SKYHUNTER.IR


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa: ko‘rsatilmagan


آخرین اخبار مقالات و کتب و مستندات نظامی ایران وجهان

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri




اکنون به همان سوال اول باز می گردیم: هر ناو هواپیمابر چند هواپیما در خود جای می دهد؟ در میان هواپیماهایی که یک ناو هواپیمابر کلاس نیمیتز در خود جای می دهد به موارد زیر می توان اشاره کرد:

۲۴ فروند جنگنده F/A-18C Hornets
۲۴ فروند جنگنده F/A-18E/F Super Hornets
۴ تا ۵ فروند هواپیمای E/A-18G Growler
۴ فروند هواپیمای هشدار سریع E-2D Hawkeye
۲ فروند هواپیمای ترابری C-2 Greyhound
۶ فروند هلیکوپتر Seahawk

بزرگ ترین ناو هواپیمابر جهان بر اساس گنجایش کدام است؟

ناو هواپیمابر USS Gerald R. Ford می تواند بیشترین تعداد پرنده نظامی را حمل کند که بسته به سایز و نوع قرار گرفتن، ۷۸ تا ۸۰ پرنده نظامی را شامل می شود که آن را به بزرگ ترین ناو هواپیمابر جهان از لحاظ ظرفیت تبدیل می کند.
یک ناو هواپیمابر چند هواپیما حمل می کند؟

ناو هواپیمابر شارل دوگل
مقایسه ناوهای هواپیمابر جهان

ناو هواپیمابر HMS Queen Elizabeth یکی از اصلی ترین رقبای USS Gerald R. Ford است که می تواند تا ۷۲ پرنده نظامی را بسته به سایز و شیوه قرار گرفتن حمل کرده و سرعت آن به ۲۵ گره دریای می رسد. جدیدترین ناو هواپیمابر بریتانیا که در سال ۲۰۱۹ وارد سرویس شد، HMS Prince of Wales نام دارد که قابلیت های مشابهی دارد.

ناو آدمیرال کوزنتسوف روسیه و ناو لیائونینگ چین نیز حدود ۵۰ هواپیما و هلیکوپتر حمل می کنند. ناو هواپیمابر شارل دوگل تنها ناو هواپیمابر فرانسه و بزرگ ترین ناو هواپیمابر جهان در غرب اروپاست. در کنار ناوهای هواپیمابر کلاس نیمیتز و فورد ایالات متحده، ناو شارل دوگل تنها ناوهای هواپیمابر کنونی جهان هستند که از انرژی هسته ای استفاده می کنند. این ناو بیش از ۲۶۱.۵ متر طول داشته و ظرفیت جابجایی آن نیز ۴۲,۰۰۰ تن است و تا ۴۰ پرنده نظامی را روی عرشه خود جای می دهد.
یک ناو هواپیمابر چند هواپیما حمل می کند؟

ناو هواپیمابر لیائونینگ

تنها ناو هواپیمابر هند به نام INS Vikramaditya نیز که نسخه ای تغییر یافته از ناو هواپیمابر روسی کلاس کی یف است با نزدیک به ۲۸۳ متر طول کمی بلندتر از ناو هواپیمابر شارل دوگل بوده و کوتاه ترین عرشه پرواز را در میان ناوهای هواپیمابر این فهرست با کمی بیش از ۸۶.۵ متر طول دارد و تنها ۳۰ پرنده نظامی را در خود جای می دهد. کوچک ترین ناو هواپیمابر در سرویس جهان متعلق به تایلند بوده و Chakri Naruebet نام دارد که حدود ۱۸۲ متر طول داشته و قدرت جابجایی آن ۱۱,۴۰۰ تن است و تنها ۱۰ هواپیما را در خود جای می دهد.
@skyhunterir


مصطفی:
مقایسه بزرگترین ناوهای هواپیمابر جهان

ناوهای هواپیمابر در زمره بزرگ ترین و تاثیرگذارترین دارایی های نظامی در جهان هستند. آن ها همچنین یکی از متمایزترین موتورهای نبردهای مدرن هستند اما یک ناو هواپیمابر مدرن چه تعداد هواپیما را می تواند در خود جای دهد و چه ناوی بیشتری گنجایش را در این زمینه در جهان دارد؟


