🍁 🍁 شما چرا برای آشتی بین دین و تجدد به سراغ فقه رفتید؟ یکسری از نقدها به شما این است که مسائلی که شما به دنبال آن هستید قبل از اینکه بخواهند در فقه تعیین تکلیف شوند، باید در فلسفه و کلام ماهیت آنها بررسی شود، اما شما مستقیما به سراغ فقه میروید. دلیل اینکه به سراغ فقه رفتید را بفرمایید.
✔️ من در این حوزه دین و دولت کار کردم و بیشترین زمان عمرم صرف دانش سیاسی و علوم حوزوی شده است. تصور من این بود که به دو دلیل باید به فقه و رابطه آن با دولت جدید بیشتر فکر کرد. یک اینکه فقه، تنها دانش عملی ما است که با عمل درگیر است. ما فلسفه میخوانیم، ولی هیچگاه در دادگاهها فیلسوف نمیبینید، یا در حکومت فیلسوف به معنی غربی نمیبینید. در مورد تحریم کردنها، واجب کردنها، الزام کردنها، مجازاتها مثل احکام دیه و قتل یا وجوب رأی دادن و موارد دیگر، این فتوای فقهی است که عمل میکند نه در واقع نظر و دیدگاه فیلسوفان. این یکی از دلایلی است که من احساس میکردم باید رابطه «فقه» و زندگی مدرن را بیشتر کاوش کرد، چون فقه مبنای قانون موضوعه در کشورهای اسلامی است. یا به استناد فقه، با برخی قوانین موضوعه مخالفت، یا با ارجاع به فقه قانونگذاری میکنند. اگر شما ملاحظه کنید در نظام قانونگذاری کشورهای اسلامی، هر کجا قانونی وجود نداشته باشد به فتواهای مشهور مجتهدین استناد میکنیم. این چیزی است که نمیتوان از آن گذشت.
✔️دومین دلیل این بود که فقه یک دانش است. دانش جدید و قدیم دارد، ولی این چنین نیست که بگوییم همه یک دانش قدیمی است. فلسفه اساس زندگی جدید در غرب است. شما تاریخ فلسفه در غرب از افلاطون تا اندیشمندان جدید همانند راولز یا هابرماس و اینها را در نظر بگیرید. در واقع فلسفه، خود به دو دوره قدیم و جدید تقسیم میشده است. کسی نگفته است چون فلسفه قدیم هم بود، الان دیگر به درد نمیخورد، بلکه این فلسفه است که تبدیل به فلسفه سیاسی قدیم و جدید اروپا شده است. اگر این چنین نگاه کنیم، فقه یک دانش است و دانش همیشه پوست میاندازد و پابهپای زندگی حرکت میکند، بنابراین اگر بتوانیم توازن تحولات زندگی و دگرگونی ها در دانش فقه را به نحوی تنظیم و دنبال کنیم، زندگی سیاسی از التهاب ویرانگر آن خارج میشود.
✔️بنابراین من این بحث را به این دو دلیل در ذهن داشتم؛ یکی اینکه فقه تنها دانش عملی ما است که پایه قانونگذاری، دولت، نهادهای سیاسی است و رفتار مردم را هم تعیین میکند و دوم اینکه فقه یک دانش است و ممکن است به قدیم و جدید تقسیم شود، پوست بیندازد و سرانجام هم با دنیای جدید خودش را تطبیق دهد و در عین حال برای آن حرف بزند و شرط بگذارد و قالبی که برای مسلمانان مناسب است را پیدا کند.
🍂گفتگو حجت الاسلام فیرحی با ویژه نامه انقلاب مشروطه روزنامه فرهیختگان، 14 مرداد97.
✔️ من در این حوزه دین و دولت کار کردم و بیشترین زمان عمرم صرف دانش سیاسی و علوم حوزوی شده است. تصور من این بود که به دو دلیل باید به فقه و رابطه آن با دولت جدید بیشتر فکر کرد. یک اینکه فقه، تنها دانش عملی ما است که با عمل درگیر است. ما فلسفه میخوانیم، ولی هیچگاه در دادگاهها فیلسوف نمیبینید، یا در حکومت فیلسوف به معنی غربی نمیبینید. در مورد تحریم کردنها، واجب کردنها، الزام کردنها، مجازاتها مثل احکام دیه و قتل یا وجوب رأی دادن و موارد دیگر، این فتوای فقهی است که عمل میکند نه در واقع نظر و دیدگاه فیلسوفان. این یکی از دلایلی است که من احساس میکردم باید رابطه «فقه» و زندگی مدرن را بیشتر کاوش کرد، چون فقه مبنای قانون موضوعه در کشورهای اسلامی است. یا به استناد فقه، با برخی قوانین موضوعه مخالفت، یا با ارجاع به فقه قانونگذاری میکنند. اگر شما ملاحظه کنید در نظام قانونگذاری کشورهای اسلامی، هر کجا قانونی وجود نداشته باشد به فتواهای مشهور مجتهدین استناد میکنیم. این چیزی است که نمیتوان از آن گذشت.
✔️دومین دلیل این بود که فقه یک دانش است. دانش جدید و قدیم دارد، ولی این چنین نیست که بگوییم همه یک دانش قدیمی است. فلسفه اساس زندگی جدید در غرب است. شما تاریخ فلسفه در غرب از افلاطون تا اندیشمندان جدید همانند راولز یا هابرماس و اینها را در نظر بگیرید. در واقع فلسفه، خود به دو دوره قدیم و جدید تقسیم میشده است. کسی نگفته است چون فلسفه قدیم هم بود، الان دیگر به درد نمیخورد، بلکه این فلسفه است که تبدیل به فلسفه سیاسی قدیم و جدید اروپا شده است. اگر این چنین نگاه کنیم، فقه یک دانش است و دانش همیشه پوست میاندازد و پابهپای زندگی حرکت میکند، بنابراین اگر بتوانیم توازن تحولات زندگی و دگرگونی ها در دانش فقه را به نحوی تنظیم و دنبال کنیم، زندگی سیاسی از التهاب ویرانگر آن خارج میشود.
✔️بنابراین من این بحث را به این دو دلیل در ذهن داشتم؛ یکی اینکه فقه تنها دانش عملی ما است که پایه قانونگذاری، دولت، نهادهای سیاسی است و رفتار مردم را هم تعیین میکند و دوم اینکه فقه یک دانش است و ممکن است به قدیم و جدید تقسیم شود، پوست بیندازد و سرانجام هم با دنیای جدید خودش را تطبیق دهد و در عین حال برای آن حرف بزند و شرط بگذارد و قالبی که برای مسلمانان مناسب است را پیدا کند.
🍂گفتگو حجت الاسلام فیرحی با ویژه نامه انقلاب مشروطه روزنامه فرهیختگان، 14 مرداد97.