خب نگا من ينفرو داشتم كه نسبتش باهام مشخص نبود حتي الانم نيست
گهگاهي زنگ ميزد حرف ميزديم صداش قشنگ بود خب
بعدشم فك كنم اينو ديگ ميدونين ك من از چيزي خوشم بياد ميگم ب طرف صداي اونم دوست داشتم.
و حرف زدنمون بخاطر قدر داني از زحماتش شروع شد يكم طولاني شد حدود يه ماه اما خب هيچ ارتباطي بين ما نبود
خانوادهامونم در جريان بودن.
مثلا الان از ديشبِ هي داره مياد دم خونه مامان بزرگم
منم هي نميرم
هي جايي ك هست نميرم
صرفا دلم تنگ شده فقط
گهگاهي زنگ ميزد حرف ميزديم صداش قشنگ بود خب
بعدشم فك كنم اينو ديگ ميدونين ك من از چيزي خوشم بياد ميگم ب طرف صداي اونم دوست داشتم.
و حرف زدنمون بخاطر قدر داني از زحماتش شروع شد يكم طولاني شد حدود يه ماه اما خب هيچ ارتباطي بين ما نبود
خانوادهامونم در جريان بودن.
مثلا الان از ديشبِ هي داره مياد دم خونه مامان بزرگم
منم هي نميرم
هي جايي ك هست نميرم
صرفا دلم تنگ شده فقط