یک‌جایی‌‌روی‌ابرها؛کنار‌ِماه.


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa: ko‘rsatilmagan


•🌙🐳🌻
من؛ردپای به جا مانده بر قامتِ ماه.
•Nefelibata~پیاده روی روی ابرها☁️

Связанные каналы

Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


غروبِ اولین روز زمستانِ 1400... زیبا و بوسیدنی :)


یکبار که دلم به اندازه‌ی تمام جهان گرفته بود، گفتی:«از کجا آمده ای که اشک‌های تنهاترین نهنگ دنیا، در چشمان توست.»

•فاطمه جعفری


اگه گفتن کجا میری؟بخند. بگو میرم به سادگی.




هرکاری خواستی بکن و بگو نوشِ جونم.


شاید بپرسی، چی تو رو اینجور خامت کرد؟
با چشمِ من، چشم‌هاتو یک لحظه تماشا کن.


پرسیده بودی معنیِ بدبخت چی میشه؟
اونی که تنها دلخوشیش واژه‌ست بدبخته!


| After Flashpoint | dan repost
ولی آدم نمی‌تونه این فکرو از سرش بیرون کنه که چه اتفاق‌ها که نمی‌افتادن/می‌افتادن فقط اگه کمی انتخاب‌هاش متفاوت‌تر بود...


یه روزم سفر می‌کنم به اعماق اقیانوس، تنهاترین نهنگ دنیا رو بغل می‌کنم و بهش میگم "من آوازت رو شنیدم تو دیگه تنها نیستی..." و تا ابد پیشش میمونم...


🐋💙


چشم‌هاتون رو ببندین و با این آهنگ زندگی کنین :)




اگر می‌توانستیم با قلب‌هایمان با یکدیگر صحبت کنیم، زیباتر نمیشد؟
تصور کن احساساتی را که نمی‌شود با یک مشت کلمات بی معنی و توخالی بیان کرد بتوانی با زبان‌ِ قلبت به آدم‌ها بفهمانی، دقیقا همان حس درون قلبت را.


A hug...


به دلیل حجم انبوهی از افکار ناگفته‌ی پراکنده، تصویری که از مغزم دارم برفکیه.


آن‌هایی که به جزئیات کوچکی از من که
خودم متوجه‌شان نیستم توجه دارند، قلبم را لمس می‌کنند.

•جبران‌خلیل‌جبران




گاهی اوقات حاضرم همه‌ی دنیام رو بدم تا به عقب برگردم و برای یک بار دیگه هم که شده، خاطرات خوب گذشتم رو با همون حس و حال موندگارشون زندگی کنم.


ForElisa dan repost
خطاب به موجودات ساکن اتاقم وقتی یکم از پاهام از پتو مونده بیرون:
جاست واچ جان مادرت دونت تاچ!


احساس عجیبی بند بند وجودم را فرا گرفته است. احساس می‌کنم همچون پرند‌ه‌ای بال شکسته‌ در دام آهن بافت دست و پا میزنم. صدایی در گوشم زمزمه می‌کند که " باید خانه را ترک کنی"
من باید خانه‌ای را که هنوز هزاران آرزو در آن مانده است، رها کنم. اما دیگر برایم اهمیتی ندارد ، فقط می‌خواهم از سیرک صداها و هیاهوی عربده‌ها رها شوم و برای نجات از این مسیر غمگین، به جهانی دور افتاده سفر کنم. آن‌جا حتما درخت‌های گیلاس در انتظار من هستند. حتم دارم وقتی به آن‌جا برسم ، پرنده‌ای از شادی صدایش را در گلو می‌غلتاند، بر روی شانه‌های افتاده‌‌ی من می‌نشیند و آن آرامش دست نیافتنی به روحم برمی‌گردد.

•ردپای‌به‌جا‌مانده‌بر‌قامت‌ماه

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

49

obunachilar
Kanal statistikasi