#یادستان
من واقعا خنده دار بوده ام تا پانزده شانزده سالم بشود بسیاری از آثار گورگی و چخوف و داستایوسکی و ژید و سارتر و.. شریعتی و آل احمد و... را خوانده بودم و لابد خیلی پز میدادم که کلی میدانم و...
برای همین بود آن روز که محسن سی و چند ساله را پس از #لهیدگیهای در زندان و بهبودکی از آن همه رنج فراوان دیدم به خیال خودم و برای دلجویی از او گفتم:
اما یک روز مردم میفهمند و اوضاع ایران بهتر خواهد شد...
چشمهایش خاکستر شد به جایی مبهم چشم دوخت و گفت :
هیچوقت اوضاع بهتر نخواهد شد.
و حالا سی و چند سال از آن پاییز دهه ی شصتی میگذرد محسن دیگر نیست و من در میانسالی کم کمک بسوی پیری گام برمیدارم و آن چشمهای خاکستری به ناکجا دوخته را فراموش نخواهم کرد..
و آه میکشم که آیا مردم ایران پاسخ آن دلجویی را داده اند ؟!
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
من واقعا خنده دار بوده ام تا پانزده شانزده سالم بشود بسیاری از آثار گورگی و چخوف و داستایوسکی و ژید و سارتر و.. شریعتی و آل احمد و... را خوانده بودم و لابد خیلی پز میدادم که کلی میدانم و...
برای همین بود آن روز که محسن سی و چند ساله را پس از #لهیدگیهای در زندان و بهبودکی از آن همه رنج فراوان دیدم به خیال خودم و برای دلجویی از او گفتم:
اما یک روز مردم میفهمند و اوضاع ایران بهتر خواهد شد...
چشمهایش خاکستر شد به جایی مبهم چشم دوخت و گفت :
هیچوقت اوضاع بهتر نخواهد شد.
و حالا سی و چند سال از آن پاییز دهه ی شصتی میگذرد محسن دیگر نیست و من در میانسالی کم کمک بسوی پیری گام برمیدارم و آن چشمهای خاکستری به ناکجا دوخته را فراموش نخواهم کرد..
و آه میکشم که آیا مردم ایران پاسخ آن دلجویی را داده اند ؟!
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