تکیه گاهی از جنس عشق


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa: ko‘rsatilmagan


Id nevisande:
@NARGESS3772
admin tb:
@zeinab_sq2
@koda10
@MCN_RA
@Miiiim16
ژانر رمان:عاشقانه،پلیسی،هیجان انگیز
پارت گذاری:روزی دو پارت به غیر از پنج شنبه و جمعه

Связанные каналы

Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


Ta 17:30


Ta 16:30


ه^🧬ᴴᴬᴺᴵᴱ𖤐 dan repost
*🌸تو اومدی اینجا تا منو مثل قولات بشکنی!
*🏖سکوت بهترین حرف بود،پس سکوت کردم!
*🌸همیشه اینکارو میکنی و اسمش میزاری صداقت
*🏖باز چیزی نگفتم،حرفی برای گفتن نداشتم
*🌸منو مث یه کاغذ مچاله کردی و پرتم کردی یه گوشه!فقط به خاطر اینکه پاک شدی،معنی نمیده که دلتنگش نشی!
×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.×.
t.me/Americandream1989
t.me/Americandream1989
*🌸اولین فن فیک کیلور بزن رو لینک زیر💕


Ta 16:00




Ta 14:10




baneram dan repost
از وقتی جویین شدم لفت ندادم بس که اهنگاش خوبه لعنتی😍❤️


baneram dan repost
T.me/music_city_top
T.me/music_city_top
ببین چی اوردم برات😋😋
یه چنل که کلی اهنگ توپ توشه😃
دوس داری اهنگات خاص باشن و پز بدی؟؟😜✌️
با سبک های مختلف هر چی خودت دوس داری؟؟؟😳😍
یا اگه درخواست داشتی ب مدیر بگی بزاره؟؟🤔🤔
خب چرا پس معطلی جویین شو اهنگ مورد علاقتو پیدا کن😎🖤🖤
بیای لفت نمیدی عشقم منتظرتم😌❤️
T.me/music_city_top
T.me/music_city_top


Ta 16:30


🍁Gisoo🍃 dan repost
ســـایــه مـــرگــــ❄ــــ
بــه قــلــم ‌‌: گــیــســو بــیــ🧚‍♀ســو
#خـــلاصــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه
دختری اشرافی که در۶سالگی بدست حاکمان بد طینت دزدیده میشود و توسط آزمایش شیطانی یک شیطان نهفته در وجودش ایجاد میشه....آیا دختره میتونه با شیطان درونش مقابله کنه وکنار بیاد یانه

ژانر: #تخیلی #عاشقانه #ترسناک
‍#رمـان_تــرســناکـــ_تــخــیــلــی_هــاتــــــــ
#از_دسـتـش_نـدیـن
https://t.me/joinchat/AAAAAEpsI2Pw9TW1kDCKzw
#رمــانـی_خــون_آشــامــی_عــاشــقــانـــه_تــخــیـلــی
برای خوندن ادامه رمان👇💯👇💯👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEpsI2Pw9TW1kDCKzw


Ta 18:00 حمایت کنین☝️


سنگ صبورم dan repost
احمد ، مردی مرموز و سرد که در زیر پوشش زندگی ساده و مذهبی‌اش، قمار باز قهاری است. بخاطر اشتباهی که می‌کنه مجبور میشه زنش رو توی کار بیارتش. پریا که دختری کنجکاو و ساده‌ای است با ورود به عرصه‌ی کاری احمد دردسرهای زیادی درست میکنه.
*بی‌گناه‌گناهکار‌شدم.*
به قلم: معصومه شکوه
@sangsabooram1


سنگ صبورم dan repost
#احمد مردی بیست و چند ساله ‌است که تمام زندگی‌اش را در پارتی‌های مختلف گذرانده و به چشم‌چرانی معروف است.
اما بنا بر دلایلی، مجبوره که با پریا ازدواج کنه! البته بی‌میل هم نیست!
پریا که بعد از مرگ مادرش، مسئولیت خواهر کوچک‌ترش را به عهده دارد زندگی سختی را می‌گذراند اما با ورود پیش بینی شده‌ی احمد به زندگی‌اش....
#بی‌گناه‌گناهکار‌شدم.
#معصومه‌شکوه
@sangsabooram1


