بن‌بستِ نگار!


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa: ko‘rsatilmagan


اینجا فقط منم و هیچی...
https://t.me/BChatBot?start=sc-109240-iHSAmTW
@makemegreen

Связанные каналы

Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


کاش همیشه‌ی خدا عین بیست ثانیه اولش عجله نداشتم؛ سکوت شب رو شکستن هم دردسر بریدن و خون‌ریزی روح رو با تیکه‌های شکسته شده‌ش داره، حالا چه بهتر که مرگ سکوت با به دنیا آوردن صدای موردعلاقه‌یِ نپخته‌یِ نابلدِ خودت باشه.


از این به بعد به هرکی خواستم فحش بدم به جای لفظ‌های معمول از گرما استفاده می‌کنم. به نظرم از فحش ناموس هم بهتر حق مطلب رو ادا می‌کنه.
خیلی گرمایی. به‌به.


پیش فامیل*
مغزم(گربه نشسته): شیر مادرت یه ساعت دیگه تحمل کنی رفتیم.
اون یکی بخش مغزم(گربه ایستاده): نیمیتونم نی‌می‌تونمممم.


در پی‌نوشت موضوع هم بگم واقعن دسشویی یه موهبت الهیه برای خلاص شدن از دست فشار. البته نه فقط فشار جسمی، بلکه حتی خلاص شدن برای دقایقی از فشار روحی، الخصوص توی مهمونی خانوادگی.


بله من باید برگردم به چندوقت قبل، روبه‌روی خودم بایستم و بگم که: الاغ جون، انقدر هرچی که توی ذهنت می‌آد نزن پس‌کله خودت که این چیه داری بهش فکر می‌کنی و خجالت بکش، چون اون موقع که نیاز داری بترکی، پیش خود خرت هم حتی نمی‌تونی بترکی چون می‌ترسی خودت از خودت بیش‌تر از این شرمنده و خجالت‌زده بشی.


وضعیت پلی‌لیستم:


خورشیده روشن ما رو دزدیدن
زیره اون ابرای سنگین کشیدن
همه جا رنگه سیاهه ماتمه
فرصت موندنمون خیلی کمه
اونکه رفته دیگه هیچوقت نمیاد
تا قیامت دل من گریه میخواد

#به‌قول‌منبعش‌برای‌روی‌شب‌رو‌کم‌کردن


-خلاصه که بله دوستان راپونزل و پرنس چیه ما خودمون زال و رودابه مزگان داریم، البته این داستان بهم رسیدنشون خیلی طولانیه و این‌جا تموم نمی‌شه و مثل همه‌ی داستان‌های عاطفی دهنشون موردعنایت شاه و بابا و مامان و ستاره‌شناس و اینا قرار می‌گیره، من صرفن برای رسیدن به این بخش بامزه گفتمش. رادیو شام‌گاهیِ بن‌بست اوقات خوبی آرزومنده، بُدرود.


این تصویرش، البته راستی هنگام کشیدن حسودی کرده جای کمند موی مشکی، نخ خیاطی کشیده توی دستان زال.


-می‌گه زال کمند موهای رودابه رو گرفته و آنچنان بوسه‌ای بهش نهاده که صداش به گوش رسیده بعدم رو کرده به بالا و گفته:
بدین روز خورشید روشن مباد
که جون خودم رو (که موهای رودابه بوده مثلن) آزرده کنم
و براین خسته دل تیز پیکان زنم
بکش بالا دورت بگردم من خودم با کمند جلدی می‌آم بالا.-


-رودابه هم تعلل نمی‌کنه و گیسوی خوشگل مار بر مار، تار بر تار و خوش بو و خوشگل دلبرش رو مثل کمند از قلعه می‌ندازه پایین و می‌گه که:
بگیر این سیه گیسو از یک سویم
ز بهر تو باید همی گیسو و مو و قلب و دلم
می‌گه زال که کلک های سپیدش ریخته بوده اول از موهای دلبر و بعد از درخواستی که رودابه بهش نگاه می‌کنه. -


