BurnedWingsCanFly
لحظه اول که دفتر رو جلوی پات میبینی هیجان زده میشی؛حس میکنی آرزوت برآورده شده با سریعترین راه میری خونه و وارد اتاقت میشی درو قفل میکنی که شروع کنی به نوشتن اسم ادمای بدزات و بدقولی که دیدی،اما به خودت که میای میبینی اصلن ارزش مردن رو هم ندارن.
لحظه اول که دفتر رو جلوی پات میبینی هیجان زده میشی؛حس میکنی آرزوت برآورده شده با سریعترین راه میری خونه و وارد اتاقت میشی درو قفل میکنی که شروع کنی به نوشتن اسم ادمای بدزات و بدقولی که دیدی،اما به خودت که میای میبینی اصلن ارزش مردن رو هم ندارن.