Ta 17:00


°•´~Tamⓐna~`•° dan repost
#پیشنهاد_ادمین 👇👇

https://t.me/joinchat/AAAAAEpVm-DMlWNqpeT5fA


#نبض_عشق ❣

#ژانر : #پلیسی #معمایی #هیجانی #عاشقانه

رمانی که حتی نمی تونی فکرش رو هم بکنی.🤔
هیجاناتی که به #وجه میارتت.☄

یه مرد #مغرور. تنفر از #عشق. عشقی پر از #معما 🌈

_ امیر؟
نگاه #تب_دارش رو به #لب هام دوخت و گفت:
_ بله؟
با چشم های شیطونش نگاه کردم و گفتم:
_ دلت می یاد #اذیتم کنی؟
_ چطور تو #دلت اومد #اذیتم کنی؟
_ اه خب من چه می دونستم جناب عالی اینجا #تشریف دارن؟
_ خب؟
_ خب به جمالت بذار برم.
_ کجا #تازه اومدی؟
سرم رو آوردم بالا و به چشم هاش زل زدم این چرا انقدر #شیطون شده حالیت می کنم.
_ وای امیر سوسک، سوسک.
همین که برگشت از دستش فرار کردم که صدای #معترض و #عصبانیش رو از اتاق شنیدم.
_ می کشمت.
وبعد...
#امیر_پسر_مغروری_که_به_خاطر_
#گذشته_ازعشق_فراریه_اما_این_دختر_کی_بود
#چی_میشه_وقتی_امیر_به_فکر_انتقام_میوفته🤔
#جوین_شو_خودت_بخون
جوین شو اینجا پست هایه دیگه ای هم غیر رمان داره که کیف می کنی.😍

#جوین_اجباری✨👇🏻

https://t.me/joinchat/AAAAAEpVm-DMlWNqpeT5fA


Ta 18:00


پرنسس بابا dan repost
@sheton098
گیف های عاشقانه ؛متن های عاشقانه خلاصه حرف دله


🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
🌸
#پارت_53

از سرویس بهداشتی خارج شدم و به سمت آب سرد کن رفتم. شیرشو باز کردم و دستمو زیرش گرفتم و آب سردشو با لذت نوشیدم.

به ساعت گوشیم نگاه کردم که ساعت هفت و سه دقیقه رو نشون میداد.

رفتم و از سوپری نزدیک پارک که فروشندش تازه کرکره هاشو بالا داده بود، یه کیک و آبمیوه گرفتم.

بعد از اینکه خوردم به سمت خونه‌ ی مریم به راه افتادم. مطمئینم بیدار بود.

زنگ خونشون رو زدم و منتظر موندم. صدای مریم اومد که میگفت:
_کـیه؟

_منم مریم، آنا.

مریم بیا تویی گفت و در رو باز کرد. وارد شدم و بعد از بستن در، به سمت در ورودی سالن رفتم.

در رو که باز کردم مریمو دیدم که به سمتم میومد. با دیدن قیافم گفت:
_خاک بر سرم. چِت شده آنا؟ چرا رنگت پریده.

دستمو گرفت و به سمت سالن شون بردم. منو روی کاناپه نشوند و خودشم کنارم نشست.

_چیشده آنا؟ خوبی؟ مامانت خوبه؟ اونم با خودت میاوردی.

بغض کردم و گفتم:
_دیگه نیست که بیارمش اینجا.

مریم گیج پرسید:
_نیست؟! کجا رفته مگه؟

سرمو پایین انداختم و همون طور که اشک می ریختم، ماجرای چند روز پیش که آدرس براتی رو پیدا کردم تا دیشب رو براش گفتم.

دستاشو دور شونه هام پیچید و منو بغل کرد. سرمو روی شونَش گذاشتم و گریه کردم. همون طور که کمرمو نوازش میکرد گفت:
_اللهی بمیرم برات. چطور تو اون خونه خوابت برد!!!

_دیـ...دیشب توی...پارک...خوابیدم...

🌸
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸


🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
🌸
#پارت_52

با شنیدن صدای پرنده ها، از خواب بیدار شدم. چشمامو باز کردم که نور چشمامو زد. کنی بعد که چشمام به نور خورشید عادت کرد؛ از جام بلند شدم و کولمو برداشتم.

به سمت سرویس بهداشتی عمومیِ پارک رفتم. دَرش باز بود.

جلوی آینه ایستادم و به خودم نگاه کردم. رنگم پریده بود و لبام خشک شده بود. از گرسنگی بدنم ضعف می رفت.

دستامو شستم که از سردیِ آب، لرزیدم. دستِ خیسمو روی صورتم کشیدم تا صورتم به سردی عادت کنه. بعد مشتمو پر از آب کردم و به صورتم پاشیدم.

بعد از شستن دهانم، روسریِ شالیمو از سرم برداشتم و به آویز لباسی که به دیوار وصل بود، آویزون کردم.

موهامو باز کردم که مثل آبشار، دورم ریختن. بلندیشون تقریباً تا پایین باسنم بود. چند باری پنجه هامو، بین موهای پرپشت خرماییم که به مشکی میزد، کشیدم و باز هم پشت سرم با کِش، محکم گوجه ای بستم.

روسریمو سرم کردم که کمی از دَمِ موهام‌، از روسری بیرون زد. اونا رو از یَقَم، توی مانتوم فرو بردم...

🌸
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

141

obunachilar
Kanal statistikasi