یعنی آره، همه یه مشکلی تو زندگیشون دارن، ماری مارگارت توسط عشقش بازی داده شد. دیوید بخاطر زنش از عشقش دور موند. اما از ترس آسیب دیدن به هیچکس اجازه نداد بهش نزدیک شه. آرچی بازیچه دست خانوادش بود. ولی گراهام فقط یکی دوتا درد نداشت.
خانوادش اون رو پس زده بودن، اون هیچکس بجز گرگها رو نداشت، با اینکه احساساتی بود بی رحم خونده شد، قلبش ازش گرفته شد، اختیارش از دست رفت و بدون اینکه خودش بدونه برایِ اویل کوئین شده بود. :)
خانوادش اون رو پس زده بودن، اون هیچکس بجز گرگها رو نداشت، با اینکه احساساتی بود بی رحم خونده شد، قلبش ازش گرفته شد، اختیارش از دست رفت و بدون اینکه خودش بدونه برایِ اویل کوئین شده بود. :)