⚜به نام خدا⚜
ذوالنون مصری گوید: برای زیارت خانهٔ خدا بیرون آمدم. در حالی که در طواف بودم دیدم یکی به پرده های کعبه در آویخته و میگرید و میگوید: بلای خود را از غیر تو پوشیدم و فریادم را در باطنم به سوی تو باز گرفتم و به تو از سوای تو مشغول شدم. عجب میکنم از کسی که تو را شناخت، چگونه از تو دور میشود و از کسی که طعم دوستی تو را چشید چگونه از تو شکیبایی میکند.
پس روی به خودش آورد و گفت: با تو مدارا کردم، رعایت مرا نکردی. و بر تو پوشیدم، پس شرم نکردی و شیرینی مناجات از تو دور شد و برای تو تفاوتی نداشت.
پس گفت: ای عزیز من، چون پیش روی تو می ایستم، چیزی ندارم. مرا دچار پریشانی حواس کردی و از شیرینی خدمتگزاری خود منع کردی. برای چه، ای روشنی چشم من، این کار را کردی؟ پس خواند:
دلم از هجر بی تاب شد و چیزی را از هجر تلخ تر و دردناکتر نیافتم. کافی است که دوری میان ما تفرقه انداخته است و مدتها بود که از آن وحشت داشتم.
ذوالنون گوید: فراموش کردم که در خانهٔ خدا آمده ام و حس نکردم که او دارای چادر است، پس گفت: ای ذوالنون، چشم خود را ببند که من بر تو حرامم.
پس دانستم که او زنی است و گفتم: به خدا سوگند سخن تو مرا از اینکه تو کیستی بازداشت. گفت: برای چه؟ خدا تو را ببخشد. آیا نمیدانی خدا را بندگانی است که به غیر او نپردازند و به یاد غیر او میل نکنند؟
(صفة الصفوة - ابن جوزی)
زنان صوفی
#انجمن_بانوان_کسنزانی
طریقت علیه قادریه کسنزانیه
@officialkasnazani