۱- منزل حاج آقا مومن در محله باغ پنبه قم با تیرآهن و آجری بود ولی کاملا ساده و عاری از هر گونه نما و پیرایه! این عکسی که از اتاق او است دقیق است، همیشه در همین جا من برای درس و بحث و پذیرایی از دوستان و اشنایان و بزرگان می نشست .خانه اش قبل از انقلاب یک طبقه بوده است، بعد از انقلاب و ورودش به کار های اجرایی طبقه دوم را ساخته بودند و از کنار دیوار یک پله های معمولی تنگ و کاری ساخته بودند که فاصله پله های آن هم غیر استاندارد بود و بلند تر از حد معمول...
۲- سال 72 یا 73 بود که تصادف شدیدی کرد،که آن بار هم بیش از یک ماه در بیمارستان در تهران در کما بود، به طرز معجزه آسایی شفا گرفت! دستگاهی که نوار مغزی ایشان را کنترل می کرد در حد یک دستگاه ویدیو بزرگ بوده است، از بالا محکم روی سر ایشان می خورد و همین شوک حاصله از برخورد دستگاه که بیش از 4 ، 5 کیلو وزن داشت و از فاصله حدود یک متر و نیمی روی سرشان خورده بود، باعث به هوش آمدنشان شد و بیش از بیست و پنج سال دیگر عمر کردند.
۳-نکته بعدی ابن که ایشان دفتر و مسوول دفتر نداشت ، هرکس با ایشان کار داشت ، هرموقع می خواست می رفت زنگ طبقه دوم را می زد ، اگر ایشان طبقه پایین نبود یا مباحثه ای نداشت و یا مسوولی به دیدنش نیامده بود ، پاسداران راهش می دادند...
@osyaan
۴-خدا بیامرزدش ، می گفت:" من از مردم محله و کوچه و بازار خجالت می کشم توی خیابان بروم و دوتا پاسدار انر انر (اصطلاح خاص قمی) پشت سرم یا جلویم راه بروم ، من همان محمد مومن قبل از انقلاب هستم ، حالا مسوولیتم بیشتر شده است.
۵- میگفت: من در شورای نگهبان تا به حال رای مصلحتی هم نداده ام!چشم آدم روی دنیا بسته شود،زبانش به راحتی باز می شود و تهدید ها و تطمیع های جریان های سیاسی را به هیچ میگیرد. یک ریال هم حقوق نگرفته بود...
@osyaan
۲- سال 72 یا 73 بود که تصادف شدیدی کرد،که آن بار هم بیش از یک ماه در بیمارستان در تهران در کما بود، به طرز معجزه آسایی شفا گرفت! دستگاهی که نوار مغزی ایشان را کنترل می کرد در حد یک دستگاه ویدیو بزرگ بوده است، از بالا محکم روی سر ایشان می خورد و همین شوک حاصله از برخورد دستگاه که بیش از 4 ، 5 کیلو وزن داشت و از فاصله حدود یک متر و نیمی روی سرشان خورده بود، باعث به هوش آمدنشان شد و بیش از بیست و پنج سال دیگر عمر کردند.
۳-نکته بعدی ابن که ایشان دفتر و مسوول دفتر نداشت ، هرکس با ایشان کار داشت ، هرموقع می خواست می رفت زنگ طبقه دوم را می زد ، اگر ایشان طبقه پایین نبود یا مباحثه ای نداشت و یا مسوولی به دیدنش نیامده بود ، پاسداران راهش می دادند...
@osyaan
۴-خدا بیامرزدش ، می گفت:" من از مردم محله و کوچه و بازار خجالت می کشم توی خیابان بروم و دوتا پاسدار انر انر (اصطلاح خاص قمی) پشت سرم یا جلویم راه بروم ، من همان محمد مومن قبل از انقلاب هستم ، حالا مسوولیتم بیشتر شده است.
۵- میگفت: من در شورای نگهبان تا به حال رای مصلحتی هم نداده ام!چشم آدم روی دنیا بسته شود،زبانش به راحتی باز می شود و تهدید ها و تطمیع های جریان های سیاسی را به هیچ میگیرد. یک ریال هم حقوق نگرفته بود...
@osyaan