هندبوک برق طراحی، اجرا و نظارت dan repost
به همه کسانی که آزمون را رد شده اند.
خاطره گواهینامه گرفتن بنده.
یادمه قبل از 18 سالگی روز شماری می کردم که روز تولدم برم آموزش رانندگی. 28 آذر که رسید در سرمای اواخر پاییز با دوچرخه کورسی که همدم دوران دبیرستان و دانشگاهم بود و همه مسیرهای تا 15 کیلومتر را با آن طی می کردم، شاد و خرامان تا آموزشگاه رانندگی معروفی در سطح شهر مشهد رکاب زدم. وقتی مربی ذوق و شوقم را برای گواهینامه گرفتن دید، گفت چرا زودتر نیامدی؟ گفتم فکر می کردم تا 18 سالگی قانونی نیست که پشت فرمان بشینم و آموزش بروم. گفت نه، می توانستی زودتر بیایی. کلی حسرت خوردم که چرا زودتر نرفتم. بعد از 10 جلسه آموزش، اجازه شرکت در آزمون توسط مربی صادر شد.
آزمون آیین نامه را چون خیلی علاقه داشتم و از 14سالگی بارها کتابش را خوانده بودم، دفعه اول با امتیاز 30 از 30 قبول شدم و بودن کسانی که بیش از 10 بار این آزمون را رد شده بودند.
_آزمون رانندگی که معروف به توشهری بود جلسه اول تقریبا همه رد می شدند 42 نفر بودیم که قرار بود با سرهنگی خاص آزمون دهیم. 2 نفر پذیرفته شدن و 40 نفر دیگر از جمله بنده رد شدیم، نحوه رد شدنم این بود که نشستم داخل ماشین استارت زدم تا آمدم راه بیافتم گفت بفرمایید پایین، رد. 😊 دلیلش را هم هیچ وقت متوجه نشدم. جرات هم نداشتیم بپرسیم چون می گفتن اگر سرهنگ را عصبانی کنی کارتت را پاره می کند.
دومین بار که رفتم آزمون رانندگی بدهم، همه مردودی های چند ماه اخیر، صبح زود جمع شده بودن حاشیه پارک ملت مشهد شاید حدود 300 نفر. منتظر بودیم در سرمای زمستان تا سرهنگ ها بیایند و بین هر سرهنگ 30 یا 40 نفر تقسیم می شدن و تا ظهر از افراد سهمیه خود، آزمون رانندگی می گرفتن. اینجا بود که زمزمه ها، فیدبکی از سرهنگ های مختلف نشان می داد، مثلا همه می گفتند دعا کن با سرهنگ معصومی یا سرهنگ کفایی بیافتی چون سخت گیر نیستن و دعا کن با سرهنگ شجریان نیافتی چون خیلی سخت گیر هست. کلی دعا کردم که با آنها بیافتم ولی نشد. بار دوم هم رد شدم و سرافکنده برگشتم خانه، مرحوم پدرم که همیشه مشوق بنده بود. گفت اشکال نداره، دفعه بعد. هر دفعه رد می شدیم باید 1 جلسه تمرین می رفتیم و بعد امتحان می دادیم. تمرین رفتم و
بار سوم هم رد شدم.
برای آرامش خودم می گفتم اشکال نداره، فلان دوستم که رنو داره اونم با کلی تجربه رد شد. پدر من که ماشین نداره و من هم تجربه ندارم، پس اشکالی نداره رد شدم.
بار چهارم کلی دعا و نذر و نیاز که قبول شوم، باز هم رد شدم😊
دفعه پنجم با سرهنگ معصومی افتادم و خوشحال شدم که هم من هم رفیق رنو سوارم بالاخره با سرهنگ معصومی افتادیم ولی متاسفانه هر دو رد شدیم😱.
برای آزمون ششم، مرحوم پدرم گفت صبر کن بزرگتر و باتجربه تر شی، بعد امتحان بده و پول یک جلسه تمرین و آزمون را نداد. خیلی ناراحت شدم. هم سعی می کردم درکش کنم که یک دبیر باید مخارجش را کنترل کند هم اشتیاق زیادی برای گواهینامه گرفتن داشتم.
مرحوم مادرم گفت من پول این یک جلسه رو می دهم. بار ششم هم رد شدم😂🤪😔
بار هفتم از پس انداز خودم یک جلسه تمرین رفتم و آزمون را شرکت کردم و کلی دعا و راز و نیاز و نذر که با سرهنگ کفایی یا معصومی بیافتم که با سرهنگ کفایی افتادم و باز هم رد شدم.