یک ناو هواپیمابر چند هواپیما حمل می کند؟
یک ناو هواپیمابر چند هواپیما را در خود جای می دهد؟

پاسخ کوتاه به این سوال این است که یک ناو هواپیمابر مدرن می تواند تا بیش از ۷۰ هواپیما را در خود جای دهد. پاسخ طولانی تر این است که بسته به ماهیت ناو هواپیمابر، سایز کلی آن و متغیرهای عملیاتی، این عدد می تواند متفاوت باشد. تعداد هواپیماهایی که در یک ناو جا می شوند بسته به نوع این هواپیما یا هلیکوپتر نیز متفاوت خواهد بود اما به طور کلی بهترین و مدرن ترین ناوهای هواپیمابر گنجایشی به ترتیب زیر دارند:

yektanet-logo-sign
تبلیغ

ناو هواپیمابر USS Gerald R. Ford (ایالات متحده): ۷۵ هواپیما
ناو هواپیمابر HMS Queen Elizabeth (بریتانیا): ۷۲ هواپیما
ناو هواپیمابر Admiral Kuznetsov (روسیه): ۵۰ هواپیما
ناو هواپیمابر Liaoning (چین): ۵۰ هواپیما
ناو هواپیمابر Charles de Gaulle (فرانسه): ۴۰ هواپیما
ناو هواپیمابر INS Vikramaditya (هند): ۳۰ هواپیما
ناو هواپیمابر Chakri Naruebet (تایلند): ۱۰ هواپیما

یک ناو هواپیمابر چند هواپیما حمل می کند؟

ناو هواپیمابر جرالد آر فورد

ناو هواپیمابر USS Gerald R. Ford

برای شروع، شاید کمک کننده باشد تا ایده ای در مورد ابعاد ناوهای هواپیمابر به شما بدهیم و این بدان معناست که اول از همه به بزرگ ترین تولید کننده ناوهای هواپیمابر بپردازیم: ایالات متحده. ایالات متحده بدون شک قدرتمندترین و گرانقیمت ترین نیروی نظامی جهان را دارد. ایالات متحده در سال های اخیر بودجه نظامی نزدیک به ۸۰۰ میلیارد دلار را تجربه کرده که بسیار فراتر از بودجه کل اکثر کشورهای جهان است. جالب اینکه در سال ۲۰۱۸، بودجه نظامی ایالات متحده ۶۴۸.۸ میلیارد دلار بود که بسیار بیشتر از مجموع بودجه نظامی هفت کشور بعدی (چین، عربستان سعودی، هند، فرانسه، روسیه، بریتانیا و آلمان) در آن زمان بود.
یک ناو هواپیمابر چند هواپیما حمل می کند؟

ناو هواپیمابر ملکه الیزابت
هزینه ساخت هر ناو هواپیمابر چقدر است؟

اگر چه مقدار پولی که در پروژه های دفاعی مختلف هزینه می شود موضوع پیچیده ای است اما در صدر این فهرست، ناو هواپیمابر USS Gerald R. Ford قرار دارد که در سال ۲۰۱۷ به آب انداخته شده و هزینه ساخت آن بیش از ۱۳ میلیارد دلار بوده است. این ناو نزدیک به ۳۳۳ متر طول، بیش از ۷۶ متر ارتفاع داشته و ۲۵ عرشه دارد. یک ناو هواپیمابر دیگر در کلاس ناو فورد، ناو USS John F. Kennedy است که در سال ۲۰۲۰ به آب انداخته شد.

