🔴دربارهٔ یک تک بیتِ ناب
در شاهنامه، بخش پادشاهی ضحاک تازی گفتاری دارد تحت عنوان "گفتار اندر زادن آفریدون از مادر" در این گفتار شاه بیتی است به این مضمون...
.
جهان را چو باران به بایستگی
روان را چو دانش به شایستگی
که در وصف فریدون پادشاه شکوهمند سلسله پیشدادیان سروده شده است.
یعنی فریدون برای جهان همچون باران بایسته و ضروری و برای جان و روان همچون دانش سزاوار و شایسته بود.
در واقع حکیم خردمند طوس می گوید: مثل باران که بایسته است برای جهان و مثل دانش که شایسته است برای روح انسان، فریدون مثل باران و دانش برای جهان و روان آدمی بود.
این بیت درخشان است. شاهکار است. بی نظیر است. همان تک بیتی است که دکتر عباس زریاب خویی همواره آن را زیر لب زمزمه می کرد. همان بیتی است که میگویند حبیب یغمایی و محمدعلی فروغی هنگامی که مشغول انتخاب گزیده ای از شاهنامه بودند، چون به این بیت رسیدند، فروغی آنقدر گریست که ناچار کار تعطیل شد.(به نقل از گفت و گوی دکتر ابوالفضل خطیبی با روزنامه اعتماد)
حال بیایید از منظر دیگری به این بیت بنگریم. به نظرتان این بیت وصف الحال خود فردوسی نیست؟ آیا شاهنامه فردوسی همچو آن بارانی نیست که ۴۰۰ سال پس از حمله اعراب و در اوج استیلای آنان بر پهنهٔ خشکِ فرهنگِ ایران زمین، باریدن گرفت و بذرهای در شُرُفِ نابودیِ نهفته در دلِ این کویرِ خشک را دوباره بارور کرد و رویاند؟ آیا حکمت ها و پند های نهفته در شاهنامه همان دانشی نیست که شایستهٔ جانها و روانهای ماست؟
بله این شاهنامه فردوسی است که در این عصر تعفن و تلاشی، که "هیچ" از امید و فردا در مشت هامان نهادهاند، بر جنگل بی بهارِ جانهامان جوانه ها و شکوفه هایِ امید می رویاند.
تا بدانیم که بر زمین سِفت ایران ایستاده ایم و باید به نام یا به ننگ از آن دفاع کنیم.
تا بفهمیم قبل از این که همگان باشند، ما بودیم و تا حال هم مانده ایم.
تا بر زمین خود بایستیم و سرزمین مان را در زیر پایِ خود احساس کنیم و صدای رویش دوباره خود را بشنویم.
جهان را چو باران به بایستگی
روان را چو دانش به شایستگی
✏️✏️ #بهادر_قاسمی
#شاهنامه
#فردوسی
@shahnamehferdowsiii