"نازنينم عشق را نذر نگاهت كرده ام
ماه را قربانى چشم سياهت كرده ام "
ناز چشمانت طلوع شعرهايم ميشود
صبح راهمرنگ هر روز و پگاهت كرده ام
دست بر زلفت كنم آرام و آهسته كه چون
دستهايم را كه تسليم سپاهت كرده ام
انتظار ديدنت دارم هميشه نازنين
چونكه پايم را فداى سربه راهت كرده ام
تو چه كردى اين دلم رامت شده اى مهربان
فكر را همسفر غصه و آهت كرده ام ..
ماه را قربانى چشم سياهت كرده ام "
ناز چشمانت طلوع شعرهايم ميشود
صبح راهمرنگ هر روز و پگاهت كرده ام
دست بر زلفت كنم آرام و آهسته كه چون
دستهايم را كه تسليم سپاهت كرده ام
انتظار ديدنت دارم هميشه نازنين
چونكه پايم را فداى سربه راهت كرده ام
تو چه كردى اين دلم رامت شده اى مهربان
فكر را همسفر غصه و آهت كرده ام ..