#پارت_۳۸
#وارون
کارمون که تموم شد گفتم
وارون : خب خانم کارمون تموم شد حالا وقتشه بریم تو نخ یه کار دیگه
بهش کم کم نزدیک شدم
الیا : این کار یکمی منو خسته کرده میشه اجازه بدین یکمی استراحت کنم
همونجور که نزدیک تر میشدم گفتم
وارون : نه متاسفانه نمیتونم درخواستتون رو بپذیرم
دیگه کاملا روبه روش قرار داشتم
یه دستم رو گذاشتم پشت کمرش
وارون : خب...خانم بات میتونم یه سوالی ازتون بپرسم
الیا : حتما اقای داوان
وارون : حاضرین امشب با من برای صرف شام همراهم بشین
الیا : پیشنهاد ویژه ایه اقای داوان
لبخند شیطنت امیزی بهش زدم و گفتم
وارون : میتونیم قبل از ورود جناب رئیس ( سید ) کمی خوش بگذرونیم
همون موقع صدای زنگ در اومد
الیا : لعنت به این جناب رئیس
وارون : درسته خوش گذرونی مالید اما شام هنوز سر جاشه
ازش جدا شدم و درو باز کردم
وارون : سلام داداش
سید : سلام ، سلام الیا
الیا : سلام
سید. : سیستم ها رو نصب کردین
وارون : بله داداش ، ملاقاتتون چطور بود
سید : خب خانم کاترینا کایف الان با رانبیر کاپثر در. ماه عسل دروغین به سر میبره ولی ناراحت کننده ترین چیز اینکه مجبور شده برای جلب اعتماد رانبیر باهاش رابطه برقرار کنه
ولی خب خوب داره پیش میره و. قرار بزودی با شنود به مکالمات پارینیتی و رانبیر گوش کنه و برامون گزارش بفرسته
الیا : سید ، بشین یه دیقه
سید : چیزی شده؟؟
الیا : نه فقط باهات کار دارم ، وارون تو هم بشین
سید : بگو
الیا : ببینین من برای کمکی دارم به شما میکنم هیچی نمیخوام چون واقعا از. این کار لذت میبرم ولی.....
وارون : ولی چی؟؟؟
الیا : ولی روز. اول که تو فرودگاه بودیم سید. گفتم باید. ازش دستور بگیرم و از این حرفا
سید : خب...
الیا : من ازت حق شلیک میخوام و میتونم هرجایی رو. امضاکنم که هر اتفاقی افتاد پایه خودمه
وارون : دیوونه شدی. میخولی به کسی حق شلیک بدیم که حتی یه پلیس نیست
یه دفعه صدای در ما رو از جا پروند
سید : وارون سریع الیا رو بفرست تو. بالکن خودتم اسلحه ها رو بیار بدوو
#وارون
کارمون که تموم شد گفتم
وارون : خب خانم کارمون تموم شد حالا وقتشه بریم تو نخ یه کار دیگه
بهش کم کم نزدیک شدم
الیا : این کار یکمی منو خسته کرده میشه اجازه بدین یکمی استراحت کنم
همونجور که نزدیک تر میشدم گفتم
وارون : نه متاسفانه نمیتونم درخواستتون رو بپذیرم
دیگه کاملا روبه روش قرار داشتم
یه دستم رو گذاشتم پشت کمرش
وارون : خب...خانم بات میتونم یه سوالی ازتون بپرسم
الیا : حتما اقای داوان
وارون : حاضرین امشب با من برای صرف شام همراهم بشین
الیا : پیشنهاد ویژه ایه اقای داوان
لبخند شیطنت امیزی بهش زدم و گفتم
وارون : میتونیم قبل از ورود جناب رئیس ( سید ) کمی خوش بگذرونیم
همون موقع صدای زنگ در اومد
الیا : لعنت به این جناب رئیس
وارون : درسته خوش گذرونی مالید اما شام هنوز سر جاشه
ازش جدا شدم و درو باز کردم
وارون : سلام داداش
سید : سلام ، سلام الیا
الیا : سلام
سید. : سیستم ها رو نصب کردین
وارون : بله داداش ، ملاقاتتون چطور بود
سید : خب خانم کاترینا کایف الان با رانبیر کاپثر در. ماه عسل دروغین به سر میبره ولی ناراحت کننده ترین چیز اینکه مجبور شده برای جلب اعتماد رانبیر باهاش رابطه برقرار کنه
ولی خب خوب داره پیش میره و. قرار بزودی با شنود به مکالمات پارینیتی و رانبیر گوش کنه و برامون گزارش بفرسته
الیا : سید ، بشین یه دیقه
سید : چیزی شده؟؟
الیا : نه فقط باهات کار دارم ، وارون تو هم بشین
سید : بگو
الیا : ببینین من برای کمکی دارم به شما میکنم هیچی نمیخوام چون واقعا از. این کار لذت میبرم ولی.....
وارون : ولی چی؟؟؟
الیا : ولی روز. اول که تو فرودگاه بودیم سید. گفتم باید. ازش دستور بگیرم و از این حرفا
سید : خب...
الیا : من ازت حق شلیک میخوام و میتونم هرجایی رو. امضاکنم که هر اتفاقی افتاد پایه خودمه
وارون : دیوونه شدی. میخولی به کسی حق شلیک بدیم که حتی یه پلیس نیست
یه دفعه صدای در ما رو از جا پروند
سید : وارون سریع الیا رو بفرست تو. بالکن خودتم اسلحه ها رو بیار بدوو