ناو هواپیمابر HMS Queen Elizabeth

برای مقایسه، بیایید نگاهی به نزدیک ترین رقیب ناوهای هواپیمابر کلاس فورد بیندازیم که یکی از بزرگ ترین ناوهای هواپیمابر جهان به شمار می آید: ناو هواپیمابر HMS Queen Elizabeth. این ناو هواپیمابر که نماد نیروی دریایی بریتانیاست بزرگ ترین کشتی جنگی است که در تاریخ نیروی دریایی بریتانیا ساخته شده است. این ناو بیش از ۲۸۴ متر طول دارد و بدین ترتیب کوچکتر از ناو هواپیمابر USS Gerald R. Ford است. اما هنوز هم آنقدر بزرگ هست که بر اساس طول، چهارمین ناو هواپیمابر بزرگ جهان باشد، پس از ناوهای USS Gerald R. Ford، ناو چینی Liaoning و ناو روسی Admiral Kuznetsov که دو مورد آخر کمی بیش از ۳۰۰ متر طول دارند. ناو هواپیمابر HMS Queen Elizabeth از لحاظ تُناژ کلی مشابه دو ناو روسی و چینی بوده و ۶۵,۰۰۰ تن گنجایش دارد. این عدد برای ناو آمریکایی USS Gerald R. Ford بیش از ۱۰۰,۰۰۰ تن است.
یک ناو هواپیمابر چند هواپیما حمل می کند؟

ناو هواپیمابر آدمیرال کوزنتسوف

ناوهای هواپیمابر کلاس نیمیتز

برای اینکه به قلب سوال ظرفیت ناوهای هواپیمابر برویم، بیایید ناوهای هواپیمابر جهان را بهتر و بیشتر با هم مقایسه کنیم. برای دهه ها، ناوهای هواپیمابر کلاس نیمیتز (Nimitz) ساخت ایالات متحده در صدر بزرگ ترین ناوهای هواپیمابر قرار داشته اند. همانند ناوهای هواپیمابر جدید کلاس فورد مانند USS Gerald R. Ford، این ناوها توان حمل بیش از ۱۰۰,۰۰۰ تن بار را داشته و طول آن ها بیش از ۳۰۵ متر است. برای تامین نیروی چنین کشتی غول پیکری، دو رآکتور هسته ای مورد نیاز است که بردی بدون محدودیت به ناو بخشیده و باعث می شود که ناو سرعتی بیش از ۳۰ گره دریایی داشته باشد.

یک ناو هواپیمابر چند هواپیما حمل می کند؟

هر ناو هواپیمابر کلاس نیمیتز چند هواپیما در خود جای می دهد؟


مقاله مقایسه ناوهای هواپیمابر
#ناو_هواپیمابر
@skyhunterir


پوستری از توپولف ۱۶۰ بلک جک🇷🇺
نام روسی این هواپیما قوی سپید است و نام گذاری ناتوی ان بلک جک(نوعی شلاق) است.
هواپیمای بمب افکن مافوق صوت استراتژیک "TU-160" که دارای بال متغیر است، در دهه های 70 و 80 قرن بیستم میلادی توسط شرکت طراحی توپولف ساخته شده و از سال 1987 میلادی جزو تسلیحات نیروی هوایی روسیه است. بمب افکنی که سالهاست مالک عناوین بزرگترین هواپیمای جنگی، بزرگترین هواپیمای مافوق صوت و بزرگترین هواپیما با قابلیت بال متغیری است که تاکنون ساخته شده‌ است ، میباشد .
نوع مدرنیزه شده هواپیمای "تو ـ 160" دارای جدیدترین رادار و سامانه جنگ الکترونیک است و می تواند اهداف را در هر شرایط جوی و در هر وقت شبانه روز رهگیری کند.
@skyhunterir




36 سال پیش شناور یو اس اس استارک نیروی دریایی آمریکا در خلیج فارس مورد اصابت دو تیر موشک ضد کشتی اگزوسه قرار گرفت که از میراژ اف 1 عراقی شلیک شد.
معمولاً ناوگان دریایی آمریکا در قالب کمک های اطلاعاتی، مختصات شناورهای ایرانی و آنهایی که راهی ایران بودند را در اختيار جنگنده های عراقی می گذاشتند و گاه با اخطار های شدید، قفل راداری، انجام اخلال روی رادار جنگنده های ایرانی، منجر به عدم تعقیب و عدم شکار مؤثر جنگنده های ایرانی علیه جنگنده های عراقی میشد
این روال کمک رسانی گاهی بدین صورت بود که جنگنده عراقی از بالای سر شناورهای آمریکایی عبور می کردند و از تجهیزات این شناورها به عنوانِ سپر دفاعی بهره می غردند
حتی در برخی موارد پس از حمله دوربرد به تاسیسات ایران به سمت عربستان یا امارات رفته و پس از یک هفته استراحت و سوختگیری از آسمان این کشورها به عراق باز می گشتند

