شبِ فراق که داند که تا سحر چند است
مگر کسی که به زندانِ عشق در بند است
گرفتم از غمِ دل، راه بوستان گیرم
کدام سرو به بالای دوست مانند است
پیام من که رساند به یار مهرگُسَل
که بَرشکستی و ما را هنوز پیوند است
قسم به جان تو گفتن طریقِ عزت نیست
به خاک پای تو وان هم عظیم سوگند است
که با شکستنِ پیمان و برگرفتن دل
هنوز دیده به دیدارت آرزومند است
#سعدی
مگر کسی که به زندانِ عشق در بند است
گرفتم از غمِ دل، راه بوستان گیرم
کدام سرو به بالای دوست مانند است
پیام من که رساند به یار مهرگُسَل
که بَرشکستی و ما را هنوز پیوند است
قسم به جان تو گفتن طریقِ عزت نیست
به خاک پای تو وان هم عظیم سوگند است
که با شکستنِ پیمان و برگرفتن دل
هنوز دیده به دیدارت آرزومند است
#سعدی