My life ganaa be like...


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa: ko‘rsatilmagan



Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


معمولا زود عصبانی می شی. رابطه ی زیاد خوبی با خانوادت نداری, به سختی موفق شدی تا یک واحد اجاره کنی و تنها زندگی کنی. بودن توی اجتماع خستت نمی کنه اما ترجیح می دی با خودت تنها باشی. توی یک شرکت کار می کنی و وقت های آزادتو به یادگیری یک ساز مثل گیتار و فضای مجازی می گذرونی. از سرما خوشت میاد و عاشق نسکافه یا شکلات داغی.
مدتیه با کسی وارد رابطه شدی اما زیاد جدیش نمی گیری. ازهیجان خوشت میاد و آدم شجاعی هستی. به خوبی عواطف و احساسات دیگران رو متوجه می شی.
برنامه ریزی می کنی اما توی انجام دادنش تنبلی, زیاد اهل ورزش نیستی اما سعی می کنی وزنتو کنترل کنی.
رنگ مورد علاقت صورتیه.


در آپارتمان متوسط با دکور سفید و کرمی با یک سگ زندگی می کنی. توی روابطت عاشقانت مشکلاتی داری و معمولا طرد می شی, روحیه ی حساسی داری و به سختی موو آن می کنی. اهل کتاب,گیاه و حیواناتی.حتی در راه پیمایی های مربوط به حیوانات هم شرکت کردی. به طور مرتب یوگا انجام می دی و به تمیزی اهمیت زیادی میدی. زیاد اهل پارتی نیستی. به مشروب هم عادت نداری چون با معدت نمی سازه, همچنین توی اوقات مستیت زیاده روی می کنی پس ازش فرار می کنی. انسان قانون مداری هستی و به خوبی به برنامه هات عمل می کنی. رنگ مورد علاقت آبی آسمانیه.


یک روزمرگی جذاب
آپارتمان نسبتا کوچیک طبقه ی شش مشترک با پارتنرت و رابطه ای که به زودی دو ساله می شه, پنجره های بزرگ با ویوی زیبایی از شهر, تراس بزرگ و تعداد زیادی گلدان سرحال
دیوار های سفید گچی با دیزاین چند تا تابلو, یک آباژور روی میز عسلی,کاناپه ی تخت شوی نارنجی و راحت رو به روی تلویزیون
یک گربه ی نارنجی یا سیاه و سفید شایدم دوتا
یک کار ثابت توی یک شرکت...
پارتی های آخر هفته معمولا با جمع دوستانه, سکس, تلویزیون دیدن های دو نفره و هر از گاهی تلفن های کوتاه با خانواده


با خانوادت زندگی می کنی. اتاقت پناهگاهته و دوست داری مدام دکوراسیونشو تغییر بدی, دیوار های اتاقتو رنگ کنی و گاهی هم چند تا جمله ی انگیزشی یا شعر برای خودت می نویسی. با ماشینی که به تازگی با پس اندازت و کمک خانواده خریدی, دانشگاه می ری. توی یکی از زیرشاخه های تجربی مثلا علوم آزمایشگاهی درس می خونی. توی موسسه ی آموزش زبان پاره وقت کار می کنی. عاشق گربه هایی اما به خاطر مخالفت خانوادت نمی تونی یکی داشته باشی. توی اتاقت چند تا گلدون سرحال داری. رنگ های روشن ترجیح می دی. فعلا رابطه ی عاشقانه نداری, اما با دوستات به کافه یا خرید می ری.
آرزوت اینه که مستقل بشی و جوری که میخوای زندگی کنی.


