گاهی اوقات
برای اینکه جای خالی آرامش ِ
از دست رفتهء
این اتاق سرد و تاریک را حس نکنم ،
لمس نکنم ،
دَرِش سردرگم نشوم ،
شروع می کنم به نوشتن
اما !
در ته ماجرای نوشتن که به بن بست می خورم ،
درست همان جایی که سر درد
وحشیانه وجودم
را در هم می شکند ،
با عصبانیت همه چی را ول می کنم .
درست مثل حالا که معلوم نیست اصلا برای چه
این ها را ...
بی خیالش شویم ...
برای اینکه جای خالی آرامش ِ
از دست رفتهء
این اتاق سرد و تاریک را حس نکنم ،
لمس نکنم ،
دَرِش سردرگم نشوم ،
شروع می کنم به نوشتن
اما !
در ته ماجرای نوشتن که به بن بست می خورم ،
درست همان جایی که سر درد
وحشیانه وجودم
را در هم می شکند ،
با عصبانیت همه چی را ول می کنم .
درست مثل حالا که معلوم نیست اصلا برای چه
این ها را ...
بی خیالش شویم ...