صحنه تلخی بود ان مرد قوی و پر ابهت که شهرتش اگرچه بد کل غرب و شرق را در بر گرفته بود اینطور سر به زیر با شانه های افتاده و لرزان میگریست....
جلوتر رفت و دستی به شانه اش زد:
"حداقل دوستت داره...منو هیچوقت دوست نداشت"
جلوتر رفت و دستی به شانه اش زد:
"حداقل دوستت داره...منو هیچوقت دوست نداشت"