-از اون‌ورم که پرسنده‌ها برگشتن پیش رودابه و خبرش رو بهش دادن، رودابه هم شب که می‌شه می‌اد سمت ایون و منتظر خیره به جاده می‌مونه، چشمش که زال همایونی می‌افته آواز سر می‌ده که:
درود جهان آفرین بر تو باد
خم چرخ گَردان زمین تو باد
زال که صدای معشوق رو می‌شنوه سر بالا و می‌گیره و خورشید رخ را بدید جواب می‌ده که:
همی خواستم تا خدای جهان
نماید به من رویت اندر نهان
حالا تو بیا یکی چاره‌ی راه دیدار جوی
که تو اون بالایی من و این پایین دور سرت بگردم-


-حالا از تعریف‌ها که بگذریم، زال اینارو که می‌شنوه کم دلش از کفِش رفته، بیش‌تر توی دام عاشقی می‌افته و شب که می‌شه سپبهد دوپا داره دو پام قرض می‌گیره و سوی کاخ بنهاد روی.-


-می‌گه که خدمه:
چو بشنید از آن بندگان این پیام
رخش گشت از این گفته‌ها لعل فام
خلاصه خوشحال و خندان خدمه مرغ زیر بغل می‌زنه برمی‌گرده سمت همایونی، همایونی لب خندونش رو که می‌بینه جویای ماجرا می‌شه و خدمه براش شرح می‌ده که چی گفتن.-


-بعد طبق نقشه‌شون شروع می‌کنن به گفتن تز ماه کابلستان که:
که ماهی‌ست مهراب را در سرای
به یک سر ز شاه تو و دار و دسته‌تون بالاتر و بهتر
دهانش به تنگی دل مستمند
سر زلف چون حلقه‌ی پایبند
بعد که می‌بینن خدمه ساکت شده و داره گوش می‌ده، می‌گن ببین اصلن پیوند ماه و خورشید رو توی آسمون‌ها بستن، ما از کابلستان کوبیدم اومدیم این‌جا که مخ شاه همایونیت رو بزنیم بره پیش بانوی ما، اگه شاهت می‌خواد بانوی مارو ببینه، جمع کنه نصف شب بیاد کاخ.-


-زال هم خدمه‌ای که همراهش بوده رو می‌فرسته پی جسم بی‌جون مرغی که پیش پای ندیمان رودابه افتاده بودن تا مثلن بیارتش، خدمه که به ندیمان می‌رسه، ندیمه‌های مثلن بی‌خبر خطاب به خدمه می‌گن:
که این شیر بازو گو و پیلتن
چه مرد و شاه کدام انجمن
همین‌جوری غلو می‌کنن که آره این کیه که ما عین زوربازوش رو جایی ندیدم، کدوم شاه هست که خدمه می‌گه: لب به دندون بگیر پری
ایشون زال فرزند سام که از اون قوی‌تر و خوب‌تر و خوشگل‌تر و ماه‌تر توی دنیا نیست
ندیمه‌ها در جوابش می‌خندن و می‌گن که: چه غلطا!!!-


- همین‌جور که داره سمت رودخانه می‌ره پیش خودش می‌گه چی‌کار کنم که با ندیم‌ها هم‌صحبت بشم، که همون موقع یه مرغی وسط رودخونه می‌شینه و سالار هم که می‌بینه شرایط برای رو کردن مهارتش فراهمه سریع یه تیر و کمان از خدمش درخواست می‌کنه و مرغ رو شکار می‌کنه. -


- می‌گه که:
نگه کرد دستانْ(زال) زِ تخت بلند
بپرسید این گل پَرستان که‌اند
یکی از لشکریان زال هم بهش جواب داده که تن همایونی مستدام، هستند از کاخ مهراب روشن روان، از طرف ماهِ کابلستان، می‌آن هربار گل می‌چینن می‌برنن برای بانو. گوش همایونی هم تا لفظ ماه کابلستان رو می‌شنوه، از تخت می‌پره پایین و سمت رودخونه راهی می‌شه.-


-پرستنده‌های رودابه که از کنارش می‌رن، می‌گن چی‌کار کنیم چی‌کار نکنیم، چیتان پیتان می‌کنن راه می‌افتن سمت روخونه‌ای که لشکر زال اردو زده بودن پی گل چیدن. یجوری هم پخش و پلا شده بودن و گل می‌چیدن که قشنگ اون سیه چشم و سپید موی دل از کف رفته از وجود همشون مطلع بشه.-


اون سفید خوشگله روی دوش سیمرغ زاله.
این تا این‌جا بمونه چون زیاد شد، اگر خوشتون اومد بخونید که من شب بیام و ادامه‌ش رو بگم.

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

143

obunachilar
Kanal statistikasi