در خبرهای امروز خواندم که عدهای از طلاب تصمیم گرفتهاند تا گروههایی تشکیل بدهند و مطالبات مردم را پیگیری کنند و از همین رو با بعضی از مراجع تقلید دیدار کردهاند. اینکه در راستای پیگیری مشکلات مردم به کسانی مراجعه کرده اند که خودشان بخشی از مشکل هستند، محل کلامم نیست. اما آنها فکر نمیکنند کمی دیر شده؟
بیش از ده سال است که در حوزه علمیه قم مشغول به تحصیل هستم. به یاد دارم که از سال 88 به بعد به شدت ما را از ورود به سیاست منع میکردند و میگفتند فقط درستان را بخوانید! شما را چه به سیاست؟ یا آنهایی که کمی انقلابی بودند میگفتند طلبه هم باید سیاسی شود اما به وقتش! در حال حاضر حضرت آقا حضور دارند و ایشان هم از ما میخواهند که فقط درس بخوانیم! یا وقتی بحثمان بالا میگرفت میگفتند خود امام خمینی هم طلبه بوده و تا مدتها فقط همین درسها را میخوانده! چرا کاسه داغتر از آش میشوید؟!
برای مخاطب نا آشنا با فضای حوزه علمیه شاید درک فضای تقدسی که در حوزه به وسیله آن طلاب را اداره میکنند، کمی مشکل باشد اما همواره اساتید قدرتشان در اقناع ما بیشتر بود. انصافا برخی از مطالبشان و دغدغه آنها در مورد تحصیل علم بسیار به جا و درست بود و هست. اما به خاطر دارم که بعد از انتخابات92 برای استاد عزیزم که اصرار عجیبی بر عدم ورود به مباحث سیاسی داشت، داستانی را نقل کردم! نمیدانم واقعا این ماجرا واقع شده است یا خیر اما مضمونش بسیار جالب است. در نشریهای خوانده بودم که سخنران معروف جناب بهلول که بسیار در افشاء مفاسد سیاست رضاخان تلاش میکرده، تصمیم میگیرد که کارهایش را رها کند و برای کسب تحصیل به نجف اشرف برود. در نجف آسید ابوالحسن اصفهانی که مشهور ترین مرجع زمان خودش بوده با او مواجه میشود و از او میپرسد که چرا به نجف آمدی؟ بهلول در جواب میگوید که آمدهام بیشتر درس بخوانم تا مجتهد و مرجع تقلید بشوم! آسید ابوالحسن اصفهانی به او میگوید لازم نیست تو به قدری درس بخوانی تا مرجع بشوی! چون با کارهایی که این رضاخان دارد انجام میدهد تا موقعی که تو مرجع بشوی، مسلمانی باقی نمانده تا بخواهد از تو تقلید کند! به ایران برو و به همان امور گذشتهات ادامه بده.
البته استاد من زیر بار تطبیق آن شرائط به اوضاع کنونی نمیرفت اما گذشت زمان حقائق بیشتری را آشکار کرد. حتی به خاطر دارم که 9 روز قبل از انتخابات96 در سرویس حوزه علمیه که به پردیسان (حاشیه قم) میآمد، آخر اتوبوس نشسته بودم و چون مسافت کمی طولانی است، عدهای از روحانیون مشغول بحثهای داغ سیاسی و دفاع از آقای رئیسی بودند. یکی از آنها بعد از مدتی به من گفت شما اهل کجا هستید؟ گفتم تهران! شروع کرد به پند و نصیحت که مواظب باش تهران میروی باید درست با آنها مواجه شوی تا آنها را اقناع کنی که به رئیسی رای بدهند. من با یک لبخند توام با نا امیدی گفتم حاج آقا انتخابات را میبازید! ناگهان سه چهار نفری ناراحت شدند که چرا تو این حرف را میزنی؟ طبیعتا چون من لباس روحانیت هم نمیپوشم کمی احساس تفوق بر من میکردند! خودم را جمع و جور کردم و گفتم: من شما را نمیشناسم! اما به وضعیت طلبهها نگاهی بندازید! چهارسال از سیاست اجتناب میکنند و همه چیز را به بهانه درس رها میکنند، بعد دو هفته مانده به انتخابات شروع به فعالیت میکنند و به خیال خودشان در همین دو هفته کار را تمام میکنند! خب معلوم است که شکست میخورند! اصلا چه کسی گفته که یک شخص روحانی نامزد انتخابات شود؟ مگر ورود در امر سیاسی صرفا به کاندیداتوری در انتخابات است؟ و از آنها گلایه کردم که چرا اکثر طلاب در حد خودشان به تحلیل مباحث سیاسی نمیپردازند. (البته نگارنده خودش به رئیسی رای نداد چون او را نماینده انقلابیها نمیدید ولی مجالی نبود که با آن طرفداران دوآتشه سر ایشان بحثی بکند) و البته آنها آن روز از من قبول نکردند که شکست خواهند خورد بعدا هم با آنها رو به رو نشدم تا حالشان را ببینم اما گاهی با خودم فکر میکنم که آیا طلبههای ساده زیست پاکدل با درآمدی کمتر از کارگران عزیز، که اعتمادهای بیجا و غلط به دیگران کردند و امر سیاسی را به افرادی ناصالح واگذار کردند، حقشان نیست که به این روز بیفتند؟
متاسفانه به دلیل اعتمادهای بیجا و تقدسهای خودساخته، روحانیت خودش به بخشی از وضع موجود تبدیل شده است که بازسازی آن به آسانی امکان پذیر نیست.
