ساحت باران


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa: ko‘rsatilmagan


انتقاد و پیشنهاد
Https://telegram.me/sahat_baran1

منتخب شعر و ادب پارسی

Связанные каналы

Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


@sahat_baran

گر جان عاشق دم زند آتش در این عالم زند
وین عالم بی‌اصل را چون ذره‌ها برهم زند

دودی برآید از فلک نی خلق ماند نی ملک
زان دود ناگه آتشی بر گنبد اعظم زند

بشکافد آن دم آسمان نی کون ماند نی مکان
شوری درافتد در جهان، وین سور بر ماتم زند

خورشید افتد در کمی از نور جان آدمی
کم پرس از نامحرمان آن جا که محرم کم زند

مریخ بگذارد نری دفتر بسوزد مشتری
مه را نماند، مِهتری، شادّیِ او بر غم زند

نی قوس ماند نی قزح نی باده ماند نی قدح
نی عیش ماند نی فرح نی زخم بر مرهم زند

نی آب نقاشی کند نی باد فراشی کند
نی باغ خوش باشی کند نی ابر نیسان نم زند

نی درد ماند نی دوا نی خصم ماند نی گوا
نی نای ماند نی نوا نی چنگ زیر و بم زند

اسباب در باقی شود ساقی به خود ساقی شود
جان ربی الاعلی گود دل ربی الاعلم زند

حق آتشی افروخته تا هر چه ناحق سوخته
آتش بسوزد قلب را بر قلب آن عالم زند


🍃مولانا

@sahat_baran


@sahat_baran

ای تیغتان چو نیزه برای ستم دراز


این تیزی سنان  شما  نیز  بگذرد...



▪️سیف فرغانی



@sahat_barab


@sahat_baran


در دیاری که مَلِک خود ستم آغاز کند

داد خواهان به که نالند ز بیدادگران ؟



▪️طبیب اصفهانی


@sahat_baran


@sahat_baran


شکوهی در جانم تنوره می‌کشد
گوئی از پاک‌ترین هوای کوهستان
لبالب
قدحی در کشیده‌ام
در فرصت میان ستاره‌ها
شلنگ انداز
رقصی می‌کنم-
دیوانه
به تماشای من بیا!



✨احمد شاملو


@sahat_baran


🔺سید علی صالحی


و نه این دل ناماندگارِ بی درمان.


که نه زانوی آهوی بی جفت بلرزد


طوری از کنار زندگی می‌گذرم


با این همه عمری اگر باقی بود


که مردم به آن شادمانی بی سبب می‌گویند ...


جز گم شدن گاه به گاه خیالی دور


ملالی نیست


حال همه‌ی ما خوب است


سلام




@sahat_baran

حرفهایم مثل یک تکه چمن روشن بود
من به آنان گفتم
آفتابی لب
درگاه شماست
که اگر در بگشایید به رفتار شما می تابد
و به آنان گفتم
سنگ آرایش کوهستان نیست
همچنانی که فلز زیوری نیست به اندام کلنگ
در کف دست زمین گوهر ناپیدایی است
که رسولان همه از تابش آن خیره شدند
پی گوهر باشید
لحظه ها را به چراگاه رسالت
ببرید
و من آنان را به صدای قدم پیک بشارت دادم
و به نزدیکی روز و به افزایش رنگ
به طنین گل سرخ پشت پرچین سخن های درشت
و به آنان گفتم
هر که در حافظه چوب ببنید باغی
صورتش در وزش بیشه شور ابدی خواهدماند
هر که با مرغ هوا دوست شود
خوابش
آرامترین خواب جهان خواهد بود
آنکه نور از سر انگشت زمان برچیند
می گشاید گره پنجره ها را با آه


▫️سهراب سپهری

@sahat_baran


ساحت باران dan repost
وقتی آمد...
آمد
وقتی بود...
بود
وقتی رفت...
بود.

🔹عباس کیارستمی

یادش گرامی، روحش شاد ...❤️🌹


@sahat_baran


@sahat_baran

از تمامی رودهایی که به چشم دیده‌ام
رودخانه تویی

از سراسر جاده‌هایی که عبور کرده‌ام
جاده تویی

چرا که هیچ رودخانه‌ای از دور غرقم‌ نکرد
چرا که هیچ جاده ای ندیده‌ام که
نرفته در آفاقش گم شوم.

از تمامی بال‌هایی که بر دوش برده‌ام
پر و بالم تویی

پیشاپیشم می‌روی
و من
پی بال‌ها می‌دوم.


🔸شمس لنگرودی

@sahat_baran


@Sahat_baran

فردا صبح همين كه خبر زخم خوردن داش آكل به خانه حاجی صمد رسيد، ولی خان پسر بزرگش به احوال‌پرسی او رفت. سر بالين داش آكل كه رسيد ديد او با رنگ پريده در رخت خواب افتاده، كف خونين از دهنش بيرون آمده و چشمانش تار شده، به دشواری نفس می كشيد. داش آكل مثل اين كه در حالت اغما او را شناخت، با صدای نيم گرفته لرزان گفت:
«در دنيا … همين طوطی … داشتم … جان شما … جان طوطی … او را بسپريد … به …»
دوباره خاموش شد، ولی خان دستمال ابريشمی را در آورد، اشک چشمش را پاك كرد. داش آكل از حال رفت و يک ساعت بعد مُرد.
همه اهل شيراز برايش گريه كردند.
ولی خان قفس طوطی را برداشت و به خانه برد.
عصر همان روز بود، مرجان قفس طوطی را جلويش گذاشته بود و به رنگ‌آميزی پر و بال، نوک برگشته و چشم‌های گرد بی‌حالت طوطی خيره شده بود. ناگاه طوطی با لحن داشی - با لحن خراشيده‌ای گفت:
« مرجان … مرجان … تو مرا كشتی … به كه بگويم … مرجان … عشق تو … مرا كشت.»
اشک از چشم‌های مرجان سرازير شد.


📚داش آکل
🔹صادق هدایت

@Sahat_baran


@shat_baran


🔻خطاب شاعر به پادشاه :


یک روز خرج مطبخ تو ، قوت سال ماست

یک سال فارغم کن و یک روز روزه گیر...


▫️🔹▪️🔹▫️🔹▪️🔹▫️🔹


که سلطان بشب نیت روزه کرد....

سعدی


عید فطر مبارک...



@sahat_baran

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

847

obunachilar
Kanal statistikasi