از دورانی که قلب خود را به کسی غریبه هدیه کردم شدیدا بیزارم
فقط میخواهم گردنبندم زندگانی ام را دربیاورم و آتیش زنم
حافظه ام را از دانستن درد مردم پاک کنم و از زندگی همگان بروم
تاثیرم زیاد است اما نبودم و بودم و حرف نزدنم تفاوتی ندارد
شدیدا عذرمیخواهم که میگذارم و میروم
مغز و قلبم تحمل حرفها را ندارد
زود آزرده خاطر میشوم برای کسی که حتی نمیشناسم
مرا ببخش
فقط میخواهم گردنبندم زندگانی ام را دربیاورم و آتیش زنم
حافظه ام را از دانستن درد مردم پاک کنم و از زندگی همگان بروم
تاثیرم زیاد است اما نبودم و بودم و حرف نزدنم تفاوتی ندارد
شدیدا عذرمیخواهم که میگذارم و میروم
مغز و قلبم تحمل حرفها را ندارد
زود آزرده خاطر میشوم برای کسی که حتی نمیشناسم
مرا ببخش