ترانهای
که هرگز نخواهم خواندش
بر نوک زبانم به خواب میرود.
ترانهای
که هرگز نخواهم خواند.
بر درخت یاس
پروانهای شبتاب درخشید و ماه شاخهای از نورش را
در آب رودخانه کرد.
آن جا بود که رویای ترانهای دیدم
که هرگز نخواهم خواند.
ترانهای پر از لبها
که از دوردست ها جاری است.
ترانهای پر از دقیقههای
گمگشته در سایهها.
ترانهای پر از ستارههایی
که بر جا ماندهاند
در آسمان روزهای بیکران.
— فدریکو گارسیا لورکا
برگردان از احمد پوری
که هرگز نخواهم خواندش
بر نوک زبانم به خواب میرود.
ترانهای
که هرگز نخواهم خواند.
بر درخت یاس
پروانهای شبتاب درخشید و ماه شاخهای از نورش را
در آب رودخانه کرد.
آن جا بود که رویای ترانهای دیدم
که هرگز نخواهم خواند.
ترانهای پر از لبها
که از دوردست ها جاری است.
ترانهای پر از دقیقههای
گمگشته در سایهها.
ترانهای پر از ستارههایی
که بر جا ماندهاند
در آسمان روزهای بیکران.
— فدریکو گارسیا لورکا
برگردان از احمد پوری