بی تو عادت کرده ام دیگر به خیلی چیزها
بغض و تنهایی و چشم تر ... به خیلی چیزها...
وقت دلتنگی و تنهایی به جای شانه ات
تازگیها می گذارم سر ؛ به خیلی چیزها
ابرو باد و ماه و خورشید و فلک ... نه! کار توست
که مسلمان می شود کافر به خیلی چیزها
حرفهایت آنقدر بوی دو رویی داشت که...!
شک کنم اینروزها دیگر به خیلی چیزها
خنده های گاه گاهم، گریه های هرشبم
باز هم شک می کند مادر؛ به خیلی چیزها
چند روزی می شود دیگر پناه آورده ام
گاهی از افکار زجر آور به خیلی چیزها
رفتنت آغاز ویرانی من شد ، می شود
باز ویرانی من منجر به خیلی چیزها !
سید عباس محسن زاده
بغض و تنهایی و چشم تر ... به خیلی چیزها...
وقت دلتنگی و تنهایی به جای شانه ات
تازگیها می گذارم سر ؛ به خیلی چیزها
ابرو باد و ماه و خورشید و فلک ... نه! کار توست
که مسلمان می شود کافر به خیلی چیزها
حرفهایت آنقدر بوی دو رویی داشت که...!
شک کنم اینروزها دیگر به خیلی چیزها
خنده های گاه گاهم، گریه های هرشبم
باز هم شک می کند مادر؛ به خیلی چیزها
چند روزی می شود دیگر پناه آورده ام
گاهی از افکار زجر آور به خیلی چیزها
رفتنت آغاز ویرانی من شد ، می شود
باز ویرانی من منجر به خیلی چیزها !
سید عباس محسن زاده