«گِلگرفتنِ درِ دولختیِ چشم» (در بیتی از سعدی)
#دکتراحمدرضابهرامپورعمران
همیشه بازنباشد درِ دولختیِ چشم
ضرورت است که روزی به گِل براندایی
اندکی در این بیتِ سعدی که ضمنِ قصیدهای پندآموز آمده درنگکنیم.* تصویر زیبای بیت در ادبِ فارسی پیشینهٔ چندانی ندارد. البته تعبیرِ «بستنِ درِ دولختی اَجفان» (پلکها)، درمعنای «چشمبرهمنهادن و بهخوابرفتن»، در عبارتی از مرزباننامه نیز آمدهاست (سعدالدینِ وراوینی، بهکوششِ استاد خلیلِ خطیبرهبر، صفیعلیشاه، ص ۶۱۷).
در روزگارانِ گذشته بهخصوص در ییلاق و قشلاقکردنها، گِلگرفتنِ درها و دریچهها مرسوم بودهاست. از کهنسالانِ مازندرانی شنیدم که تاهمین اواخر همچنان این رسم پایدار و برقرار بودهاست. چرا چنین میکردهاند؟ احتمالاً برای خاطرجمعی و اطمینان و امنیتِ بیشتر. چراکه، در یا دریچهای را با ضربهای گشودن یا شکستن، کاری بهمراتب آسانتر بوده درقیاسبا تخریبِ لایهای از خشتِ خشکشده و آنگاه شکستنِ همان در یا دریچه. از برخی نیز شنیدهام دلیلِ دیگرش جلوگیری از باد و بوران و گرد و غبار، و نیز درامانماندن از شرّ حیواناتِ موذی و وحشی (حتی خرس) بودهاست.
در قصهٔ هشتم از مجموعهٔ «عزادارانِ بیلِ» ساعدی، در بَیَل شایعهمیشود اسلام با رقیّه سروسرّیدارد. سواری از راهرسیده به او میگوید، بهتر است روستا را ترککند؛ اسلام هم در و پنجرهی خانهاش را گلمیگیرد و بَیَل را ترکمیکند. در بخشی از سمفونیِ مردگانِ عباسِ معروفی نیز به همین رسمِ گلگرفتنِ در و پنجره، اشارهشدهاست (ققنوس، ص ۲۹۰.
بقایای این رسم، در تعابیرِ فارسیِ امروز همچنان زنده مانده و همامروز نیز گاه از تعبیرِ گِلگرفتن بهعنوانِ عملی نمادین بهرهمیبرند. در بخشی از فیلمِ درخشانِ «عروسِ آتش» (ساختهٔ استاد خسرو سینایی) شخصیتِ اصلیِ فیلم (با بازی حمیدِ فرخنژاد) که فردی است دچارِ تعصبهای عشیرهای و قبیلهای، عبارتِ «دهنت را گِلمیگیرم» را بهزبانمیآورَد. همین چندسالِ پیش نیز احمدِ نجفیِ بازیگر، بهنشانهٔ اعتراض و در اقدامی نمادین و البته غریب، درِ یکی از نهادهای فرهنگی را گِلگرفت! روزگاری فیلم این عملِ نمادین دستبهدست میگشت.
شاید بتوان تعبیرِ «گِلگرفتن» را با ترکیبِ «تختهکردن»، («پُلمب» یا مُهرومومکردنِ محلِ کسبوکار) سنجید. صائب سروده:
از ناقصان خموشی عرضِ کمال باشد
نتوان به تختهکردن، برچید این دکان را
بازگردیم به تصویرِ زیبا و نادرِ بیتِ سعدی:
(درِ دولختیِ) چشم تا ابد بازنخواهدماند؛ چراکه روزی (بههنگام مرگ) بهناگزیر باید آن را ببندی.
شاعران، بهکرّات دنیا را به سرای سپنج و مرگ را به کوچ و سفری بازگشتناپذیر تشبیهکردهاند. سعدی در این بیت مرگ را به کوچ یا ییلاق و قشلاقکردن مانندکرده؛ کوچِ ناگزیری که بههنگامِ فرارسیدنش همگان باید درِ دولختیِ چشمهایشان را گِلبگیرند.
البته سعدی از این تعبیر بهرهگرفته تا این تصویر را بیافریند:
پس از مرگ، بهناگزیر خاکِ گور، درِ دولختیِ چشمانِ آدمی را پُرخواهدکرد. این بیت سنجیدنی است با این ابیات:
آن شنیدستی که روزی تاجری
در بیابانی بیفتاد از ستور**
گفت چشمِ تنگِ دنیادوست را
یا قناعت پُرکند یا خاکِ گور
سعدی در بیتی دیگر نیز تصویرِ «درِ دولختیِ چشمان» را بهکار برده:
درِ دولختیِ چشمانِ شوخِ دلبندت
چه کردهام که به رویم نمیگشایی باز؟!
گفتنی است، در حکایتِ «دو درویشِ خراسانیِ» گلستان که «بهتهمتِ جاسوسی گرفتار آمدند» نیز تعبیرِ «درِ خانه را بهگِلبرآوردن»، البته برای محبوسکردنِ آنان آمدهاست (تصحیحِ استاد غلامحسینِ یوسفی، چ دوم ۱۳۶۹، خوارزمی، ص ۱۱۱).
گاه نیز برای کشتنِ افراد درِ حمام را گلمیگرفتند و آن بینوایان براثرِ خفگیِ ناشیاز دَم و بخار، جانمیسپردند (عجائبالمخلوقات و غرائبالموجودات، محمد بنِ محمود بنِ احمدِ طوسی، بهاهتمامِ استاد منوچهرِ ستوده، انتشاراتِ علمی و فرهنگی، چ دوم، ۱۳۸۲، ص ۴۷۲).
* در «گزیدهٔ قصائدِ سعدی»، به انتخاب و شرحِ زندهیاد استاد جعفرِ شعار، در توضیحِ این بیت تنها آمده: «چشمها را به دو لنگهٔ در تشبیه کردهاست» (نشرِ علم، چ پنجم، ۱۳۷۳، ص۱۷۷).
* * ضبطِ بیت برابر است با تصحیحِ استاد یوسفی. این ضبط حتماً ضبطی اصیلتر هست. ضبطِ مشهورتر که زیباتر نیز هست، چنین است:
آن شنیدستی که در اقصای غور
بارسالاری بیفتاد از ستور
برگرفته از کانال ازگذشته و اکنون
🍁🍁
C᭄❁࿇༅══════┅─
@daneshhayeadabi┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═