hershey's


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa: ko‘rsatilmagan


A little something to remind you when im gone.
اگه خواستی یواشکی راجب زندگی روی مریخ باهام حرف بزنی
https://t.me/BChatBot?start=sc-786182979

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


یدونه از اینا داشته باشید مثل شربت ابلیمو میمونن طعمشو نمیدونی ولی میدونی مغزت با اسمش خوشحال میشه
در همین حد


Fika. dan repost
این دوسته من نویسندس برید چنلش بای🖤


mine:(


تویی که نصفت هیولاست و نصفت آدمه...






این صدادیگر
آواز آن پرنده ی آتشین نیز نیست
که خود از نخست اش باور نمی داشتم
آن اکنون نشر نفرتی شده است
که درد حقارت اش را
درگلوگاه تومی کاود

احمد شاملو


u can breath here


همین...


دقیقا مثل قضیه پروانه بالش جلوی چشمشه اما دیگه با اون بدن هماهنگ نیست فقط ریتم جون کندنو خراب تر می کنه


اون بغلم وایساده ولی من با جای خالیش توی سینم نصفه نصفه نفس میکشم نصفه میخندم حتی بغضمم نصفست


و این من دیگه باهام راه نمیاد
نه منو میخواد و نه دوسم‌داره اگه مجبور نبود حتی تو اینه جلوم وای نمیستاد
این من تمام عمرم باهام بوده نه میتونم ازش فرار کنم و نه میتونم دکش کنم همه جا باهامه زیر دوش اب سرد موقع فورت کشیدن قهوه همه جا و همه جا اما به زور


با همون نیش خند انگار هر باری که شک میکنم به انجام کاری میخواد بیاد سمتم یکی دیگه بخوابونه زیر گوشم و تا وقتی که پشتمو به اون مبل لعنتی کنم و چشمامو روی هم فشار بدم تا به زور بخوابم زیر نگاه سنگینه کوفتیش جون میدم


خودمم و این بدترین قسمتشه ادم حتی اگه قاتل باشه نمیتونه خودشو نابود کنه دقیقا از همون لحظه ای که صدای زنگ ساعت بلند میشه روی مبل توی اتاقم بهم خیره شده با یه نیش خنده مسخره تمام کارامو زیر نظر داره


انگار هروقت که خوشحال میشم یواش میاد یه مشت دیگه میزنه دقیقا به دنده ی چهارم سمت چپم
کسی که ازش کتک میخورم غول توی کاناله کولر یا جن توی کمد نیست


احساس میکنم روی بدنم پر از جای مشتِ، مشتایی که حتی نمیدونم دقیقا کی خوردم
این مشتا تمام استخونامو ترک انداخته تک به تکشونو


مثل این میمونه که پروانه تمام اون یه ماهی که میتونه زندگی کنه رو تو حسرت پرواز کردن بگذرونه


یه چیزی گم شده یه چیزی مثله بال پروانه دقیقا همونقدر مهم




سایه هام ترسناکنا راه میرن میخندن گریه میکنن ولی وجود ندارن مثلا نمیشه بغلشون کرد ولی میشه نشستو باهاشون چایی خورد و تا صبح براشون حرف زد حرف زد و حرف زد و اونا بدون اعتراض بهت گوش میدنو تو حس میکنی باهات همدردی میکنن بعد دمه صبح میفهمی بدونه اینکه چیزی بگن رفتن
میتونن تورو وابسطه خودشون کنن و بعد بهت خیره شن بدون هیچ حسی و تورم تو ناباوری خودت ول کنن
سایه ها خیلی ترسناکن

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

138

obunachilar
Kanal statistikasi