تو اینقدر قشنگی که دلم میخواد دستت رو بگیرم و ببرم به همهی مردم دنیا نشونت بدم، ولی در عوض مثل همون پرندهی آبی بوکوفسکی نگهت میدارم توی قلبم و روت قهوه میریزم.
{و زنان بدکاره و متصدیان بار
و کارمندان فروشگاه
هیچ وقت نمی فهمند
که او اینجاست}
{و زنان بدکاره و متصدیان بار
و کارمندان فروشگاه
هیچ وقت نمی فهمند
که او اینجاست}