شبانه dan repost
لونا
قصه ای نفسگیر و پر از معما
دختر مظلوم و آقای خواننده
#رابطه_پنهانی
#معمایی
#غیر_قابل_پیش_بینی
هرگز تصورش را هم نمی کردم خواننده مشهوری مثل ماهور آریا به زنی مثل من که هنوز درگیر کارهای طلاقم از یک راننده کامیون تریاکی بودم و فقط چهارده سالم بود طعم زندگی زناشویی پر از خشونت را چشیدم نظری جز یک طرفدار #خام و #احمق داشته باشد. جدای از همه اینها او زنی داشت که #شهرت و #زیبایی اش زبان زد بود و من یک دختر بی کس و کار و #گمنام بودم...
دستش را روی گونه ام کشید و آرام به سوی گردنم برد: با من بمونی #میسوزی... باید هزار تا سوراخ پیدا کنی توش #قایم #بشی... بزرگترین لطفی که می تونم بهت بکنم یک #صیغه #محرمیته و بس...هیچکس نباید بفهمه وگرنه مردم #حیثیت برات نمی گذارن... هستی؟
نمی فهمیدم... مگر قرار نبود فقط درباره کار با هم حرف بزنیم؟ پس این نگاه های #خمار و #لحن پر از #خواهش چه بود؟ زن به اون خوبی داشت پس چرا می خواست #جان مرا به #لب هایم برساند؟ حرکت نوک انگشتش به زیر روسری ای که محکم گره زده بودم راه باز کرد و آرام آن را از سرم برداشت: #میخوامت... #هیچی #نپرس فقط بگو باشه...
خواستم دستش را پس بزنم و بگویم تو متأهلی و من هرگز باور نمی کنم عشقی نسبت به من داشته باشی... برای من تو فقط یک خواننده ای و من هرگز به داشتن تن تو فکر هم نکرده ام اما کف دستش روی شاهرگم سر خورد و هرم نفس هایش مرا #سوزاند. چیزی گفت که حتی در خواب هم تصور شنیدنش را از زبان او نمی کردم: #دوستت #دارم!
#بوسه غیرمنتظره اش همراه شد با فشار دستی که پشت سرم گذاشته بود و تا به خودم آمدم...
https://t.me/joinchat/AAAAAEXJGejehvXfxHVexw
قصه ای نفسگیر و پر از معما
دختر مظلوم و آقای خواننده
#رابطه_پنهانی
#معمایی
#غیر_قابل_پیش_بینی
هرگز تصورش را هم نمی کردم خواننده مشهوری مثل ماهور آریا به زنی مثل من که هنوز درگیر کارهای طلاقم از یک راننده کامیون تریاکی بودم و فقط چهارده سالم بود طعم زندگی زناشویی پر از خشونت را چشیدم نظری جز یک طرفدار #خام و #احمق داشته باشد. جدای از همه اینها او زنی داشت که #شهرت و #زیبایی اش زبان زد بود و من یک دختر بی کس و کار و #گمنام بودم...
دستش را روی گونه ام کشید و آرام به سوی گردنم برد: با من بمونی #میسوزی... باید هزار تا سوراخ پیدا کنی توش #قایم #بشی... بزرگترین لطفی که می تونم بهت بکنم یک #صیغه #محرمیته و بس...هیچکس نباید بفهمه وگرنه مردم #حیثیت برات نمی گذارن... هستی؟
نمی فهمیدم... مگر قرار نبود فقط درباره کار با هم حرف بزنیم؟ پس این نگاه های #خمار و #لحن پر از #خواهش چه بود؟ زن به اون خوبی داشت پس چرا می خواست #جان مرا به #لب هایم برساند؟ حرکت نوک انگشتش به زیر روسری ای که محکم گره زده بودم راه باز کرد و آرام آن را از سرم برداشت: #میخوامت... #هیچی #نپرس فقط بگو باشه...
خواستم دستش را پس بزنم و بگویم تو متأهلی و من هرگز باور نمی کنم عشقی نسبت به من داشته باشی... برای من تو فقط یک خواننده ای و من هرگز به داشتن تن تو فکر هم نکرده ام اما کف دستش روی شاهرگم سر خورد و هرم نفس هایش مرا #سوزاند. چیزی گفت که حتی در خواب هم تصور شنیدنش را از زبان او نمی کردم: #دوستت #دارم!
#بوسه غیرمنتظره اش همراه شد با فشار دستی که پشت سرم گذاشته بود و تا به خودم آمدم...
https://t.me/joinchat/AAAAAEXJGejehvXfxHVexw