💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠
#آهو
#پارت_بیستم_نهم
نفس عمیقی می کشد کلافه است احتیاج دارد فکر کند به همه چیز به خودش به یلدا به درسهای دانشگاه به آن دختری که توی خانه اش بود و نه می توانست بیرونش کند و نه می توانست به کسی نشانش دهد ترسش از این که یلدا بفهمد او یک زن صیغه ای توی خانه دارد اذیتش می کرد . ترس از دست دادن یلدای که هنوز بدستش نیاورده بود بد جوری روح و روانش را به بازی می گرفت و ترس همیشه باعث عصبانیتش می شد . عصبانیتی که دوست داشت سر یکی خالی کند.
روی یکی از نیمکت های دانشگاه یله می شود و به دختر ها و پسر های که تک تک و یا گروه گروه به این ور و آن ور می رفتند نگاه می کند . به ظاهر منتظر زانیار و سپهر است تا با هم به سلف دانشگاه برود ولی در واقع منتظر یلدا است . دلش برای دختر ظریف و چشم طوسی تنگ شده . ولی به جای همه ماهان را می بیند که به سمتش می آید . از جایش بلند می شود و با ماهان دست می دهد.
- سلام آقا ماهان گل . شما نباید الان بیمارستان باشی ؟ این جا چیکار می کنی ؟
- با استاد محمودی کار داشتم ؟ تو چطوری ؟ امتحان داشتی؟
- آره داداش کتابم و گم کرده بودم آمدم کتاب تو رو بردم . خیلی کمک کرد.
- قابل نداشت می خوای تا آخر ترم پیشت باشه
- نه کتاب خودم پیدا شد ولی دمت گرم کتاب خوبی بود این کناره نویسی های که کرده بودی خیلی به دردم خورد
- خواهش می کنم باز هم می گم می خوای تا آخر ترم پیشت باشه
امیر طاها سرش را تکان داد و می گوید :
- دستت درد نکنه
ماهان کمی مکث می کند و بعد می گوید :
- امروز که داشتم می آمدم دانشگاه مهمونت را دیدم
امیر طاها جا می خورد . بدنش را بالا می کشد. خواهد وجود آهو را انکار کند ولی می فهمد نمی شود. ماهان رو به روی خانه اش زندگی می کند و احتمال این که ماهان و یا مادرش بارها و بارها آهو را ببینند زیاد است پس ترجیح می دهد واقعیت را بگوید.
سیگاری از جیبش در می آورد و در حالی که روشن می کند می گوید :
- دختر یکی از کارگرای بابام آمده یک مدتی پیش من باشه تا به قول بابام به خورد و خوراک و زندگیم یه سر و سامون بده .
ماهان با دهنی که از تعجب باز مونده می گوید :
- بابات همین جوری یه دختر جوون آورده گذاشته تو خونه ات
امیر طاها پک دیگری به سیگارش می زند و می گوید :
- صیغه ام
ماهان گفت :
- پس زنته
- نه زنم نیست ، صیغه کردمش که راحت باشیم . فقط حکم خدمتکار تمام وقت داره . کارهای خونه رو می کنه
- آنوقت در قبال این کارهای خونه چی به این مستخدم تمام وقت می رسه
- چیه؟ شدی وکیل و وصی مردم ستم دیده ؟ نترس بابا ، پول کارش را پیش پیش گرفته . بابام بابت مهریه اش 15 میلیون داده به باباش
#آهو
#پارت_بیستم_نهم
نفس عمیقی می کشد کلافه است احتیاج دارد فکر کند به همه چیز به خودش به یلدا به درسهای دانشگاه به آن دختری که توی خانه اش بود و نه می توانست بیرونش کند و نه می توانست به کسی نشانش دهد ترسش از این که یلدا بفهمد او یک زن صیغه ای توی خانه دارد اذیتش می کرد . ترس از دست دادن یلدای که هنوز بدستش نیاورده بود بد جوری روح و روانش را به بازی می گرفت و ترس همیشه باعث عصبانیتش می شد . عصبانیتی که دوست داشت سر یکی خالی کند.
روی یکی از نیمکت های دانشگاه یله می شود و به دختر ها و پسر های که تک تک و یا گروه گروه به این ور و آن ور می رفتند نگاه می کند . به ظاهر منتظر زانیار و سپهر است تا با هم به سلف دانشگاه برود ولی در واقع منتظر یلدا است . دلش برای دختر ظریف و چشم طوسی تنگ شده . ولی به جای همه ماهان را می بیند که به سمتش می آید . از جایش بلند می شود و با ماهان دست می دهد.
- سلام آقا ماهان گل . شما نباید الان بیمارستان باشی ؟ این جا چیکار می کنی ؟
- با استاد محمودی کار داشتم ؟ تو چطوری ؟ امتحان داشتی؟
- آره داداش کتابم و گم کرده بودم آمدم کتاب تو رو بردم . خیلی کمک کرد.
- قابل نداشت می خوای تا آخر ترم پیشت باشه
- نه کتاب خودم پیدا شد ولی دمت گرم کتاب خوبی بود این کناره نویسی های که کرده بودی خیلی به دردم خورد
- خواهش می کنم باز هم می گم می خوای تا آخر ترم پیشت باشه
امیر طاها سرش را تکان داد و می گوید :
- دستت درد نکنه
ماهان کمی مکث می کند و بعد می گوید :
- امروز که داشتم می آمدم دانشگاه مهمونت را دیدم
امیر طاها جا می خورد . بدنش را بالا می کشد. خواهد وجود آهو را انکار کند ولی می فهمد نمی شود. ماهان رو به روی خانه اش زندگی می کند و احتمال این که ماهان و یا مادرش بارها و بارها آهو را ببینند زیاد است پس ترجیح می دهد واقعیت را بگوید.
سیگاری از جیبش در می آورد و در حالی که روشن می کند می گوید :
- دختر یکی از کارگرای بابام آمده یک مدتی پیش من باشه تا به قول بابام به خورد و خوراک و زندگیم یه سر و سامون بده .
ماهان با دهنی که از تعجب باز مونده می گوید :
- بابات همین جوری یه دختر جوون آورده گذاشته تو خونه ات
امیر طاها پک دیگری به سیگارش می زند و می گوید :
- صیغه ام
ماهان گفت :
- پس زنته
- نه زنم نیست ، صیغه کردمش که راحت باشیم . فقط حکم خدمتکار تمام وقت داره . کارهای خونه رو می کنه
- آنوقت در قبال این کارهای خونه چی به این مستخدم تمام وقت می رسه
- چیه؟ شدی وکیل و وصی مردم ستم دیده ؟ نترس بابا ، پول کارش را پیش پیش گرفته . بابام بابت مهریه اش 15 میلیون داده به باباش