هیچکس جرئت نداره این مرد رو سرزنش کنه .
شماها نمیفهمید ؛ ویلی یه فروشنده بود . برای یه فروشنده ، زندگی آخر خط نداره . اون پیچ تو مهره نمیکنه ، از قانون حرف نمیزنه ، یا نسخه برای مریضیت نمیده .
یه مردیه که کیلومترها دور از خونه ، در اوج غصههم باشه ، زندگیش بسته به یه لبخند و کفشیه که برق میزنه .
وقتی که دیگه کسی جواب لبخندش رو نده ، اونوقت زلزله میشه .
کافیه چهارتا لک بیوفته به کلاهت ، دیگه کارت تمومه .
هیچکس جرئت نداره این مرد رو سرزنش کنه .
فروشنده باید رویا ببافه ، پسر . این ذات این رشتهست !
-مرگ فروشنده-
شماها نمیفهمید ؛ ویلی یه فروشنده بود . برای یه فروشنده ، زندگی آخر خط نداره . اون پیچ تو مهره نمیکنه ، از قانون حرف نمیزنه ، یا نسخه برای مریضیت نمیده .
یه مردیه که کیلومترها دور از خونه ، در اوج غصههم باشه ، زندگیش بسته به یه لبخند و کفشیه که برق میزنه .
وقتی که دیگه کسی جواب لبخندش رو نده ، اونوقت زلزله میشه .
کافیه چهارتا لک بیوفته به کلاهت ، دیگه کارت تمومه .
هیچکس جرئت نداره این مرد رو سرزنش کنه .
فروشنده باید رویا ببافه ، پسر . این ذات این رشتهست !
-مرگ فروشنده-