خاطرنشان کنم که آن موقع پیش دانشگاهی بودم و فقط چهارشنبه ها تعطیل بودم و هر دفعه رد می شدم باید تا چهارشنبه هفته بعد صبر می کردم که در فراموشی و عدم تسلط بنده و پایین آمدن اعتماد به نفسم موثر بود.
یک هفته ای پکر بودم که برادرم دانشجوی شهر دیگری بود و برگشته بود گفت چرا حوصله نداری، گفتم می خوام آزمون رانندگی شرکت کنم ولی بابا میگه صبر کن و پول نمیده. گفت من بهت میدم ولی تو رو خدا قبول شو🙏👏😍🌺😃کلی خوشحال شدم که برادرم پول تمرین و آزمون من را داد.
همیشه دعا می کردم با سرهنگ شجریان نیافتم (چون همه می گفتن سختگیره) بار هشتم و نهم هم رد شدم🤔🤨😟🤪
@ handbook7
با کمک و لطف و حمایت برادرم دفعه دهم شرکت کردم و با سرهنگ شجریان افتادم، کاخ آرزوهایم فرو ریخت. تا داخل ماشین نشستم و کارتکس پرامضای مردودی بنده را دید، گفت «پسرم عجله نکن» . با این حرفش انگار دنیا را به من داده باشند، تو دلم افتاد نکنه با سرهنگ شجریان قبول شی.
انواع آزمون ها را گرفت و دوباره گفت عجله نکن.
بعد گفت نگه دار.
کارتکس را مهر قرمز قبولی زد و گفت قبول.
باورم نمی شد با سرهنگ شجریان قبول شده بودم😍😍😍
با خوشحالی گفتم ممنونم باورم نمیشه با شما قبول شده باشم. چه نوع شیرینی ای دوست دارید برم بگیرم، دوست دارم اولین نفری باشید که شیرینی قبولیم را می خورید، گفت برو نیازی نیست ولی هیچ وقت هول نکن.
🙏🙏🙏🌺🌺🌺
@handbook7
در ابتدای کتاب های اهدایی می نویسم:
«همواره با انگیزه باش، انگیزه یعنی زندگی»
ارادتمند: سریری
اشکهایی که پس از هر شکست میریزیم، همان عرقیست که برای پیروزی نریخته ایم.
خاطره گواهینامه گرفتن بنده.
یادمه قبل از 18 سالگی روز شماری می کردم که روز تولدم برم آموزش رانندگی. 28 آذر که رسید در سرمای اواخر پاییز با دوچرخه کورسی که همدم دوران دبیرستان و دانشگاهم بود و همه مسیرهای تا 15 کیلومتر را با آن طی می کردم، شاد و خرامان تا آموزشگاه رانندگی معروفی در سطح شهر مشهد رکاب زدم. وقتی مربی ذوق و شوقم را برای گواهینامه گرفتن دید، گفت چرا زودتر نیامدی؟ گفتم فکر می کردم تا 18 سالگی قانونی نیست که پشت فرمان بشینم و آموزش بروم. گفت نه، می توانستی زودتر بیایی. کلی حسرت خوردم که چرا زودتر نرفتم. بعد از 10 جلسه آموزش، اجازه شرکت در آزمون توسط مربی صادر شد.
آزمون آیین نامه را چون خیلی علاقه داشتم و از 14سالگی بارها کتابش را خوانده بودم، دفعه اول با امتیاز 30 از 30 قبول شدم و بودن کسانی که بیش از 10 بار این آزمون را رد شده بودند.
_آزمون رانندگی که معروف به توشهری بود جلسه اول تقریبا همه رد می شدند 42 نفر بودیم که قرار بود با سرهنگی خاص آزمون دهیم. 2 نفر پذیرفته شدن و 40 نفر دیگر از جمله بنده رد شدیم، نحوه رد شدنم این بود که نشستم داخل ماشین استارت زدم تا آمدم راه بیافتم گفت بفرمایید پایین، رد. 😊 دلیلش را هم هیچ وقت متوجه نشدم. جرات هم نداشتیم بپرسیم چون می گفتن اگر سرهنگ را عصبانی کنی کارتت را پاره می کند.
