🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍂🍂🍂🍂🍂
🍁🍁🍁🍁
🍂🍂🍂
🍁🍁
🍂
﷽
#تاوان_یک_روز_بارانی
محکم زبونمو گاز گرفتم و زیر لب غریدم:
- میمیری یه جا گند نزنی نه؟
صدای زنگ گوشیم اومد
به صفحه نگاه کردم ادرس یکی از کافه های نزدیک اینجارو داده بود.
پوف کلافه ای کشیدم و پامو تکون دادم
از پشتم یه سینی گذاشته شد رو میز
-بفرما دخترم نوش جانت
با دیدن فلافل قار و قور شکمم دوبرابر شد
- ممنونم
کیفمو گذاشتم رو صندلی و شروع کردم خوردن
به قدری گرسنم بود که کم تر ازچند دقیقه تمومش کردم.
به ساعتم نگاه کردم زیاد وقت نداشتم
لبمو با دستمال پاک کردم و بلند شدم
مبلغو حساب کردم اومدم بیرون.
**********
در ورودی کافه رو باز کردم و رفتم داخل
نیم نگاهی به اطراف انداختم خلوت بود و تقریبا انگشت شمار.
نگاهم تو کافه چرخ خورد
دور تا دور دیوار پیچیک کار شده بود و زیبایی کافه رو دو چندان کرده بود.
کمی اون طرف تر یه اکواریوم بزرگ پر ماهی گذاشته بودن که کاملا با محیط اطراف جور بود.
صدایی از پشتم اومد
- خانوم سهراب پور؟
ترسیده برگشتم عقب
همون مردی که مانتومو کثیف کرده بود جلوم بود.
خیره شدم بهش، قدش به قدری بلند بود که مجبور شدم گردنمو بلند کنم.
پیراهن طوسی تنش کاملا فیت تنش بود و عضله هاش رو در بر گرفته بود.
دستشو جلوی صورتم تکون داد
- خانوم؟ حالتون خوبه؟
یه قدم رفتم عقب
- بله، خوبم
به سمت یکی از میزها اشاره کرد
- بفرمایید بشینید
با خجالت رفتم جلو و رو یکی از صندلی هاش نشستم.
روبه روم نشست
- مطمئنید حالتون خوبه؟
سرمو تکون دادم
- بله ممنون
گارسون اومد جلو
- چی میل دارید؟
دستشو گرفت سمتم
- اول خانوم
- من چیزی نم..
پرید وسط حرفم
- دوتا قهوه با کیک بیارید
خواستم اعتراض کنم که اخم کرد
- لطفا
بازدممو با حرص خالی کردم.
با رفتن گارسون به سمتش برگشتم
- من اومدم فقط مانتورو بگیرم و برم.
انگشت هاشو قفل هم کرد و با دقت نگاهم کرد بدون توجه به حرفم گفت:
- دانشجویی؟
کاغذ دستمو گذاشتم رو میز
- بله
نگاهش به دستم خورد
- دانشجوی چی؟
با اخم نگاهش کردم
- طراحی لباس و پارچه.
- میتونم ببینمش؟
متعجب نگاهش کردم
- چیو؟
به کاغذ آسه دستم اشاره کرد
-طرحتونو
آروم هول دادم سمتش
باز کرد و با دقت نگاهش کرد
- کلاس طراحی رفتید؟
گنگ نگاهش کردم
- نه برای چی؟
- سال چندمی؟
چشم هامو تو کاسه چرخوندم
- این چه سوال هاییه میپرسید شما؟
با چشمای جدیش نگاهم کرد
- سال چندمی جانان
از تحکم صداش یکه خوردم خودمو جمع کردم
- سال اولم
با تحسین به برگه دستش نگاه کرد
- طرح عالیه، معلومه ایده هات هم عالیه علاقه داری به طراحی؟
دستامو گذاشتم زیر چونم
- خیلی زیاد بیشتر وقت من سر طرح زدن میره چون لذت میبرم از این کار.
گارسون سینی به دست اومد نزدیک
قهوه و بشقاب کیکو گذاشت جلومون
- چیز دیگه ای لازم ندارید؟
سرشو به چپ و راست تکون داد
- نه میتونی بری
دو قاشق شکر ریخت داخل قهوش و بهم زد.
