مُسَوَّده | چرک‌نویس


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa: ko‘rsatilmagan


مُسَوّده یعنی سیاه‌مشق، چرک‌نویس.
بعضی از نکاتی را که برای خودم فیش‌برداری کرده‌ام، در این کانال به‌اشتراک می‌گذارم تا برای دوستانم هم قابل مشاهده باشد.
انتقال نظر یا انتقاد به‌طور ناشناس:
https://telegram.me/harfbemanbot?start=ODYzNDI0ODA

Связанные каналы

Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


سید مهدی صدرالساداتی dan repost
#نماز_بی_وضو_و_تیمم

در عصر زعامت آیت الله العظمی حائری یزدی (ره) فرد با ایمان و فقیری بود که نامش شیخ حسین بود، اما به «شیخ ارده شیره» شهرت داشت؛ زیرا به پیروی از قصیده ی نان و حلوای شیخ بهایی، قصیده ای درباره ی ارده شیره سروده بود.
او شب ها در مقبره ی شیخان قم می خوابید و روزها در یکی از ایوان های صحن مطهر حضرت معصومه(س) می نشست و برای مردم بی سواد کاغذ می نوشت و پول ناچیزی می گرفت و با آن روزگار می گذرانید؛ نه منزلی داشت و نه زن و بچه ای.
حضرت آیت الله العظمی مرعشی نجفی(ره) درباره ی این مرد، می فرماید:
«در دوران قحطی و گرانی که بسیاری از مردم فقیر و محروم از گرسنگی تلف می شدند، «شیخ ارده شیره» اشعاری در این زمینه خطاب به خدا گفت که به کفریات او شهرت یافت. از جمله آنها است:
ای خدا! کرده ای چنان داغم
سجده ات گر کنم قُرُمساقم
بندگان ز جوع می میرند
می زنی باز لاف که رزاقم
عجیب آن که بعد از انتشار این اشعار، قحطی و گرانی مرتفع شد و نعمت و فراوانی از راه رسید.
یکی از شب های سرد زمستان، پیش از سحر برای تشرف به حرم مطهر، از خانه بیرون آمدم. هوا سرد بود و برف به شدت می بارید. هنگامی که به حرم رسیدم، دیدم هنوز درها گشوده نشده است.
با خود گفتم: به شیخان می روم و فاتحه ای می خوانم و برمی گردم، تا در صحن را باز کنند. هنگامی که به شیخان رسیدم، به سوی مقبره ی جناب «زکریابن آدم اشعری» حرکت کردم. وقتی به آن جا رسیدم، صدای شیخ ارده شیره (که در حال مناجات با خدا بود) به گوشم رسید که خالصانه و بی ریا می گفت: «ای خدا! عمری با نان خشک ساختم و صدایم درنیامد و نزد بنده هایت لب به شکوه و گلایه باز نکردم. خدای من! چه می شود امشب این نماز بدون وضو و تیمم من را بپذیری؟
از مناجات او دریافتم که از فشار سرما و یخ بندان و عدم امکانات، نتوانسته است نماز را با طهارت بخواند و از خدا می خواهد همان را که انجام داده است بپذیرد و او را مورد مهر و محبت خود قرار دهد.
به حرم بازگشتم و این موضوع را به کسی نگفتم و شیخ هم پس از چندی از دنیا رفت. پس از فوتش شخصی نزد من آمد و گفت: شیخ ارده شیره را در خواب دیدم که وضع بسیار خوبی داشت و گفت این پیام را به شما برسانم: «خدا مرا به خاطر همان نماز بی وضو و تیمم، مورد بخشایش و محبت خود قرار داد.» آن گاه من جریان را برای او تعریف کردم.
آری:
ما درون را بنگریم و حال را
نی برون را بنگریم و قال را