@mohsenp1414
بیش از ده سال است که در حوزه علمیه قم مشغول به تحصیل هستم. به یاد دارم که از سال 88 به بعد به شدت ما را از ورود به سیاست منع میکردند و میگفتند فقط درستان را بخوانید! شما را چه به سیاست؟ یا آنهایی که کمی انقلابی بودند میگفتند طلبه هم باید سیاسی شود اما به وقتش! در حال حاضر حضرت آقا حضور دارند و ایشان هم از ما میخواهند که فقط درس بخوانیم! یا وقتی بحثمان بالا میگرفت میگفتند خود امام خمینی هم طلبه بوده و تا مدتها فقط همین درسها را میخوانده! چرا کاسه داغتر از آش میشوید؟!
برای مخاطب نا آشنا با فضای حوزه علمیه شاید درک فضای تقدسی که در حوزه به وسیله آن طلاب را اداره میکنند، کمی مشکل باشد اما همواره اساتید قدرتشان در اقناع ما بیشتر بود. انصافا برخی از مطالبشان و دغدغه آنها در مورد تحصیل علم بسیار به جا و درست بود و هست. اما به خاطر دارم که بعد از انتخابات92 برای استاد عزیزم که اصرار عجیبی بر عدم ورود به مباحث سیاسی داشت، داستانی را نقل کردم! نمیدانم واقعا این ماجرا واقع شده است یا خیر اما مضمونش بسیار جالب است. در نشریهای خوانده بودم که سخنران معروف جناب بهلول که بسیار در افشاء مفاسد سیاست رضاخان تلاش میکرده، تصمیم میگیرد که کارهایش را رها کند و برای کسب تحصیل به نجف اشرف برود. در نجف آسید ابوالحسن اصفهانی که مشهور ترین مرجع زمان خودش بوده با او مواجه میشود و از او میپرسد که چرا به نجف آمدی؟ بهلول در جواب میگوید که آمدهام بیشتر درس بخوانم تا مجتهد و مرجع تقلید بشوم! آسید ابوالحسن اصفهانی به او میگوید لازم نیست تو به قدری درس بخوانی تا مرجع بشوی! چون با کارهایی که این رضاخان دارد انجام میدهد تا موقعی که تو مرجع بشوی، مسلمانی باقی نمانده تا بخواهد از تو تقلید کند! به ایران برو و به همان امور گذشتهات ادامه بده.
البته استاد من زیر بار تطبیق آن شرائط به اوضاع کنونی نمیرفت اما گذشت زمان حقائق بیشتری را آشکار کرد. حتی به خاطر دارم که 9 روز قبل از انتخابات96 در سرویس حوزه علمیه که به پردیسان (حاشیه قم) میآمد، آخر اتوبوس نشسته بودم و چون مسافت کمی طولانی است، عدهای از روحانیون مشغول بحثهای داغ سیاسی و دفاع از آقای رئیسی بودند. یکی از آنها بعد از مدتی به من گفت شما اهل کجا هستید؟ گفتم تهران! شروع کرد به پند و نصیحت که مواظب باش تهران میروی باید درست با آنها مواجه شوی تا آنها را اقناع کنی که به رئیسی رای بدهند. من با یک لبخند توام با نا امیدی گفتم حاج آقا انتخابات را میبازید! ناگهان سه چهار نفری ناراحت شدند که چرا تو این حرف را میزنی؟ طبیعتا چون من لباس روحانیت هم نمیپوشم کمی احساس تفوق بر من میکردند! خودم را جمع و جور کردم و گفتم: من شما را نمیشناسم! اما به وضعیت طلبهها نگاهی بندازید! چهارسال از سیاست اجتناب میکنند و همه چیز را به بهانه درس رها میکنند، بعد دو هفته مانده به انتخابات شروع به فعالیت میکنند و به خیال خودشان در همین دو هفته کار را تمام میکنند! خب معلوم است که شکست میخورند! اصلا چه کسی گفته که یک شخص روحانی نامزد انتخابات شود؟ مگر ورود در امر سیاسی صرفا به کاندیداتوری در انتخابات است؟ و از آنها گلایه کردم که چرا اکثر طلاب در حد خودشان به تحلیل مباحث سیاسی نمیپردازند. (البته نگارنده خودش به رئیسی رای نداد چون او را نماینده انقلابیها نمیدید ولی مجالی نبود که با آن طرفداران دوآتشه سر ایشان بحثی بکند) و البته آنها آن روز از من قبول نکردند که شکست خواهند خورد بعدا هم با آنها رو به رو نشدم تا حالشان را ببینم اما گاهی با خودم فکر میکنم که آیا طلبههای ساده زیست پاکدل با درآمدی کمتر از کارگران عزیز، که اعتمادهای بیجا و غلط به دیگران کردند و امر سیاسی را به افرادی ناصالح واگذار کردند، حقشان نیست که به این روز بیفتند؟
متاسفانه به دلیل اعتمادهای بیجا و تقدسهای خودساخته، روحانیت خودش به بخشی از وضع موجود تبدیل شده است که بازسازی آن به آسانی امکان پذیر نیست.
@mohsenp1414