- سرد میشه
فنجون قهوه رو برداشتم و یه جرعه نوشیدم
صورتم از تلخیش درهم شد
دماغمو چین دادم
- تلخشو نمیشه خورد شکر بریز.
به زور قورتش دادم
با لبخند نصفه نیمه ای از جام بلند شدم
- ببخشید الان میام
از میز دور شدم، چشمم به تابلو سرویس بهداشتی خورد سریع خودمو رسوندم داخل، شیر آبو باز کرد و دهنمو شستم.
به آینه نگاه کردم
- اه این دیگه چه زهرماری بود.
با حرص اداشو جلوی آینه در آوردم
با دستمال دهنمو خشک کردم و رفتم بیرون همچنان درحال خوردن قهوش بود
نشستم سرجای قبلیم
- آقای حامی میشه لطفا مانتو منو بدید؟ باید برم دیرم شده.
فنجون قهوشو گذاشت رو میز و از صندلی بغلش یه پلاستیک بزرگو برداشت
- بفرمایید
از دستش گرفتم و داخلشو چک کردم
- ممنونم
کولمو برداشتم و بلند شدم
- مرسی بابت مانتو خداحافظ
از جاش بلند شد دستشو گرفت سمتم
ناچارا دستمو گذاشتم تو دستش
فشار کمی داد
- خوشحال شدم از اشناییت جانان
لبخند کمرنگی زد
-امیدوارم بتونم دوباره ملاقاتت کنم.
گنگ نگاهش کردم
ملاقات برای چی؟
دستمو کشیدم عقب
- همچنین خداحاظ
عقب گرد کردم و سریع از کافه خارج شدم. نفس نفس زنون تکیه دادم به دیوار
این چه جاذبه ای بود؟
چه قدرتی بود که رو من داشت؟
تکیمو از دیوار برداشتم نفس عمیقی کشیدم و به سمت ایستگاه اتوبوس رفتم.
#پارت_6
پارت های امشب تاوان یک روز بارانی شنبه از گناه پارت داریم نظر یادتون نره💋❤️
🍂🍂🍂🍂🍂
🍁🍁🍁🍁
🍂🍂🍂
🍁🍁
🍂
﷽
#تاوان_یک_روز_بارانی
محکم زبونمو گاز گرفتم و زیر لب غریدم:
- میمیری یه جا گند نزنی نه؟
صدای زنگ گوشیم اومد
به صفحه نگاه کردم ادرس یکی از کافه های نزدیک اینجارو داده بود.
پوف کلافه ای کشیدم و پامو تکون دادم
از پشتم یه سینی گذاشته شد رو میز
-بفرما دخترم نوش جانت
با دیدن فلافل قار و قور شکمم دوبرابر شد
- ممنونم
کیفمو گذاشتم رو صندلی و شروع کردم خوردن
به قدری گرسنم بود که کم تر ازچند دقیقه تمومش کردم.
به ساعتم نگاه کردم زیاد وقت نداشتم
لبمو با دستمال پاک کردم و بلند شدم
مبلغو حساب کردم اومدم بیرون.
**********
در ورودی کافه رو باز کردم و رفتم داخل
نیم نگاهی به اطراف انداختم خلوت بود و تقریبا انگشت شمار.
نگاهم تو کافه چرخ خورد
دور تا دور دیوار پیچیک کار شده بود و زیبایی کافه رو دو چندان کرده بود.
کمی اون طرف تر یه اکواریوم بزرگ پر ماهی گذاشته بودن که کاملا با محیط اطراف جور بود.
صدایی از پشتم اومد
- خانوم سهراب پور؟
ترسیده برگشتم عقب
همون مردی که مانتومو کثیف کرده بود جلوم بود.
خیره شدم بهش، قدش به قدری بلند بود که مجبور شدم گردنمو بلند کنم.
پیراهن طوسی تنش کاملا فیت تنش بود و عضله هاش رو در بر گرفته بود.
دستشو جلوی صورتم تکون داد
- خانوم؟ حالتون خوبه؟
یه قدم رفتم عقب
- بله، خوبم
به سمت یکی از میزها اشاره کرد
- بفرمایید بشینید
با خجالت رفتم جلو و رو یکی از صندلی هاش نشستم.