@s_mm_sadr


🔹#حکایت🔹
«پدرى در کربلا بچه‏هاى بسیار داشت، و در نهایت #فقر و پریشانى زیست مى‏نمودند. در اطاقشان یک حصیر خرمایى بود و بس؛ نه لحافى، نه تشکى و نه متکایى. پیوسته ایشان در عسرت و تنگدستى و گرسنگى روزگار می‌گذراندند، و هر چند ماه یکبار هم نمى‏توانستند آبگوشتى بخورند.
بارى، یک شب که پدر به منزل آمد و اطفال را گرسنه یافت، شروع کرد به نوید دادن که: اى بچه‏هاى من غصه نخورید، صبر کنید تابستان که بشود من سر کار می‌روم و پول فراوانى به‌دست مى‏آورم، آن‏وقت شما را سوار عَرَبانَه (درشکه) می‌کنم و براى مادرتان با بقیۀ اهل منزل یک عَرَبانۀ علىٰ‏حِده (جداگانه) می‌گیرم و همه را سوار می‌کنم. اول مى‏برم به زیارت سیدالشهداء علیه‌السّلام، بعد با همان عربانه مى‏برم به زیارت اباالفضل‌العباس علیه‌السّلام. بعد سوار عَرَبانه مى‏شویم و مى‏آییم در فُندق (هتل)؛ براى هریک از شما جداگانه یک بشقاب چلوکباب می‌خرم و می‌گویم براى شما هریک، یک کاسۀ ترشى هم بیاورد. بعد از اینکه اینها را صرف کردید، باز با عَرَبانه مى‏برم شما را به محلّ (مغازۀ) پرتقال‌فروشى و هرچه بخواهید پرتقال می‌خرم، و سپس پرتقال‌ها را در عَرَبانه گذارده با شما به منزل برمی‌گردیم.
به اینجا که رسید، زن به او هِى زد که: "چه خبرت است؟! تمام پول‌ها را که تمام کردى! چقدر خرج می‌کنى؟!"
مرد گفت: "چه‏کار دارى تو؟! بگذار بچه‏هایم بخورند!"
قضیۀ ما و انفاق ما، عیناً مانند انفاق همان مرد است که در اصلش و مغزش چیزى نیست، پوک است و خالى؛ اما آن زن به این انفاقِ وعده‏اى هم #بخل مى‏ورزد، ولى مرد با همین وعده‏ها بچه‏ها را شاد و دلگرم نگه می‌دارد.
هیچ‌کس را از رحمت خدا نباید محروم کرد، چراکه کار به‌دست ما نیست؛ به‌دست اوست سبحانه‌و‌تعالى. اگر کسى به شما التماس دعا گفت، بگو: دعا می‌کنم؛ اگر گفت: "آیا خدا گناه مرا مى‏آمرزد؟" بگو: مى‏آمرزد... . وقتى کار به‌دست اوست، چرا انسان از دعا کردن بخل بورزد؟! چرا زبان به خیر و سعه نگشاید؟! چرا مردم را از رحمت خدا نومید کند؟!
همیشه باید انسان مثل آن پدر باشد که به اطفال گرسنه و پریشان خود نوید می‌داد، نه مثل آن مادر که بر وعده و نوید هم بخل مى‏ورزید.»
ــــــــــــــــــــــــــــ
📚 روح مجرد، ص 558. (به‌نقل از مرحوم #سید_هاشم_حداد؛ با اندکی جابه‌جایی و تصرف)
#توحید #رجا #امید
☑️ @Mosawwadeh


