💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠
#آهو
#پارت_چهلم
آهو همه را برای شام به آشپزخانه دعوت می کند . امیر طاها به میز شامی که آهو چیده نگاه می کند و روی صندلی کنار مادرش می نشیند . میز به زیبایی چیده شده با دو نوع غذا و سالاد و ترشی و ماست ، یک سفره در شان خانواده سالاری . امیر طاها یک کفگیر برنج توی بشقاب مادرش می ریزد و رو به پدرش می گوید :
- بفرمایید شروع کنید.
حاج سالار رو به آهو می کند و می گوید:
- دستت درد نکنه دخترم ، حسابی به زحمت افتادی ، همیشه دو نوع غذا درست می کنی یا برای ما دو نوع پختی
آهو آهسته جواب می دهد.
- غذام آماده بود. شما که آمدید تصمیم گرفتم بادمجان شکم پر هم درست کنم بادمجان سرخ شده توی فریز داشتم سریع آماده شد.
رباب خانم با لحن بدی می گوید:
- نیاوردیمت اینجا که باز پسرم غذای فریزری بخوره . وظیفته هر روز غذای تازه براش درست کنی.
حاج سالار تک خنده می کند و رو به رباب خانم می گوید:
- اگه دوست نداشتی پسرت غذای فریزری بخوره چرا اصرار داشتی براش فریزری به این گندگی بخری
امیر طاها که از این بحث خسته شده است رو به پدرش می کند و می گوید:
- برای معامله اومدید تهران
- آره ، یکی از دوستام 20 قطعه فرش و 12 تا تابلو فرش برای رستوران سنتی که زده سفارش داده . فردا بار می رسه تهران خواستم موقع تحویل بار خودم تهران باشم .گفتم بیام یه سر هم به شما بزنم. مامانت خیلی دلتنگت بود
- خوب کردید . منم دلم برای شما تنگ شده بود ولی درسام زیاده کارم هم تو بیمارستان خیلی وقت گیره .نمی تونم زود به زود بیام کرمان
- نمی خواد زود به زود بیایی، عید به عید بیایی بسه . بشین درست را بخون
بقیه شام در سکوت خورده می شود. بعد از شام حاج سالار می گوید که خسته است و از آهو می خواهد که رخت خوابی برایش پهن کند . آهو در اتاق خودش رختخواب برای حاج سالار و رباب خانم می اندازد و به آشپزخانه می رود و مشغول کار می شود . و بعد از پایان کارش با یک شب بخیر به سمت اتاق امیر طاها می رود . امیر طاها با چشم رفتن آهو را دنبال می کند.
یک ساعت بعد رباب خانم دست از سر امیر طاها بر می دارد و برای خواب پیش همسرش می رود ولی امیر طاها مردد روی مبل داخل هال نشسته و به در بسته اتاقش نگاه می کند . نمی داند اگر به اتاق برود آهو را در چه وضعیتی می بیند. دوست ندارد با آهو تنها شود. با کلافگی از جایش بلند می شود و به اتاق می رود . آهو پشت میز نشسته و با دقت به یکی از کتابهای درسی امیر طاها که به زبان انگلیسی است نگاه می کند. امیر طاها با حالت مسخره ای می پرسد :
- می تونی انگلیسی بخونی ؟ دیگه چه زبانهایی بلدی؟
#آهو
#پارت_چهلم
آهو همه را برای شام به آشپزخانه دعوت می کند . امیر طاها به میز شامی که آهو چیده نگاه می کند و روی صندلی کنار مادرش می نشیند . میز به زیبایی چیده شده با دو نوع غذا و سالاد و ترشی و ماست ، یک سفره در شان خانواده سالاری . امیر طاها یک کفگیر برنج توی بشقاب مادرش می ریزد و رو به پدرش می گوید :
- بفرمایید شروع کنید.
حاج سالار رو به آهو می کند و می گوید:
- دستت درد نکنه دخترم ، حسابی به زحمت افتادی ، همیشه دو نوع غذا درست می کنی یا برای ما دو نوع پختی
آهو آهسته جواب می دهد.
- غذام آماده بود. شما که آمدید تصمیم گرفتم بادمجان شکم پر هم درست کنم بادمجان سرخ شده توی فریز داشتم سریع آماده شد.
رباب خانم با لحن بدی می گوید:
- نیاوردیمت اینجا که باز پسرم غذای فریزری بخوره . وظیفته هر روز غذای تازه براش درست کنی.
حاج سالار تک خنده می کند و رو به رباب خانم می گوید:
- اگه دوست نداشتی پسرت غذای فریزری بخوره چرا اصرار داشتی براش فریزری به این گندگی بخری
امیر طاها که از این بحث خسته شده است رو به پدرش می کند و می گوید:
- برای معامله اومدید تهران
- آره ، یکی از دوستام 20 قطعه فرش و 12 تا تابلو فرش برای رستوران سنتی که زده سفارش داده . فردا بار می رسه تهران خواستم موقع تحویل بار خودم تهران باشم .گفتم بیام یه سر هم به شما بزنم. مامانت خیلی دلتنگت بود
- خوب کردید . منم دلم برای شما تنگ شده بود ولی درسام زیاده کارم هم تو بیمارستان خیلی وقت گیره .نمی تونم زود به زود بیام کرمان
- نمی خواد زود به زود بیایی، عید به عید بیایی بسه . بشین درست را بخون
بقیه شام در سکوت خورده می شود. بعد از شام حاج سالار می گوید که خسته است و از آهو می خواهد که رخت خوابی برایش پهن کند . آهو در اتاق خودش رختخواب برای حاج سالار و رباب خانم می اندازد و به آشپزخانه می رود و مشغول کار می شود . و بعد از پایان کارش با یک شب بخیر به سمت اتاق امیر طاها می رود . امیر طاها با چشم رفتن آهو را دنبال می کند.
یک ساعت بعد رباب خانم دست از سر امیر طاها بر می دارد و برای خواب پیش همسرش می رود ولی امیر طاها مردد روی مبل داخل هال نشسته و به در بسته اتاقش نگاه می کند . نمی داند اگر به اتاق برود آهو را در چه وضعیتی می بیند. دوست ندارد با آهو تنها شود. با کلافگی از جایش بلند می شود و به اتاق می رود . آهو پشت میز نشسته و با دقت به یکی از کتابهای درسی امیر طاها که به زبان انگلیسی است نگاه می کند. امیر طاها با حالت مسخره ای می پرسد :
- می تونی انگلیسی بخونی ؟ دیگه چه زبانهایی بلدی؟