روبه روم نشست
- مطمئنید حالتون خوبه؟
سرمو تکون دادم
- بله ممنون
گارسون اومد جلو
- چی میل دارید؟
دستشو گرفت سمتم
- اول خانوم
- من چیزی نم..
پرید وسط حرفم
- دوتا قهوه با کیک بیارید
خواستم اعتراض کنم که اخم کرد
- لطفا
بازدممو با حرص خالی کردم.
با رفتن گارسون به سمتش برگشتم
- من اومدم فقط مانتورو بگیرم و برم.
انگشت هاشو قفل هم کرد و با دقت نگاهم کرد بدون توجه به حرفم گفت:
- دانشجویی؟
کاغذ دستمو گذاشتم رو میز
- بله
نگاهش به دستم خورد
- دانشجوی چی؟
با اخم نگاهش کردم
- طراحی لباس و پارچه.
- میتونم ببینمش؟
متعجب نگاهش کردم
- چیو؟
به کاغذ آسه دستم اشاره کرد
-طرحتونو
آروم هول دادم سمتش
باز کرد و با دقت نگاهش کرد
- کلاس طراحی رفتید؟
گنگ نگاهش کردم
- نه برای چی؟
- سال چندمی؟
چشم هامو تو کاسه چرخوندم
- این چه سوال هاییه میپرسید شما؟
با چشمای جدیش نگاهم کرد
- سال چندمی جانان
از تحکم صداش یکه خوردم خودمو جمع کردم
- سال اولم
با تحسین به برگه دستش نگاه کرد
- طرح عالیه، معلومه ایده هات هم عالیه علاقه داری به طراحی؟
دستامو گذاشتم زیر چونم
- خیلی زیاد بیشتر وقت من سر طرح زدن میره چون لذت میبرم از این کار.
گارسون سینی به دست اومد نزدیک
قهوه و بشقاب کیکو گذاشت جلومون
- چیز دیگه ای لازم ندارید؟
سرشو به چپ و راست تکون داد
- نه میتونی بری
دو قاشق شکر ریخت داخل قهوش و بهم زد.
- سرد میشه
فنجون قهوه رو برداشتم و یه جرعه نوشیدم
صورتم از تلخیش درهم شد
دماغمو چین دادم
- تلخشو نمیشه خورد شکر بریز.
به زور قورتش دادم
با لبخند نصفه نیمه ای از جام بلند شدم
- ببخشید الان میام
از میز دور شدم، چشمم به تابلو سرویس بهداشتی خورد سریع خودمو رسوندم داخل، شیر آبو باز کرد و دهنمو شستم.
به آینه نگاه کردم
- اه این دیگه چه زهرماری بود.
با حرص اداشو جلوی آینه در آوردم
با دستمال دهنمو خشک کردم و رفتم بیرون همچنان درحال خوردن قهوش بود
نشستم سرجای قبلیم
- آقای حامی میشه لطفا مانتو منو بدید؟ باید برم دیرم شده.
فنجون قهوشو گذاشت رو میز و از صندلی بغلش یه پلاستیک بزرگو برداشت
- بفرمایید
از دستش گرفتم و داخلشو چک کردم
- ممنونم
کولمو برداشتم و بلند شدم
- مرسی بابت مانتو خداحافظ
از جاش بلند شد دستشو گرفت سمتم
ناچارا دستمو گذاشتم تو دستش
فشار کمی داد
- خوشحال شدم از اشناییت جانان
لبخند کمرنگی زد
-امیدوارم بتونم دوباره ملاقاتت کنم.
گنگ نگاهش کردم
ملاقات برای چی؟
دستمو کشیدم عقب
- همچنین خداحاظ
عقب گرد کردم و سریع از کافه خارج شدم. نفس نفس زنون تکیه دادم به دیوار
این چه جاذبه ای بود؟
چه قدرتی بود که رو من داشت؟
تکیمو از دیوار برداشتم نفس عمیقی کشیدم و به سمت ایستگاه اتوبوس رفتم.
#پارت_6
پارت های امشب تاوان یک روز بارانی شنبه از گناه پارت داریم نظر یادتون نره💋❤️