🔹ترسم بروم، عالَمِ جان نادیده!🔹
🔸 «محال است كه انسان در اين جهان چشم حقيقت‌بينَش باز نشده باشد و در آن جهان باز گردد. آنچه به‌نام «لِقاء‌ُ اللّه» در قرآن كريم آمده است بايد در همين جهان تحصيل گردد؛ اينكه زاهدان و متعبّدانِ قِشرى مى‏پندارند كه با انجام يک سلسله‌اعمال ظاهرى، بدون اينكه نفس در اين جهان اَطوارِ خود را طى كرده باشد، مى‏توان به جوار قرب الهى رسيد، خيال خام و وعدۀ نسيۀ شيطانى است.
🔸فخر رازى در يک رباعى خيلى عالى مى‏گويد:
"ترسم بروم عالَمِ جان ناديده
بيرون روم از جهان، جهان‌ناديده‏
در عالَمِ جان چون روم از عالَمِ تن؟!
در عالَمِ تن عالَمِ جان ناديده‏"
[یعنی: ] مى‏ترسم از اين جهان بروم، اما جهان را نديده باشم! مقصود اين نيست كه اين در و ديوار و زمين و كوه و دريا و ستاره را نديده باشم؛ [بلکه] مقصود اين است كه مى‏ترسم چشمِ دلم باز نشده باشد و روح جهان، مبدأ و آغاز جهان، و آن چيزى را كه اسلام [به آن] «ايمان» مى‏گويد درک نكرده باشم و از اين جهان بروم. مى‏گويد: من كه در عالَمِ تن [و دنیا] عالَمِ جان را نديده‏ام، پس چگونه وقتى از عالم تن به عالم جان رفتم، آنجا را مى‏توانم ببينم؟ اينجا بايد مى‏ديدم، كه نتوانستم ببينم‏...»
ــــــــــــــــــــــــــــــ
📚 مجموعه آثار (آیةالله #مطهری) ج1، ص451 و ج23، ص192.
#توحید #وصال #هجران #تسویف #گذر_عمر
☑️ @Mosawwadeh


🌸 ای کاش پرنده‌ای بودم...
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
#عشق
دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت...
☑️ @Mosawwadeh


«گناه، سياه‌دلى مى‏‌آورد
و سياه‌دلى، بى‏‌ايمانى.
به‌عبارتِ‌ديگر:
سيه‌كارى، سيه‌دلى مى‏آورد
و سيه‌دلى، سيه‌فكرى:
«ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الّذينَ أساؤُا السُّوأىٰ أن كَذَّبوا بِآياتِ اللّه [و کانوا بها یَستَهزِئون؛ سرانجامِ بدکردارترینِ گنهکاران آن شد که نشانه‌های واضح خداوند را تکذیب کردند و به‌سخره گرفتند].» (روم/10)

🔸 پس، مراحل انحراف:
1️⃣ غفلت از حقیقت
2️⃣ تکذیبِ حقیقت
3️⃣ تمسخرِ #حقیقت.
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
📚 علل گرایش به مادی‌گری (آیةالله #مطهری) ص117.
#اخلاق #گناه
☑️ @Mosawwadeh


🔹درکش زبان و پرده نگه‌دار و مِی بنوش!🔹

یک بار تصادفاً متوجه شدم که داخل دهان آقای #سید_علی_قاضی کبودرنگ است. علت را مدت‌های مدید با اصرار می‌پرسیدم و ایشان پاسخ نمی‌دادند تا اینکه یک روز در جلسه‌ای خصوصی‌ فرمودند:
🔻«آقا سید محمد! برای طیّ مسیر طولانی #سیروسلوک، سختی‌های فراوانی را باید تحمل کرد و از مطالب زیادی نیز باید گذشت. آقا سید محمد! من در آغاز این راه در دوران جوانی برای اینکه جلوی افسارگسیختگی زبانم را بگیرم و توانایی بازداری آن را داشته باشم، بیست‌و‌شش سال ریگ در دهان گذارده بودم که از صحبت و سخن‌فرسایی خودداری کنم! اینها اثرات آن دوران است!»🔺
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
📚 به‌نقل از مرحوم آیةالله سیدمحمدحسین حسینی همدانی (صاحب تفسیر انوار درخشان). تیتر از لسان‌الغیب.
#توحید #صمت #سکوت #علما
☑️ @Mosawwadeh


🔹#زندگی، درکِ همین #اکنون است!🔹

🔸 ما فاتَ مَضیٰ و ما سَیَأتیکَ فَأین؟!
قُم فَاغْتَنِمِ الفُرصَةَ بَینَ العَدَمَین!
🔸سعدیا دی رفت و فردا همچنان موجود نیست
در میان این و آن، #فرصت شمار امروز را!
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
📚 بیت عربی از #امیرالمؤمنین علیه‌السّلام (در غُرَر و دُرَر، ص222) است که شعر سعدی بازگردان معنای آن به فارسی است.
#اخلاق #گذر_عمر #آن #تسویف #تلنگر
☑️ @Mosawwadeh