به هر حال در آن شب کذایی میراژ عراقی پس از سوختگیری یار به یار راهی سمت جنوب خلیج‌فارس شد و پس از طی مسافتی، سمت شمال رو در پیش گرفت و در سکوت کامل رادیویی سرعت خود را افزایش داد و ارتفاع جنگنده را به 300 متری سطح دریا رساند

افزایش سرعت یکی از تاکتیک های آموخته شده مستشاران روسی بود که باعث می‌شود تا برد و بیشترین سرعت سلاح افزایش یابد.
موشک اگزوسه یک موشک ضد کشتی بود که به لطف قطر زیادش در دماغه یک رادار حمل می کرد و امر هدفیابی و هدایت موشک در فاز آخر حمله کاملاً خودکار انجام می‌شد ( کاملاً مشابه فینیکس)
برای همین پس از روشن شدن رادار موشک و اطمينان خلبان از صحت عملکرد می توانست مطمئن باشد که اصابت به هدف حتمی بوده و می توانست گردش کرده و به پایگاه برگردد.
لذا خیلی از شکارهای گزارش شده خلبانان عراقی بر روی عملکرد همین سامانه استوار بود نه مشاهدات چشمی
که البتّه حق داشتند چراکه فینیکس و تامکت چیزی نبود که بشود آنرا نادیده گرفت و زمان بیشتری را در آسمانی پرواز کرد که تامکت در آن حضور دارد.

خلبان میراژ عراقی طبق آموزه های خودش پس از کاهش ارتفاع و افزایش سرعت به مدت 15 ثانیه رادارش را روشن کرد تا اطلاعات اولیه از هدف را کشف کند سپس رادارش را خاموش کرد
پس از حدود چند دقیقه دیگر مجدداً رادار را روشن و آخرین اطلاعات از هدف را به موشک اگزوسه منتقل کرد و پس از آن موشک شلیک شد

افسر رادار درون کشتی متوجه دریافت علائم راداری به مدت کوتاه برای دو مرتبه شد اما آنقدر کم بود که نمیشد گفت تهدیدی یا قفل راداری رخ داده
برای همین نتوانستند به موقع گزارش داده یا هشدار صادار کنند.


از جمله مواردی که منجر به شلیک میراژ به استارک شد موارد زیر است :
1- عملیات در شب زمانی که اکثر افسران و ملوانان کشتی در خواب بودند
2- تغییر سمت حمله بجای غرب به شرق، به، از جنوب به شمال که د این شرایط، ناو آمریکایی حائل دید رادار میراژ برای کشف شناورهای ایرانی شد.

3- عدم واکنش به موقع افسران رادار و مخابرات برای اقدام متقابل
4- شلیک دو موشک اگزوسه با فاصله زمانی، که اولی منجر به ایجاد حفره بزرگ ش در بدنه و دومی در داخل شناور منفجر شد

5- برخورد دو موشک به بخش خوابگاه کشتی که تلفات زیادی را ايجاد کرد

تبعات این حادثه :

بر اثر اصابت موشک اول، بدنه ناو شکافته شد ولی سرجنگی آن منفجر نشد و نشت سوخت از بدنه موشک، فضای داخل شناور را فرا گرفت.
پس از اصابت موشک دوم، علاوه بر انفجار سرجنگی 165 کیلویی آن، سوخت موشک اول نیز به شدت انفجار افزود.
در نتیجه این حمله 37 نفر از پرسنل کشته شدند.
شناور به سختی آسیب دید و 32 درجه از راستای قائم به پهلوی راست خم شد اما با تلاش فراوان آمریکایی ها از غرق شدن آن جلوگیری شد و با کمک کشتی پشتیبانی از منطقه خلیج فارس خارج شد و بعدها دوباره به خدمت بازگشت.
نیروی دریایی آمریکا این حادثه را خطای انسانی تلقی کرده و از ادامه تحقیقات درباره آن خودداری کرد.

