من امروز کارای مفیدی کردم.
ذهنم داغون بود. گسسته بود. تیکه پاره بود. اما سعی کردم کارهای خوبی رو به ثمر برسونم. بعدش رفیق راه دورم اومد دنبالم. جلوی در خونه اینقدر محکم بغلش کردم که از اون بغل ها بود که از احساس امنیت زیاد، وزن بدنت رو رها میکنی بین دستای اون آدم و حتی دچار عدم تعادل میشی!!
رفیق راه دورم حرفای نابی زد. سعی میکردم تو چشماش عمیق بشم. چشماش اوج صداقت بود. هیچ عکسی از لحظه های با هم بودنمون ندارم.
رفیق راه دورم برام سوغاتی آورد که خب من عاشقشون شدم.
رفیق راه دورم من خیلی دوستت دارم و میدونم که گفتنِ این دوستت دارم ها همیشه کمه. کاش چیز بیشتری برای ابراز محبت به شخصیت ناب و منحصر به فردت در چنته داشتم.
ذهنم داغون بود. گسسته بود. تیکه پاره بود. اما سعی کردم کارهای خوبی رو به ثمر برسونم. بعدش رفیق راه دورم اومد دنبالم. جلوی در خونه اینقدر محکم بغلش کردم که از اون بغل ها بود که از احساس امنیت زیاد، وزن بدنت رو رها میکنی بین دستای اون آدم و حتی دچار عدم تعادل میشی!!
رفیق راه دورم حرفای نابی زد. سعی میکردم تو چشماش عمیق بشم. چشماش اوج صداقت بود. هیچ عکسی از لحظه های با هم بودنمون ندارم.
رفیق راه دورم برام سوغاتی آورد که خب من عاشقشون شدم.
رفیق راه دورم من خیلی دوستت دارم و میدونم که گفتنِ این دوستت دارم ها همیشه کمه. کاش چیز بیشتری برای ابراز محبت به شخصیت ناب و منحصر به فردت در چنته داشتم.