🔹که دودِ خانه از روزن بُرون بِه!🔹

«مطرح کردنِ گلایۀ دل، کلید #کدورت و سنگینیِ #دوستی است؛
با‌این‌حال، #عتاب و #گلایه نمودن بهتر از کینه‌به‌دل‌گرفتن است.»
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
📚 از امام هادی علیه‌السّلام؛ بحارالانوار، ج75، ص369: «العِتابُ مفتاحُ الثِّقالِ و العتابُ خیرٌ مِنَ الحِقد.» تیتر: اقبال لاهوری.
#اخلاق #حدیث #حقد
☑️ @Mosawwadeh


@attachbot dan repost
🔹اصلاحیّه و تکمله🔹
چند پست قبل مطلبی در این کانال منتشر شد (https://t.me/Mosawwadeh/81) که بازنگاریِ نقل برخی شاگردان مرحوم #علامۀ_طهرانی از ایشان بود.
قبل از انتشار آن پست، هرچه در فضای مجازی گشتم اثری از توضیح این قبر و صاحبش پیدا نکردم تا اینکه امشب ـ که از سوی همان عزیزان، عکس سنگ قبر آن بزرگوار برایم ارسال شده بود ـ مقاله‌ای یافتم که حاوی توضیحاتی بیشتر و البته متفاوتی است؛ به‌ضمیمۀ تصویر قبر مشاهده فرمایید:

🔸"شیخ ابوالسّائب که مشهور است به آثار رسول ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ از اولیاء مقرّب است. می‌گویند پدر او تاجری مال‌دار بود. چون وفاتش رسید، دو پسر داشت؛ پس مال‌های پدر قسمت کردند کما‌فَرَضَ‌الله (یعنی همان‌طور که در قرآن آمده). چون به شَعرِۀ (موی) حضرت رسالت ـ صلی الله علیه و آله و سلّم رسیدند، برادرِ ابوالسّائب گفت: «به‌مِقراض (با قیچی) دو‌نیم کنیم و هر یک، نیمه بستانیم.» ابوسائب گفت: «موی رسول صلی‌الله‌ علیه و آله و سلّم از آن عزیزتر و جلیل‌تر و شریف‌تر است که به‌مِقراض پاره کنیم؛ ولیکن می‌ستانم من این کرامت و برکت که خدای تعالی روزی من کرده است و تو تمامِ مال بستان!» و بعد از آن برادرش تمام مال بستد و ابوسائب شعرۀ حضرت رسالت صلی الله علیه و آله و سلّم بستد و بر پشم مالید و در جیب خود بنهاد و در مدت عمر با وی بود و آن را بوی می‌کرد و بوسه می‌داد و صلوات بسیار بر رسول صلی الله علیه و آله و سلّم می‌فرستاد. چون وفاتش رسید، وصیت کرد که چون مرا بشویید، کفن مرا بپوشانید و مرا خوش‌بوی و این موی کریمه در چشمِ راست من نهید. مگر به‌برکت این شَعرۀ کریمه، خدای‌تعالی بر من رحمت کند که مرا هیچ وسیلتی نیست. پس همچنان کردند. بعد از آن یکی از صالحین در خواب دید حضرت رسالت را صلی الله علیه و آله و سلّم که فرمود: «مردمان را بگوی که هرکس او را حاجتی باشد، بر سر قبر ابوسائب بیاید و بطلبت که ان‌شاءالله مرادش حاصل شود.» پس خلایقِ بسیار قصد زیارت او کردند و هرکه آنجا می‌رسید، اگر سوار بود، جهت اِعزاز پیاده می‌شد اکرام شعرۀ مبارکۀ حضرت رسول صلّی الله علیه و آله و سلّم را؛ و مزار او مشهور است میان گورستان؛ رحمةالله‌علیه."

