این سناریو برای این دوتا عکس که لیلی و کیوجین قبلا باهم خیلی صمیمی و وابسته به همدیگه بودن اما به خاطر اینکه پدراشون توی دو باند رقیب مافیا بودن برای مدت طولانی از هم جدا شدن تا اینکه توی یه مهمونی توی ۱۸ سالگی همدیگه رو میبینن اما متاسفانه اصلا هیچی شبیه به گذشته بینشون پیش نمیره!!
+لیلی ام ؟
_کیوجین؟ خیلی وقته ندیدمت!
+مسخرست اگه بگم دلم برات تنگ شده اما خب مودبانه اینه که بگم از دیدنت خوشحالم!
_بد شد؛ چون چون من حتی از دیدنت خوشحال نشدم!
کیوجین و لیلی هنوزم به شدت همدیگه رو دوست داشتن اما مجبور میشن تظاهر کنن از هم متنفرن اما چه اتفاقی باعث میشه اون دوتا دوباره تبدیل به یه تیم از هم جدانشدنی بشن و اینبار هیچوقت از هم فاصله نگیرن؟
+لیلی ام ؟
_کیوجین؟ خیلی وقته ندیدمت!
+مسخرست اگه بگم دلم برات تنگ شده اما خب مودبانه اینه که بگم از دیدنت خوشحالم!
_بد شد؛ چون چون من حتی از دیدنت خوشحال نشدم!
کیوجین و لیلی هنوزم به شدت همدیگه رو دوست داشتن اما مجبور میشن تظاهر کنن از هم متنفرن اما چه اتفاقی باعث میشه اون دوتا دوباره تبدیل به یه تیم از هم جدانشدنی بشن و اینبار هیچوقت از هم فاصله نگیرن؟