همایش ازدواجی
یادم میاد یه روز نشسته بودم
تو این همایشای ازدواجی
یارو بهم گفت که برو زن بگیر
حتی اگه یهکمی سردمزاجی
میگفت بگیر که زن چراغ خونهس
فرقی نداره خوشگله یا زشته
میگفت که نیتت مهمه جونم
میگفت بگیر که جات توی بهشته
میگفت بگیر فرقی نداره اصلاً
صیغهای و موقت و دائمی
دوستیای خیابونی رو ول کن
از قیافهت معلومه زنلازمی
پا شدم از جامو با خنده گفتم
زن یه تلهس، همیشه در کمینه
کی زن گرفته، نشده پشیمون
بابای ما گرفت و وضعش اینه
من که الان مجردم، راحتم
به هیشکی مسئولیتی ندارم
کنترل تلویزیون دستمه
هر کانالی دلم بخواد میذارم
گُف پس چی کار میکنی با نیازت
خلاصه هر کی یه نیازی داره
اگر که از راه حلال حل نشه
میکشتت، بلا سرت میاره
سرکه بخور، لباسای تنگ نپوش
موقع خواب، بالشِتو بغل کن
گفتم به جای این لحافدوزیا
مشکل اقتصاد ما رو حل کن
من پول خرج خودمم ندارم
چرا همهش تو توی فکر زنی
مشکل ما جوونا چیز دیگهس
داداش تو داری اشتباه میزنی
کسی بدون پول زنت نمیشه
تو جایی همچین چیزی رو شنیدی
خدایی راستشو بگو خودت هم
به من بیچاره یه دختر میدی؟
وقتی که حرفامو زدم، پا شدم
گفت پسرم پس چرا داری میری؟
حالا که اینو گفتی دیگه باید
دختر تهتغاریمو بگیری
صدای خندههای دوستام اومد
یکی میگفت مبارکه ایشالله
ترسیدم و پا به فرار گذاشتم
تا نشده جشن عروسی برپا
حالا نه اینکه من دلم نخوادا
منم به درد ازدواج اسیرم
وقتی یه پول خوب بیاد تو دستم
منم دلم میخواد یه زن بگیرم
رتبه دوم
مهدي عاشوري
دانشگاه علوم پزشکي ايران
@simorgh_semums