#پارت_۳۲
#وارون
اماده بودم گیرمم هم کامل شده بود خیلی استرس داشتم اما باید کنترلش میکردم اینم میدونم که بازیگر خیلی خوبی نیستم اما....اما باید انجامش بدم
الیا : میترسی؟؟؟
با صدای الیا تکون خوردم از جا پریدم خیلی بدجور
وارون : اروم تر
الیا : ببین وارون منو تو تکلیفمون مشخص نیست و باتوجه به شغلمون نمیدونیم سرنوشت چی در انتظارمون گذاشته ، من فقط میخوام بهت بگم.....من مبخوام بگم.....
وارون : بگو...
الیا : یکی....یکی منتظرت هست برای همیشه ، بدون تنها نیستی و من تا اخرش باهاتم شاید الان بخوای منو ببوسی ولی اصلا فکرشم نکن
وارون : 😢😂خفه شو فقط بیا بغلم
برای اولین بار تو زندگیم یکی منتظرمه یکی نمیزاره احساس تنهایی کنم و....
هیچی ولش کن زیادی اخساساتی شدم
الیا رو از خودم جدا کردم پیشونیش رو بوسیدم
سه تایی سوار ماشبن شدیم
قرار شد سید و الیا تو موقعیت بمونن و من برم داخل کافه
طولی نکشید که رسیدیم دمه در کافه اونی که با پارینیتی قرار داشت رفت تو سریع چندتا عکس ازش گرفتیم و حین صحبتش تو کافی شاپ هم ازش وقتی با پارینیتی بود گرفتیم
بعد از نیم ساعت اون مرده رفت بیرون سید بهم اشاره کرد. که وقتشه
دستگیره رو. گرفتم که پاشم که یهو الیا دستش رو. گذاشت روی شونم
لبخن تلخی بهش زدم و پیاده شدم
رفتم تو کافه
باید به زبون هندی تقاضای یه کیک و قهوه میکردم
رفتم جلوی پیشخون و به هندی گفتم
وارون : لطفا یه قهوه و کیک بهم بدین
پیشخدمت : ( به زبان انگلیسی ) نمیفهمم چی میگین
وارون : اقا ... من نمیفهمم یه قهوه ، قهوه ، با کیک ، کیک یه دونه کیک
پیشخدمت : متوجه نمبشم
وارون : ( کمتر صدام رو بالا بردم تا جلب توجه کنم ) عجب زبون نفهمی هستی تو میگم کیکککک با قهوهههه
#وارون
اماده بودم گیرمم هم کامل شده بود خیلی استرس داشتم اما باید کنترلش میکردم اینم میدونم که بازیگر خیلی خوبی نیستم اما....اما باید انجامش بدم
الیا : میترسی؟؟؟
با صدای الیا تکون خوردم از جا پریدم خیلی بدجور
وارون : اروم تر
الیا : ببین وارون منو تو تکلیفمون مشخص نیست و باتوجه به شغلمون نمیدونیم سرنوشت چی در انتظارمون گذاشته ، من فقط میخوام بهت بگم.....من مبخوام بگم.....
وارون : بگو...
الیا : یکی....یکی منتظرت هست برای همیشه ، بدون تنها نیستی و من تا اخرش باهاتم شاید الان بخوای منو ببوسی ولی اصلا فکرشم نکن
وارون : 😢😂خفه شو فقط بیا بغلم
برای اولین بار تو زندگیم یکی منتظرمه یکی نمیزاره احساس تنهایی کنم و....
هیچی ولش کن زیادی اخساساتی شدم
الیا رو از خودم جدا کردم پیشونیش رو بوسیدم
سه تایی سوار ماشبن شدیم
قرار شد سید و الیا تو موقعیت بمونن و من برم داخل کافه
طولی نکشید که رسیدیم دمه در کافه اونی که با پارینیتی قرار داشت رفت تو سریع چندتا عکس ازش گرفتیم و حین صحبتش تو کافی شاپ هم ازش وقتی با پارینیتی بود گرفتیم
بعد از نیم ساعت اون مرده رفت بیرون سید بهم اشاره کرد. که وقتشه
دستگیره رو. گرفتم که پاشم که یهو الیا دستش رو. گذاشت روی شونم
لبخن تلخی بهش زدم و پیاده شدم
رفتم تو کافه
باید به زبون هندی تقاضای یه کیک و قهوه میکردم
رفتم جلوی پیشخون و به هندی گفتم
وارون : لطفا یه قهوه و کیک بهم بدین
پیشخدمت : ( به زبان انگلیسی ) نمیفهمم چی میگین
وارون : اقا ... من نمیفهمم یه قهوه ، قهوه ، با کیک ، کیک یه دونه کیک
پیشخدمت : متوجه نمبشم
وارون : ( کمتر صدام رو بالا بردم تا جلب توجه کنم ) عجب زبون نفهمی هستی تو میگم کیکککک با قهوهههه