دومین بار که رفتم آزمون رانندگی بدهم، همه مردودی های چند ماه اخیر، صبح زود جمع شده بودن حاشیه پارک ملت مشهد شاید حدود 300 نفر. منتظر بودیم در سرمای زمستان تا سرهنگ ها بیایند و بین هر سرهنگ 30 یا 40 نفر تقسیم می شدن و تا ظهر از افراد سهمیه خود، آزمون رانندگی می گرفتن. اینجا بود که زمزمه ها، فیدبکی از سرهنگ های مختلف نشان می داد، مثلا همه می گفتند دعا کن با سرهنگ معصومی یا سرهنگ کفایی بیافتی چون سخت گیر نیستن و دعا کن با سرهنگ شجریان نیافتی چون خیلی سخت گیر هست. کلی دعا کردم که با آنها بیافتم ولی نشد. بار دوم هم رد شدم و سرافکنده برگشتم خانه، مرحوم پدرم که همیشه مشوق بنده بود. گفت اشکال نداره، دفعه بعد. هر دفعه رد می شدیم باید 1 جلسه تمرین می رفتیم و بعد امتحان می دادیم. تمرین رفتم و
بار سوم هم رد شدم.
برای آرامش خودم می گفتم اشکال نداره، فلان دوستم که رنو داره اونم با کلی تجربه رد شد. پدر من که ماشین نداره و من هم تجربه ندارم، پس اشکالی نداره رد شدم.
بار چهارم کلی دعا و نذر و نیاز که قبول شوم، باز هم رد شدم😊
دفعه پنجم با سرهنگ معصومی افتادم و خوشحال شدم که هم من هم رفیق رنو سوارم بالاخره با سرهنگ معصومی افتادیم ولی متاسفانه هر دو رد شدیم😱.
برای آزمون ششم، مرحوم پدرم گفت صبر کن بزرگتر و باتجربه تر شی، بعد امتحان بده و پول یک جلسه تمرین و آزمون را نداد. خیلی ناراحت شدم. هم سعی می کردم درکش کنم که یک دبیر باید مخارجش را کنترل کند هم اشتیاق زیادی برای گواهینامه گرفتن داشتم.
مرحوم مادرم گفت من پول این یک جلسه رو می دهم. بار ششم هم رد شدم😂🤪😔
بار هفتم از پس انداز خودم یک جلسه تمرین رفتم و آزمون را شرکت کردم و کلی دعا و راز و نیاز و نذر که با سرهنگ کفایی یا معصومی بیافتم که با سرهنگ کفایی افتادم و باز هم رد شدم.
خاطرنشان کنم که آن موقع پیش دانشگاهی بودم و فقط چهارشنبه ها تعطیل بودم و هر دفعه رد می شدم باید تا چهارشنبه هفته بعد صبر می کردم که در فراموشی و عدم تسلط بنده و پایین آمدن اعتماد به نفسم موثر بود.
یک هفته ای پکر بودم که برادرم دانشجوی شهر دیگری بود و برگشته بود گفت چرا حوصله نداری، گفتم می خوام آزمون رانندگی شرکت کنم ولی بابا میگه صبر کن و پول نمیده. گفت من بهت میدم ولی تو رو خدا قبول شو🙏👏😍🌺😃کلی خوشحال شدم که برادرم پول تمرین و آزمون من را داد.
همیشه دعا می کردم با سرهنگ شجریان نیافتم (چون همه می گفتن سختگیره) بار هشتم و نهم هم رد شدم🤔🤨😟🤪
@ handbook7
با کمک و لطف و حمایت برادرم دفعه دهم شرکت کردم و با سرهنگ شجریان افتادم، کاخ آرزوهایم فرو ریخت. تا داخل ماشین نشستم و کارتکس پرامضای مردودی بنده را دید، گفت «پسرم عجله نکن» . با این حرفش انگار دنیا را به من داده باشند، تو دلم افتاد نکنه با سرهنگ شجریان قبول شی.
انواع آزمون ها را گرفت و دوباره گفت عجله نکن.
بعد گفت نگه دار.
کارتکس را مهر قرمز قبولی زد و گفت قبول.
باورم نمی شد با سرهنگ شجریان قبول شده بودم😍😍😍
با خوشحالی گفتم ممنونم باورم نمیشه با شما قبول شده باشم. چه نوع شیرینی ای دوست دارید برم بگیرم، دوست دارم اولین نفری باشید که شیرینی قبولیم را می خورید، گفت برو نیازی نیست ولی هیچ وقت هول نکن.
🙏🙏🙏🌺🌺🌺
@handbook7
در ابتدای کتاب های اهدایی می نویسم:
«همواره با انگیزه باش، انگیزه یعنی زندگی»
ارادتمند: سریری
اشکهایی که پس از هر شکست میریزیم، همان عرقیست که برای پیروزی نریخته ایم.