قلبم خیلی خوشحال بود
ودلشاد تو شده بود و برسرم گلولههای عشق می بارید.
انگار قلبم مثل ترک های انار ساوه شده بود، اشک هایم مثل غرور انگور های مشکین در شهر عشق شده بود، گرمای احساسم به گرمای دیارم شده بود،انگار که دوباره تابستان جنوبم از راه رسیده بود.چه روزهایی بود،وصل شدن به رابطه ای که فقط دوست داری برای دوست داشتنت..وقول هایی که داده بودی، تا برایت روشن وسبز باشد.هر شب تو گوشم زمزمه می کرد
با چشمانش بادی بود که هی صدا می کرد، پنجره ودریچه قلبم را..قرار زیبایی گذاشته بودیم، می خواست باهم چیدمان خانه ام را با قلبش بسازد، اما نمیدانم چی شد.، پاییز دلتنگی من دوباره شروع شد و من را صدا می کرد، چه صدایی داشت و
ابرها شروع کرده بودنددلتنگی را، که جا مونده بود.چقدر من تنگ تر ودلتگ تر از تنهایی می شدم. ای وای به حال باران در روزی، که پاییز بی صدای برای عشقش درگذشت، ومن هم در عشق می بی ابری از آسمانت باریدم..
#محمد_دشتستانی_قلایی
ودلشاد تو شده بود و برسرم گلولههای عشق می بارید.
انگار قلبم مثل ترک های انار ساوه شده بود، اشک هایم مثل غرور انگور های مشکین در شهر عشق شده بود، گرمای احساسم به گرمای دیارم شده بود،انگار که دوباره تابستان جنوبم از راه رسیده بود.چه روزهایی بود،وصل شدن به رابطه ای که فقط دوست داری برای دوست داشتنت..وقول هایی که داده بودی، تا برایت روشن وسبز باشد.هر شب تو گوشم زمزمه می کرد
با چشمانش بادی بود که هی صدا می کرد، پنجره ودریچه قلبم را..قرار زیبایی گذاشته بودیم، می خواست باهم چیدمان خانه ام را با قلبش بسازد، اما نمیدانم چی شد.، پاییز دلتنگی من دوباره شروع شد و من را صدا می کرد، چه صدایی داشت و
ابرها شروع کرده بودنددلتنگی را، که جا مونده بود.چقدر من تنگ تر ودلتگ تر از تنهایی می شدم. ای وای به حال باران در روزی، که پاییز بی صدای برای عشقش درگذشت، ومن هم در عشق می بی ابری از آسمانت باریدم..
#محمد_دشتستانی_قلایی