بعدها گفته می شود خلبان مذکور طی کودتای نافرجام علیه صدام، لو رفته و در میدان صبحگاه پایگاه خدمتی خود جلوی چشم ناظران زنده زنده سوزانده شد
@skyhunterir




تصویری از توپ دم بی 52
بمب افکن های بی 52 در انتهای خود دارای یک گاتلینگ M-61 بودند که جهت دفاع از خود کاربرد داشت.
بالای توپ دو برجستگی هست که در آن رادار کشف هدف و رادار کنترل آتش قرار گرفته که آتش توپ را به سمت اهداف، پس از کشف هدايت می کند
در جریان جنگ خلیج فارس در سال 1991، رادار دم یک بی 52 به اشتباه روی F-4G وایلد ویزل قفل کرد ( فانتوم ویژه مقابله با پدافند دشمن)
فانتوم که متوجه قفل راداری شد به تصور اینکه مورد قفل راداری جنگنده های عراقی مواجه شده یک موشک ضد رادار هارم به سمت منبع امواج که بی 52 بود شلیک کرد.
موشک هارم به انتهای بی 52 اصابت کرد و آسیب شدیدی به آن وارد شد که بر اثر آن بیش از 2 متر از انتهای بی 52 نابود شد و به ناچار در پایگاه اینجرلیک ترکیه فرود آمد.
مدتی بعد با تعمیر بخش های آسیب دیده، بمب افکن مجددا به خدمت بازگشت.
آمریکا تا 1994 تمام این توپ ها و رادارش را از روی بی 52 باز کرد چون دیگر به آن احساس نیازی نکرد.




تصویری جالب از حمله و بمباران یکی از پل های مهم عراق توسط فانتوم های ایرانی، جهت پشتیبانی از عملیات نیروهای خودی و قطع ارسال تدارکات و پشتیبانی دشمن
از نگاه دوربین فانتوم

پی‌نوشت :
شناخت نقاط ضعف و آسیب پذیر سازه ها و انتخاب مناسب ترین شیوه برای حمله به آن، مهارت و تبحری است که خلبانان ما در وجودشان بود


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
💢اینبار شاهد و حمله به سامانه پدافندی بوک اوکراینی

🔸همانطور که می‌بینید شاهد ۱۳۶ با هدایت دستی و انتقال مختصات هدف توانست بوک اوکراینی را نابود کند. معمولا از شاهد ۱۳۶ خیلی کم برای حمله به سامانه های تاکتیکی استفاده میشود. و بیشتر نقش زیر ساختی به آن داده شده است.

📌گفتنیست شاهد اینجا به صورت غیر مستقیم و با ترکش های خود هدف را نابود کرد.، و با توجه به صدایی که دارد خدمه می‌خواست در برود که کنارش خورد.و ناموفق بود.

#شاهد۱۳۶


اسکندری وقتی نابرابری‌ها و بی‌عدالتی‌ها را می‌دید و مثلاً می‌دید یک‌رده پایین‌تر را آورده‌اند و بالای سر باتجربه‌ها گذاشته‌اند، ناراحت می‌شد.

* با وجود آن‌روحیه خاکی و افتادگی اخلاقی که داشت، خیلی رنجیده می‌شد؟ به‌خاطر داش‌مشتی‌بودن و روح بزرگش این را می‌پرسم.

بالاخره قلب آدم است. جریحه‌دار می‌شود. من خودم نمونه‌های این‌مساله را زیاد دیده‌ام.

* بله متأسفانه طی دهه‌های گذشته، انتصابات بی‌ربط کم نداشته‌ایم.

نه. منظورم در دولت و دستگاه‌های حکومتی نیست. بین خود مردم هم از این‌مسائل زیاد است.
@sjyhunterir