🔸متن سنگ قبر:
«بسم‌ الله الرّحمن الرحیم
الحمدلله و صلّی الله علی محمّد و آله الطّاهرین؛
مخفی نماناد که مولانا الشّیخ ابوالسّائب مِن عبادِالله الصّالحین در این قبر مدفون است که در چشم راست او مویی است از موهای بدن حضرت #رسول_خدا محمد مصطفی صلی الله علیه و آله، در زمان عضدالدّوله (سنۀ 346) به رحمت خدا رفته است که نهصدوپنجاه سال است تخمیناً. پس ای مسلمانان، فاتحه بخوانید و صلوات بفرستید قربةً‌الی‌الله و حاجات و مطالب خود را از خدا به‌برکت موی مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم طلب نمایید که ان‌شاءالله تعالی برآورده خواهد شد. تحریراً فی شهر محرم‌الحرام مِن شهور سنۀ 1297.»

🔸با توجه به متن مقاله و متن سنگ، تعارض دو روایت در تعداد موها و سیادت آن بزرگوار است؛ که البته لزوماً نقل مرحوم علامه اشتباه نیست.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📚 آثار منتسب به پیامبر خدا در ایران (احمد خامه‌یار)، پیام بهارستان، د2، س4، ش15،بهار91، به‌نقل از تذکرۀ «هزار مزار» (ترجمۀ فارسیِ شدّ الازارِ عیسی‌بن‌جنید شیرازی) به‌تصحیح دکتر نورانی وصال، چاپ اول: 1364، ص 178.
#حکایت #تاریخ #سید_چشم_مویی #عشق #ابوالسائب #دارالسلام #وادی‌السلام #شیراز
☑️ @Mosawwadeh


مردی به #پیامبر رحمت گفت: «یا رسول‌الله! من از این در عَجبم که مرد و زنی هرگز یکدیگر را ندیده‌اند، اما وقتی #ازدواج کنند و یک روز هم‌صحبت شوند محبتی نسبت به هم احساس می‌کنند که بزرگ‌تر از آن یافت نمی‌شود!»
#رسول_خدا پاسخ داد: «این #محبت از جانب خداست؛ همان‌طور که خود در قرآن فرموده است: "و مِن آیاتِهِ أن خَلَقَ لَکُم مِن أنفُسِکُم أزواجاً لِتَسکُنوا إلَیها و جَعَلَ بَینَکُم مَوَدَّةً و رَحمَةً؛ و از نشانه‌های پروردگار است که از جنس خودتان جفت‌هایی آفرید تا با آنان #انس و #آرامش بگیرید و میان شما #عشق و #عطوفت، و #مهربانی و #دلسوزی قرار داد."»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
📚 تفسیر منهج‌الصادقین (ملافتح‌الله کاشانی) ج7، ص170 (بازنگاری).
#حدیث
☑️ @Mosawwadeh


🔹بافتند یا یافتند؟!🔹

از مرحوم آیةالله شیخ محمدرضا #قمشه‌ای پرسیدند: «این حرف‌هایی را که عُرَفاء می‌زنند، بافتند یا یافتند؟!»
ایشان پاسخ داد: «اگر بافتند، خوب بافتند! و اگر یافتند، خوب یافتند!»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📚 هزارویک کلمه (آیةالله #حسن‌زادۀ_آملی) نکتۀ 776 (با دخل و تصرف).
#توحید #عرفان #علماء
☑️ @Mosawwadeh


🔹بزرگ‌ترین حسرتِ اهل جهنم از چیست؟🔹

رسول خدا فرمود:
«اکثرُ صیاحِ أهلِ النّارِ مِنَ التَّسویف؛ بیشترِ ناله‌های اهل‌ #جهنم، از به‌‌تأخیر‌انداختن کارهاست!»

