Burst into butterflies


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa: ko‘rsatilmagan


در پی تبدیل شدن به لالایی شب بازماندگان راه.
.
Instagram: lyranity
.
https://t.me/BChatBot?start=sc-101334-jgKIJzL

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


مثلا درموردمان بگویند: «‏پسرک شروع می‌کرد به خواندن همان آواز قدیمی و دخترک به آرامی ریز ریز می‌خندید؛ آنقدر آهسته و لطیف که در میان هیاهوی زنگوله‌هایِ گله‌ای که پیرمرد به زمین شرقی می‌برد گم می‌شد و پسرک هیچگاه نمی‌شنید.»


آرزو می‌کردم کاش یک دختر روستایی ساده بودم که شب را به انتظار صبحی سپری می‌کند که در چراگاه گوسفندان روی تخته سنگی بنشیند تا تو برسی و درحالیکه او از دستانت و کلاه آویزان از روی گردنت طرح برداری می‌کند، برایش با سازدهنی بنوازی. اما عوضش یک دختر بیست ساله‌ام که انگار مفتشان عقاید، آرزوهایش را به علت غیرقانونی بودن سوزانده‌اند و حال حتی بدیهی‌ترین واژگانش را هم ندارد.




داشتم فکر می‌کردم در داستان‌ها معجزات هیچوقت برای کسانی که عمیقا ایمان داشتند، اتفاق نیفتاده است. حالا تکلیف کسی که عمیقا به پریان و نگهبانان آب‌ها اعتقاد دارد و نمی‌تواند در کنه وجودش انکارشان کند محض خاطر اینکه روزی خودشان را نشانش دهند و سوراخ‌های باغ پشتی مادربزرگ را با دقت تمام بررسی می‌کند تا یک کوتوله پیدا کند، چیست؟ بله، تا ثانیه آخر را با رویایش سپری کند.


پاتریک عزیزم،
دوباره خواب از سرم پریده و پشت میز آشپزخانه به صدای باد گوش سپرده‌ام. خدای آسمان‌ها امشب خشمگین است و نمی‌دانم چه چیزی ممکن است او را اینگونه آزرده باشد که به خاطرش درخت کاج کهن‌سال دایی آگوستوس را از ریشه درآورد. مطمئنم این موضوع او را سخت آشفته خاطر خواهد ساخت. آه، کاش به جای این مزخرفات تو را زیر معبد آتنا ملاقات می‌کردم و با هم مقدساتش را زیر پا می‌گذاشتیم. هر چه فکر می‌کنم باز هم به نظرم الهه‌ای که عاشق نباشد، ضعیف است.


لافونتن: «از نداهایت چه می‌خواهی؟»
ژان: «پیروزی برای یارانم.»

_محاکمه ژاندارک/ برشت




عمرانی بالاخره نشست پشت پیانوش و حالا می‌تونم بدون لجبازی درس‌هام رو هم بخونم.


Gray-Haired Roses dan repost
Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish


پاتریک عزیزم،
اگر می‌خواهی بدانی به چه فکر می‌کنم، باید بگویم دلم برای درخت‌های اطراف خانه‌مان تنگ شده. یکی از کاج‌ها را طوفان مهلکی که چند سال پیش آمد از پا درآورد و مجبور شدند قطعش کنند و نارنج‌ها را خانواده‌ای که به تازگی در کوچه‌مان خانه‌ای خریدند از پا درآوردند. دیگر شب‌ها نمی‌دانم از دیدن ستاره‌ها خشنود باشم یا نبودن سایه طویل و استوار درخت‌ها. حالا تصور کن شبی نه ستاره‌ها باشند و نه درخت‌ها، یاران قدیمی من. انسان نابخرد! حالا فقط می‌توانم به صدای دستگاه رادیوی قدیمی پدربزرگ در پس زمینه گوش کنم و اجازه دهم خش‌خش آتش شومینه، دزد هوشیاریم بشود. این دنیا چه برتری‌ای دارد اگر قرار است در خواب ببینم بادبادک قرمزی را که هوا کردم، به سینه سرخی محجوب تبدیل شده و مرا به سوی جنگل هدایت می‌کند یا عقابی شانه‌هایم را گرفته و مرا به هم‌سفری مرغان دریایی برده و زبانم از تقدس آبی دریاها بند آمده؟ فکر کنم هیچوقت نمی‌توانستم این حس را در دنیای واقعی تجربه کنم، اما انگار خدا به راستی شب‌ها روحم را در دست می‌گیرد و عجایب عمق دریاها و ورای آسمان‌ها را نشانم می‌دهد تا صبح انگیزه‌ای برای ادامه داشته باشم. حالا که خواب شب گذشته را به یاد آوردم، حالم بهتر است و می‌توانم بدون لجبازی کردن صبحانه‌ام را بخورم.