* به نظرم جریان ضد انقلاب که روزی دنبال ترور اسکندری و حذفش بوده، الان دنبال مصادره اوست. تلاش اخیر شبکه BBC در همین‌زمینه نمونه این‌قضیه است.
می‌خواهند اسکندری را با این‌توجیه که صرفاً یک‌ایرانی وطن‌پرست بوده و بی‌مهری‌هایی به او شده، از ایران واقعی جدا و به ایرانی که خودشان می‌خواهند وصل کنند. البته این‌ حرف‌ها نافی ظلم‌ها و بی‌مهری‌هایی که به اسکندری شد، نیست و همین بدخواهی‌ها بهانه دست ضدانقلاب دادند.
سوال من این است که اگر اسکندری از جمهوری اسلامی ایران جدا بوده، چرا باید در آسمان بغداد با رادیوی هواپیما خطاب به صدام خودش را خلبان نیروی هوایی جمهوری اسلامی ایران بخواند و تهدیدش کند؛ چرا باید سخت‌ترین مأموریت‌ها را که کسی قادر به انجامشان نیست انجام بدهد و چرا بعد از عملیات حمله به H3 به دیدار امام خمینی برود؟
خب دارند از آب گل‌آلود ماهی می‌گیرند و می‌خواهند این‌خلبان‌ها را از ما بگیرند و بگویند این‌ها خلبان‌هایی بودند که زمان شاه تربیت شدند و فقط دغدغه خاک داشتند.

اصلاً نتوانسته‌اند چنین‌کاری بکنند. محمود اسکندری اصلاً در این‌ سیلابِس‌ها نبود.


* اتهامی که به او زدند بخاطر حضور حمید نعمتی در ترکیه بوده است؛ خلبان هم‌دوره اسکندری که در کودتای نقاب نقش پررنگی داشت و پس از شکست کودتا به عراق فرار کرد.

این‌نعمتی برای خودش جرثومه‌ای بود! زمستان‌ها که از همدان به چابهار می‌رفتیم، نمی‌دانید چه کارها می‌کرد! کارهایی بود که نمی‌توانم بگویم چون شاید نتوانید منتشرشان کنید! اصلاً یک آدم...

* می‌خواهید بگویید از لحاظ اخلاقی سالم نبود؟

اصلاً و ابداً نبود! من مطمئنم در بازجویی‌های ما (در اسارت) بود و تشریف داشت.

* بله. آقای صلواتی که رسماً با او درگیر شده است.

در بازجویی من هم، آن زن که جلویم نشسته بود، با یک نفر فارسی حرف می‌زد که من می‌گویم نعمتی بود. یک پوشه قرمز روی میزشان بود که وقتی چشم‌بندم را بالا زدند، آدم‌های جلوی رویم و پرونده را دیدم.
به من گفتند «پرونده تو این‌جاست. ما می‌دانیم تو چه ماموریت‌هایی رفته‌ای و چندسرباز ما را کشته‌ای؟»
من هم گفتم خب حالا از من چه می‌خواهید؟
که گفتند می‌خواهیم بدانیم از نظر تو جنگ کی تمام می‌شود؟

* که شما هم همان جواب سوزنده را به آن‌ها دادید.

بله. کتک‌ام را هم خوردم و عشق کردم.

* اتهاماتی که باعث اذیت و بی‌مهری به اسکندری شد، به‌خاطر همین آقای نعمتی بوده. اسکندری چطور به این‌اتهامات جواب داد؟ اصلاً جواب داد؟

من نمی‌خواستم درباره این‌مسائل صحبت کنم اما یک‌بار که در فضای مجازی نام یکی از دیگر هم‌دستان نعمتی را بردم، عده‌ای آمدند...

* فحش‌بارانتان کردند؟

بله. که تو از کجا می‌دانی و فلان و فلان!

* شاید از آن‌هایی باشند که در آلبانی نشسته‌اند.

بله. اکثرشان از خارج کامنت می‌گذاشتند. ولی خب من که می‌دانم چه کرده‌ام. طلا که پاک است چه منتش به خاک است؟
وقتی هم بعد از اسارت به‌عنوان خلبان ایران‌ایرتور پرواز می‌کردم، از اذیت و آزارهای منافقین در امان نبودیم.
مثلاً مواقعی بود که وقتی در آتن بودیم در خیابان جلو می‌آمدند و اذیت می‌کردند.

* مثلاً چه‌کار می‌کردند؟

می‌آمدند جلو و می‌گفتند پول بده که توی صورتت تف نکنم! چون ایدز دارم.