و گاهی با عقب‌انداختن انجام وظایف، جهنمی می‌سازیم برای خودمان.
«ای دل اَر عشرتِ امروز به فردا فکنی
مایۀ نقدِ بقا را که ضمان خواهد شد؟!»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📚منهاج‌البراعة (خویی) ج 4، ص411. شعر از #حافظ.
#حدیث #تسویف #اخلاق #تلنگر
☑️ @Mosawwadeh


محبّان امیرالمؤمنین حتماً بخوانند!

🔹اولِ ربیع‌الاول، سالگرد لَیلَةُالمَبیت🔹

🔸حاصل ساعت‌ها گفتگوی چهل دانای کارآزموده در «دارُالنّدوه» این بود که از هر قبیله یک نفر در قتل محمّد شرکت کند و همگی باهم او را قطعه‌قطعه کنند؛ تا بنی‌هاشمِ ناتوان از جنگِ با ده‌ها قبیله، به گرفتن دیه راضی شود.

🔸پیامبر، #امیرالمؤمنین را طلبید و فرمود: «من از جانب خدا مأمورم که امشب به مدینه #هجرت کنم؛ آیا راضی می‌شوی در بستر من بخوابی تا کافرانِ قریش از رفتن من اطلاع پیدا نکنند؟»
پرسید: «ای رسول خدا! اگر من در جای شما بخوابم جان شما سلامت خواهد بود؟» رسول خدا پاسخ داد: «بله!» چهرۀ امیرمؤمنان شکفت: «جانم به‌قربان شما!» و بلافاصله به‌سجده افتاد؛ آن سجده اولین #سجدۀ_شکر تاریخ اسلام بود! #محمد، #علی را در آغوش گرفت و هر دو گریستند.

🔸رسول خدا راه مدینه را طی می‌کرد که علی با لباس او در بسترش خوابیده بود. برای قتل محمد خواستند شبانه به منزل بریزند، اما ابولهب مانع شد و گفت: «زنان و کودکان در خانه‌اند؛ با محاصرۀ منزل، تا صبح منتظر بمانید.»

🔻«در شبِ فتنه، شبِ فتنه، شبِ خنجرها
باز هم چاره علی بود نه آن دیگرها!»

🔸مشرکان از روی دیوار به او سنگ می‌انداختند؛ علی از شدت درد به‌خود می‌پیچید اما دم نمی‌زد و ملحفه‌ای را بر سر کشیده بود تا شناخته نشود. آیه نازل شد: «در میان مردم کسی هست که جان خود را برای خشنودی خدا می‌‌فروشد! و خداوند به بندگان خود مهربان و رئوف است.» (بقره/207)

🔸صبح یک‌باره به منزل ریختند؛ امیرمؤمنان ملحفۀ سبزرنگش را از خود کنار زد و ایستاد! با تعجب گفتند: «محمد کجاست؟!» پاسخ شنیدند: «مگر او را به من سپرده بودید؟!» جنگجویانِ عصبانی، علی را تا حدّ مرگ کتک زدند.

🔻«گرچه باران به سبو بود و نفهمید کسی
و محمد خودِ او بود و نفهمید کسی!»

🔸مدتی بعد نیز امیرمؤمنان با سختی به مدینه آمد. خبر ورود او را به پیغمبر دادند. رسول خدا فرمود: «اُدعُوا إلَیَّ علیّاً؛ علی را نزد من بخوانید!» گفتند: از زخم‌ِ پا دیگر توان راه رفتن ندارد! #پیامبر خود به بالین علی آمد. خون از پای علی و اشک از دیدگان محمد جاری بود... یکدیگر را در آغوش کشیدند...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📚امالی طوسی، ص466؛ کامل ابن‌اثیر، ج2، ص928؛ أسدالغابه، ج 4، ص 18؛ المیزان ج2،ص17. اشعار: سیدحمیدرضا برقعی.
#تاریخ #لیلة_المبیت #مناسبتی
☑️ @Mosawwadeh


