✍خواب شد در جنگلی سلطانِ شیر
رد شد از آنجا سگی بیمار و پیر
✍با طنابی دست و پایش را بِبست
صد گره زد بند آن را بر درخت
✍شیر بیدار و خودش در بند دید
از خری کرد التماسی بس شدید
✍ بند ما را واکنی حکم ات وزیر
نیمی از این جنگل و قدرت بگیر
✍خر به تردیدی ولیکن آز کرد
آن گره از پایِ سلطان باز کرد
✍شیر چون آزاد شد گفت ای پسر
نیمه ی جنگل نگردد سهم خر
✍خر از آن پیمان شکن فریاد کرد
نادم از آنکه عدو آزاد کرد
✍شیر گفتا کُل جنگل آنِ تو
این حکومت در یَد و فرمان تو
✍شیر را هرجاسگی بندش کِشاند
و خری آن را ز بندش وا رهاند
✍نیست آنجا جای شیران ژیان
مرده شورِ جنگل و تخت و نشان
🅰 @sarzaminariyai
رد شد از آنجا سگی بیمار و پیر
✍با طنابی دست و پایش را بِبست
صد گره زد بند آن را بر درخت
✍شیر بیدار و خودش در بند دید
از خری کرد التماسی بس شدید
✍ بند ما را واکنی حکم ات وزیر
نیمی از این جنگل و قدرت بگیر
✍خر به تردیدی ولیکن آز کرد
آن گره از پایِ سلطان باز کرد
✍شیر چون آزاد شد گفت ای پسر
نیمه ی جنگل نگردد سهم خر
✍خر از آن پیمان شکن فریاد کرد
نادم از آنکه عدو آزاد کرد
✍شیر گفتا کُل جنگل آنِ تو
این حکومت در یَد و فرمان تو
✍شیر را هرجاسگی بندش کِشاند
و خری آن را ز بندش وا رهاند
✍نیست آنجا جای شیران ژیان
مرده شورِ جنگل و تخت و نشان
🅰 @sarzaminariyai