در پیچ و تاب قصه های سرد
صدها گره افتاده برکارم...
از شکل نا موزون این دنیا
از زندگی در جبر بیزارم
از این که باید عاشقش باشم
از آستینِ مار پرورده...
بیزارم از شب گیجه در پوچی
از پنجره ، دیوار ، از پرده...
مجروح گمنامم و مفقودی
در دود ماشین های پتیاره...
فرزند تحمیلی ترین جنگم
همزادِ با باروت و خمپاره...
بغداد قبل از سقط صدامم
خوجالی ام ، از یادها رفته...
تبریزِ در تسخیرِ تبعیضم...
مشروطه ی با بادها رفته...
بیزارم از تمرین خندیدن
در اوج با گریه گلاویزی
سلطان محمد شاه خوارزمم
تحت الهجوم قوم چنگیزی
سرباز جانبازم که با یک پا
تا مرز خاکش سخت برگشته
گه سوتلانای استالین هستم
گاهی یاکوفم ، بخت برگشته
بیزارم از مردی که من باشم
در پیکرِ زن ساختارِ شعر ...
چیزی ندارم در دل دنیا...
چیزی به غیر از اعتبار شعر
یک پایِ لنگان در سراشیبی...
یک روح عاصی از خودم هستم
من در میان آنچه که بودم
با آنچه که حالا شدم هستم
#پوریا_محمدی_کیا
@pemimkaf
صدها گره افتاده برکارم...
از شکل نا موزون این دنیا
از زندگی در جبر بیزارم
از این که باید عاشقش باشم
از آستینِ مار پرورده...
بیزارم از شب گیجه در پوچی
از پنجره ، دیوار ، از پرده...
مجروح گمنامم و مفقودی
در دود ماشین های پتیاره...
فرزند تحمیلی ترین جنگم
همزادِ با باروت و خمپاره...
بغداد قبل از سقط صدامم
خوجالی ام ، از یادها رفته...
تبریزِ در تسخیرِ تبعیضم...
مشروطه ی با بادها رفته...
بیزارم از تمرین خندیدن
در اوج با گریه گلاویزی
سلطان محمد شاه خوارزمم
تحت الهجوم قوم چنگیزی
سرباز جانبازم که با یک پا
تا مرز خاکش سخت برگشته
گه سوتلانای استالین هستم
گاهی یاکوفم ، بخت برگشته
بیزارم از مردی که من باشم
در پیکرِ زن ساختارِ شعر ...
چیزی ندارم در دل دنیا...
چیزی به غیر از اعتبار شعر
یک پایِ لنگان در سراشیبی...
یک روح عاصی از خودم هستم
من در میان آنچه که بودم
با آنچه که حالا شدم هستم
#پوریا_محمدی_کیا
@pemimkaf