پدرش، بسیار متموّل بود و ثروتمند؛ آبادِ آباد! از آن‌ها که دیگر بی‌نیازند از مال‌اندوزی. جدای از این، گنجی داشت که از اجداد ساداتش به‌ارث برده بود و مانند دیدگانش از آن مراقبت می‌کرد: چند تارِ مویِ پیغمبر!
آفتاب عمر پدر که غروب کرد، این ثروت هنگفت ماند و آن چند تار مو، که قرار بود بین او و برادرش تقسیم شود. او اما دلش تاب نیاورد؛ به برادرش گفت: «تمام اموال برای تو، تمام موها برای من!» ثروت، هنگفت بود و پیشنهاد، وسوسه‌انگیز؛ و البته که برادرش نیز پذیرفت.
تمام داراییِ پدر سهم برادر شد و او ماند و چند تارِ مو، که برایش از تمام دنیا ارزشمندتر بود؛ آن‌قدر که به‌خاطر همین تصمیم، تا آخر عمر در فقر و تهی‌دستی روزگار گذرانید!
عاقبت وقتی «پیری رسید و فصل جوانی دگر گذشت»، وصیت کرد که موهای #رسول_خدا را در چشمانم بگذارید و با من دفن کنید!
اکنون مزار او که به «سیّدِ چشم‌مویی» مشهور است، در وادی‌السّلامِ #شیراز زیارتگاه اولیای خداست.
▪️چنین که در دل من داغ زلف سرکش توست
بنفشه‌زار شود تربتم چو درگذرم...▪️
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#حکایت #تاریخ #سید_چشم_مویی #مناسبتی #عشق
☑️ @Mosawwadeh


🔹جز الفِ قدِّ دوست، در دلِ درویش نیست
خانۀ تنگ است دل، جای یکی بیش نیست🔹

«دو محبت و شوق در یک دل جای نمی‌گیرد؛ لِقَولِهِ تعالیٰ: "ما جَعَلَ اللهُ لِرَجُلٍ مِن قَلبَینِ فی جَوفِهِ؛ خداوند برای یک مرد، دو دل در درونش قرار نداده است." اگر در دلِ سالکی میل و رغبت به امور لهویّه باشد، اِنّاً (یعنی از رابطۀ معلول با علّت) کشف می‌کنیم که میل و رغبت الهی در او نبوده و چنین قلبی #منافق خواهد بود.»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📚 رسالۀ سیروسلوکِ لُبّ‌ُاللُباب، ص 63.
#توحید #نفاق #سلوک
☑️ @Mosawwadeh


@attachbot dan repost
🔹🎥شعرخوانیِ مرحوم علامۀ طباطبایی🔹

🔸دیدگاه #علامۀ_طباطبایی دربارۀ رابطۀ #فلسفه و #شعر؛
🔸لبخند ملیح علامه در قبال سؤال مخاطب از علت شعر سرودن ایشان!

📎متن کامل شعری که قرائت می‌کنند:

مهر خوبان دل و دين از همه بى‏پروا بُرد
رخِ شطرنج نبُرد آنچه رخ زيبا برد
تو مپندار كه مجنون سرِ‌خود مجنون گشت
از سَمَك تا به سَهايش كشش ليلا برد
من به سرچشمۀ خورشيد نه خود بردم راه
ذره‏اى بودم و مِهرِ تو مرا بالا برد
من خسِ بى‏سروپايم كه به‌سيل افتادم
او كه مى‏رفت مرا هم به‌دلِ دريا برد
جام صهبا ز كجا بود مگر دست كه بود
كه درين بزم بگرديد و دل شيدا برد
خم ابروى تو بود و كف مينوى تو بود
كه به‌يك جلوه ز من نام‌و‌نشان يك‌جا برد
خودت آموختي‌ام مهر و خودت سوختي‌ام
با برافروخته‏رویى كه قرار از ما برد
همه ياران به‌سرِ راه تو بوديم ولى
خم ابروت مرا ديد و ز من يغما برد
همه دل‏باخته بوديم و هراسان كه غمت
همه را پشت‌سر انداخت... مرا تنها برد...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📚 مهر تابان، ص90.
#کلیپ #اشعار #علماء
☑️ @Mosawwadeh