خونه ی یک طبقه در حومه ی شهر, با یک حیاط نسبتا بزرگ و اوقات فراغتی که توی باغچه سپری می شه,بوم نقاشی, خونه بوی رنگ روغن می ده, یک شومینه با چند تا قاب عکس و دوربین کوچولویی که پر از عکس و فیلمه
بدون ماشین, پیاده روی های طولانی صبحگاهی و گاهی هم دو چرخه برای رسیدن به کارِت که توی یک کتابفروشی کوچیکه
پارتنر, احتمالا دختر, رابطه ی طولانی حداقل پنج سال
کتاب و کتاب و کتاب, یک پیانوی دیواری قدیمی اما زیبا, دیوار هایی با رنگ روشن که خودتون رنگش کردین
چند تا تابلو که تو یا پارتنرت کشیدین و یکی که از نمایشگاه یکی از دوستانتون خریدین
استایل روشن با اکسسوری های رنگی رنگی, لاک سبز و نارنجی, خط چشم رنگی, عطر پرتقال یا بهار نارنج
یک سگ, احتمالا ژرمن بالغ
آشپز خونه ی دنج و کوچیک با یک میز ناهار خوری که خودتون رنگش کردین, تعداد زیادی گلدون سر تا سر خونه


برای رفتن به دانشگاه به پایتخت اومدی
توی یک آپارتمان چهار خوابه با سه تا از دوستای هم دانشگاهیت و پارتنرت زندگی می کنی. یک اکیپ هنرمند واقعی
دانشجوی موسیقی هستی و پارتنرت هم عکاسی می خونه
هر از گاهی با دوستات کنسرت های خیابونی برگزار می کنی و توی یک رستوران به صورت پاره وقت کار می کنی, از فروش آهنگات هم درآمد داری
پارتی و دور همی های هفتگی, های شدن با ماریجوانا و مشروب, مسافرت های گروهی و خوش گذرونی
برنامه ی مشخصی برای آیندت نداری, رویات یک زندگی آزاده


به زودی از رشته ی پزشکی فارغ التحصیل می شی, این تابستون با دوست پسرت که توی دانشگاه آشنا شدین ازدواج می کنی. برای عروسی و زندگی جدیدت هیجان زده ای و توی بیمارستان شیفت داری. روزمرگیت پر مشغله ست اما تو هم خستگی ناپذیری و با تمام وجود برای آیندت تلاش می کنی, بعد از شیفت هات با پارتنرت و صمیمی ترین دوستت برای خرید وسایل عروسی بیرون می رین. رژیم گرفتی, یک کلاس رقص عروس و داماد رزور کردی. درمورد مدل لباس عروست مطمعن نیستی اما قراره یکی از اقوام که مزون داره بدوزتش.
به طور کلی در دوره ی زیبایی از زندکیت قرار داری و احساس امید و شادی می کنی.


ساکن اتاق زیر شیروونی اجاره ای با پارکت هایی که مدام جیر جیر می کنه , پنجره ی گرد و طاقچه ی پهنی که جای خوبیه برای نشستن و تماشای منظره ی دشت سبزی که به تپه های گرد و با مزه ختم میشه
تخت دست دوم و راحت با ملافه های کنفی سفید و یک رو تختی با طرح گلای ریز صورتی
میز چوبی قدیمی که به تازگی جلا خورده, پوشیده شده از کاغذ هایی با دست خط عجول و خط خوردگی های متعدد, پس دادگی جوهر روان نویس, شعر های ناقص و کامل...
دور و بر میز چندین و چند کتاب روی هم قرار گرفته و هم ارتفاع میز شده
کمد لباس جز چند تا پیرهن بلند و طرح دار و چند تا ژاکت کاموایی و یک جفت صندل و چکمه چیزی نداره
صاحب اتاق جز برای خوردن وعده های غذایی مشترک با صاحب خونه ی مسنش و گشت و گذار توی طبیعت اطراف بیرون نمی ره