یکم ظالمانه نیست وارد رابطه بشین و دو ماه بعد ببینین با هم نمی‌سازین و تمومش کنین؟ یعنی اون وابستگی‌ای که ایجاد می‌شه برای یکی از طرفین چی؟ درسته که تا وارد رابطه نشین یه سری از اخلاقا دستتون نخواهد اومد ولی بیاین اینطوری در نظر بگیریم که شما اصلا از چیزای موقت که برای گذران وقت باشه یا امثال این موضوعات، خوشتون نمیاد و ترس از دست دادن هم داشته باشین. این زمان برای شناختن طرفتون چه کارایی انجام می‌دین؟ (چون یه سریاتون به این نکته اشاره کردین، گفتم اینطوری هم بیان کنم که بیشتر متوجه اوضاع بشین.)


چطوری می‌تونین بدونین یه نفر رو دوست دارین و تو رابطه ازش خسته نمی‌شین به مرور زمان؟ یعنی چطوری متوجه می‌شین یه کراش معمولی نیست و واقعا دوستش دارین؟


https://t.me/BChatBot?start=sc-101334-jgKIJzL


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
اگر هم مرا در تپه‌ای برفی جا نمی‌دهید، حداقل در یک سرزمین همیشه بهار پناهم دهید و مرا ملکه آنجا بخوانید. کمی انسانیت داشته باشید.


عرفان یادآوری کرد که چقدر دلش می‌خواهد بالای یک کوه همیشه برفی، کلبه‌ای چوبی بسازد و جلوی شومینه‌اش روی یک rocking chair بنشیند، شکلات داغش را بخورد، پیپ بکشد و فکر کند. من هم یادم می‌آید که سال گذشته همین روزها گفته بودند برف خواهد آمد و من بالش و پتویم را زیر بغل زدم و زیر پنجره اتاقم خوابیدم تا اگر هوا سردتر شد متوجه شوم و در تراس را باز کنم یا اینکه صبح ثانیه‌ای را برای چک کردن برف‌های روی دودکش خانه متروکه همسایه روبه‌روییمان هدر ندهم. خواستم برایش بنویسم لطفا مرا هم با خودت ببر، قول می‌دهم گوشه تراس بنشینم و هیچ صدایی از خودم درنیاورم و عنصری نامطلوب نباشم. من لیاقت دارم که حتی برای یکی روز در یک تپه همیشه برفی زندگی کنم.


چگونه گذشتن مهم نیست؟


@BChatBot dan repost
‌ ‌ ‌‌‌ ‌
لایرا
همه چی زودگذره...


من کانالم را ترک نکرده‌ام، بلکه مجبور به خود ترک کردن شده‌ام و اهمیت دادنتان، موجب ازدیاد شادی من است. درد عمیقی را در قلبم احساس می‌کنم و با هر تپش، چیزی گلویم را سفت می‌خراشد که نمی‌دانم از چه بابت است. به هر حال، سراغ دفتر خاطراتم رفتم تا برایتان چیزی پیدا کنم و در قالب نامه‌هایی به پاتریک بنویسم، اما خالی بودند. هفته‌ها سفید مانده‌اند و تقویم یادآور اینستاگرام هم سفید مانده است. انگار روزهای زندگی من قرار است مدت‌ها بدین منوال بگذرند و کودکانم چیزی برای خواندن نداشته باشند. دوست ندارم بگویم خالی و سیاهند. خالی نیستند، اما پر بودنشان هم کافی نیست. شما بگویید با این حال از چه بنویسم؟




آلن بین، فضانورد آپولو ۱۲ و چهارمین کسی بود که پا رو کره ماه گذاشت ولی از ناسا جدا شد و رفت سراغ نقاشی. تمام فضانوردها با خاک و سنگ و ... ماه به زمین برگشتن ولی اون تمام لحظاتی که تجربه کرد رو به تصویر کشید و به زمین آورد.


میدونین، بیشتر افسانه‌های آفرینش گل‌ها تو یونان باستان برخلاف ظاهر و اسمشون، پس‌زمینه تاریکی دارن؛ در نتیجه، اون رو به صورت یه معجزه نشون می‌دن تا کمتر سنگدلانه و ظالمانه باشه.

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

260

obunachilar
Kanal statistikasi