دانی که چرا نهان کنند گنج زیر خاک؟
یعنی که خاک بر سرِ اسباب دنیوی!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#اخلاق #اشعار #تک_بیتی #دنیا
☑️ @Mosawwadeh


@attachbot dan repost
🔹🎥: واکنش عجیب علامۀ طباطبایی نسبت به شعر ایرج‌میرزا🔹

🔻 خاطرۀ آیت‌الله #سیدمحمدجواد_علوی_بروجردی از روضه‌خوانی #حاج_محمد_علامه (درگذشتۀ 1380ش) در محضر مرحوم #علامۀ_طباطبایی.🔻
📎متن کامل شعر #ایرج‌_میرزا:
رسم است هرکه داغ جوان دید دوستان
رأفت برند حالت آن داغ‌دیده را
یک دوست زیرِ بازوی او گیرد از وفا
وان یک ز چهره پاک کند اشک دیده را
آن دیگری بر او بِفِشاند گلابِ شهد
تا تقویت شود دل محنت‌کشیده را
یک‌چند دعوتش به گل و بوستان کنند
تا برکَنَندش از دل، خار خلیده را
جمعی دگر برای تسلای او دهند
شرح سیاه‌‌کاریِ چرخ خمیده را
القصه، هرکس به طریقی ز روی مهر
تسکین دهد مصیبتِ بر ‌‌وی ‌رسیده را
آیا که داد تسلیت خاطر حسین؟!
چون دید نعش اکبرِ در‌خون‌تپیده را
آیا که غم‌‌گساری و اندوه ‌بری نمود
لیلای داغدیدۀ محنت‌‌کشیده را؟!
بعد از پسر، دل پدر آماج تیر شد
آتش زدند لانۀ مرغِ پریده را...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#کلیپ #اشعار #شفاعت #ولایت #مرثیه #علی_اکبر
☑️ @Mosawwadeh


روی تن نازنین برادرش لحد چید و اشک‌ریزان این‌گونه سرود:

▪️أ أدهُنُ رَأسی أم أطیبُ مَحاسِنی
و رَأسُکَ مَعفورٌ و أنت سَلیبو؟!

▫️چطور می‌توانم به سر و محاسنم روغن و عِطر بزنم،
درحالی‌که سرِ تو روی خاک و بدنت برهنه در کفن است؟!

▪️فلا زِلتُ أبکی ما تَغَنَّت حَمامَةٌ
و ما هَبَّت صَبًا و جَنوبو

▫️پس تا کبوتر نوحه‌سرایی هست و باد صبا می‌وزد، باید بر تو گریه کنم!

▪️فلَیسَ حَریبًا مَن اُصیبَ بِمالِهِ
و لکنَّ مَن واریٰ أخاهُ حَریبو

▫️غارت‌زده آن نیست که مالش را برده باشند؛
غارت‌زده کسی است که برادری چون تو را به خاک می‌سپارد...
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
📚 اشعار سیدالشهداء در رثای برادرش امام حسن مجتبی: المناقب،ج3،ص205.
#اشعار #مرثیه
☑️ @Mosawwadeh


@attachbot dan repost
▫️یا حبیب‌الباکین▫️

خون سرت تا به جَبينت چكيد
موى سياه پدرت شد سپيد
خواست شود موى سپيدش خضاب
روى به روى تو نهاد آن جناب
روى تو و روى پدر رنگ شد
عاشق و معشوق هم‌آهنگ شد
چهره به رخسار منيرت گذاشت
تا دلش آرام نشد برنداشت
#زينب مظلومه به حفظ امام
صيحه‌زنان گشت برون از خيام
تا كه نبازد پدرت جانِ پاک
ناله كشيد از جگرِ چاک‌چاک
گفت كه: "‏اى تازه جوانم على!
ميوۀ دل، قوت جانم على..."
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#کلیپ #اشعار #مرثیه #علی_اکبر #غلامرضا_سازگار
☑️ @Mosawwadeh

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

129

obunachilar
Kanal statistikasi