دوستای واقعیت کمتر از انگشتای دست هستن. اما با اون ها هم روابط سینوسی داری. هر از گاهی هوس می کنی توی تنهایی مطلق فرو بری و ارتباطتو با همه قطع کنی, سلیقه ی خاصی توی انتخاب همه چیز داری. بسیار کمالگرایی و اغلب به خاطر اینکه نمی تونی چیزی که میخوای رو پیدا کنی, کلا بیخیال انتخاب کردن می شی و یک چیز خیلی رندوم رو انتخاب می کنی. توی یک آپارتمان کوچیک زندگی می کنی که چیدمان غیر معقولی داره. اختلال شخصیت مرزی شاید مستعد به بیماری دو قطبی, علایقت معمولا افراطی و بسیار متغیر هستن, از هنر به خصوص ادبیات و موسیقی لذت می بری و نویسنده یا شاعر هستی. اوقاتت به کتاب خوندن یا نوشتن می گذره, داری ویالون یا پیانو یاد می گیری, توی شغلی که احتمالا دوست نداری فعالی و درآمد متوسطی داری, زیاد اهل خوش گذرونی های رایج نیستی بیشتر ترجیح می دی خلوت کنی. روی وزنت وسواس داری ولی نه ورزش می کنی نه رژیم غذایی کم کالری داری. برنامه ریز خوبی هستی اما توی عمل کردن افتضاهی. به ندرت از خودت راضی هستی و مدام برای آیده آل بودن تلاش می کنی اما حتی ایده آلتو نمی شناسی. در حال حاضر با کسی توی رابطه نیستی.


اخیرا توی یک تصادف که راننده تو بودی, صمیمی ترین دوستت رو از دست دادی. بسیار احساس گناه می کنی و افسردگی دوره ای گرفتی. زیاد از خونه بیرون نمیری به جز جلسه های تراپی که نامنظم و هر از گاهی شرکت می کنی اما به نظرت بولشت و بی فایدن.
هوش نسبتا بالایی داری و توی یک شرکت مهندسی کار می کردی اما چون مدت زیادیه سر کار نمی ری اخراج شدی.
رابطت با پارتنرت رو تموم کردی
روزهات با خوابیدن های با قرص خواب میگذره و شب هات به بیداری و مرور خاطرات, قرص روان گردان, خلسه وفراموشی واقعیت و یا جنون آنی و داد زدن سر خودت, شکستن وسایل و گریه کردن ختم میشه.
به سلامتت اهمیت نمی دی و تقریبا غذا نمیخوری, به خاطر شکستگی وسایل همیشه زخمی هستی و به تازگی کات کردن خودتو شروع کردی.


دانشجوی سال سوم رشته ی مد و فشن, تک فرزند
اکثر وقتتو توی اتاق کارت در دانشگاه درحال طراحی یا دوختن لباسی
قراره برای شوی آخر ترم دانشگاه چند تا لباس آماده کنی
یکم توی وزنت وسواس داری و وِگَنی, اکثرا صبح زود توی محوطه ی اطراف آپارتمانت می دویی
دوستای زیادی توی دانشگاه داری و به تازگی با یکی وارد رابطه شدی که قراره مدل لباس هات هم باشه
کمالگرایی و همیشه بهترین بودی, رویات کار کردن با برند گوچیه


یک خونه ی کوچیک,مثلا ۶۰ متری با پنجره های سقفی, دیوار های سفید گچی...
هم خونه ی یک کاکتوس , با صندلی گهواره ای در تراس کوچک آشپزخانه و فنجان های متوالی قهوه یا چای کیسه ای...
کتاب خونه ای غنی, صادق هدایت نیز هم
تخت فلزی که مدام جیر جیر می کنه و کف پوش های سرامیکی سفید با چین و چروک های مرمری ...
ساعت خواب نامنظم, موسیقی بسیار, یک ساز شاید یک سنتور قدیمی یا یک سه تار حکاکی شده...
پیاده روی های تک نفره که معمولا از روی بی خوابی در نیمه های شب اتفاق می افته...
یک لپ تاب قدیمی اما کاربردی, کمی برنامه نویسی و کسب در آمد...


هی :)
خب می دونم خیلی طول کشید اما بلاخره تمومش کردم. از همتون خیلی ممنونم چون انجام دادن این چالش برای خودم خیلی جذاب بود. امیدوارم از نتیجش خوشتون بیاد.
-رها

13 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

2

obunachilar
Kanal statistikasi