گفتم: میشهنهنگتوباشم؟
گفت: بازشروعکردی،تکوننخور اینقدر، دارمنقاشی
میکشممثلا.
گفتم: نهنگنمیخوای؟
گفت: نه!
گفتم: نهنگنمیخوای یانمیخوایمننهنگتباشم؟
گفت: جفتش؛ دیگهتکوننخوردم
خوابشکهبرد، رفتمیواشکینگاهشکردم
• اصلااونقدرقشنگبودکهفهمیدم
• چرانمیخوادنهنگشباشم.
دعا خوندم فوت کردم طرفش،
گفتم:خداحافظ ای باغ شاتوت.
رفتمگمشدمتوساحل؛ موندمزیرآفتاب،زیربارون،نیومد.
استخوندلمپوسید،نیومد.
حرفیادمرفت،نیومد.
بچههاروشاخههامتابساختن، نیومد.
مرغدریایی مهرهکمرمروهدیهدادبهجفتش، نیومد.
راستگفتهبود،نهنگدوستنداشت.
خواب بود، رفتمدمگوششیواش
گفتم:کاشنگرانازدستدادنمبودینگاهکردمبهنقاشیش،دیدمخودشروکشیدهکهداره
منرومیبوسه زیرشنوشتهبود
"نداشتنتبهترهازداشتنتواَزدستدادنت." 🌱
-حمیدسلیمی