* درباره اسکندری چه‌طور؟ آن‌مساله خلبان تربیت‌شده زمان شاه چه؟

خب ما همه خلبان‌های تربیت‌شده زمان شاه بودیم که در جنگ شرکت کردیم. در مملکت ما هر ۴ سال یک‌بار رئیس جمهور عوض می‌شود. بنی‌صدر آمد از ما تقدیر کرد رفت. گورش را گم کرد و رفت. اصلاً هم به درد این‌ مملکت نمی‌خورد. ولی این‌که دلیل نمی‌شود! من سرباز مملکت بودم و او آمد به من یک‌تقدیرنامه داد.
در هر مملکتی شاه و رئیس‌جمهور عوض می‌شود، دولت عوض می‌شود. اصل ملت است که هرموقع رأی بدهد و انتخاب کند، میزان کار همان است.

اسکندری یک ویژگی قشنگی که داشت، این بود که پاچه‌خوار نبود. چه زمان شاه و چه بعد از انقلاب. برخی از دور و بری‌هایش سرهنگ دو یا سرهنگ تمام شده بودند ولی او هنوز سرگرد بود. خودش بود و خودش. عشق می‌کرد. نه دنبال پول بود، نه مقام و نه قرتی‌بازی!

* نکته اصلی را خود شما اول بحث گفتید. این که سربازم و با پول مردم رفته‌ام دوره دیده‌ام تا برایشان بجنگم. و دینی هم به گردن هیچ‌کس ندارم. زمان شاه، خلبان‌ها با پول همین‌مردم رفتند و آموزش دیدند که یک‌عده‌شان به آمریکا رفتند و عده دیگر هم به پاکستان. زمان جنگ هم یک‌دوره دیگر بود که خلبان‌ها برای آموزش به پاکستان رفتند و برگشتند ولی بعد از آن دیگر اعزامی به خارج برای آموزش نداشتیم و همه آموزش‌ها در داخل کشور انجام شد. ولی برای قهرمان‌هایی مثل اسکندری به‌واسطه ظلم‌هایی که به آن‌ها شده، این‌خطر مصادره وجود دارد.


هنگام مأموریت، جناب‌سرگرد (اسکندری) لیدر دسته شد. در نقطه IP ما کشیدیم عقب و کمی فاصله گرفتیم تا دو فروند دیگر جلوتر رفتند.
تا این‌دو جلو افتادند، پدافند شروع کرد به زدن. تا حالا در عمرم، این‌قدر پایین پرواز نکرده بودم. سرگرد پوررضایی هم یکی از خلبان‌های آس بود؛ از آن‌هایی که در پاکستان آموزش دیده و شمشیر طلا گرفته بود.

* پس مثل اسکندری در پاکستان آموزش دیده بود!

بله. این‌ها هم‌دوره بودند. تک‌ستاره‌ها بودند.

* خاطرات امیر عتیقه‌چی را که می‌خواندم، ایشان گفته خلبان‌هایی که در پاکستان آموزش دیدند، لُو پَس را خيلي خوب از پاکستانی‌ها یاد گرفتند.
چون خلبان‌های پاکستان به‌واسطه جنگ با هند لو پس‌های خوبی داشته‌اند.

اصلاً آن‌هایی که به پاکستان رفتند، خیلی بهتر از آمریکا آموزش دیدند. در پاکستان نفس این‌بچه‌ها را می‌گرفتند ولی ما در آمریکا عشق می‌کردیم. یعنی راحت بودیم. اگر دیر می‌رسیدیم یا خواب می‌ماندیم یا مریض می‌شدیم، مسئول بیچاره آمریکایی‌مان را توبیخ می‌کردند.

* پس اسکندری و لقمان‌نژاد افتادند جلو و شما و پوررضایی هم شدید دو فروند عقبی.

بله. آن‌ها که رفتند، پدافند وحشتناکی به‌سمت‌شان شلیک کرد.

* شلوغی آسمان، به‌خاطر گلوله‌های ضدهوایی بود یا موشک؟

موشک! موشک‌های زیاد! تمام این RHAW system ما قرمز بود. این‌قدر فلش‌های موشک‌ها زیاد بودند که صفحه را یک‌رنگ قرمز می‌دیدی! ما رفتیم کف زمین و برای اولین‌بار در عمرم از زیر طاق درخت‌های نخل عبور کردم. قشنگ می‌دیدم! حساب کرده بودیم ۶ ثانیه شماره یک و ۱۰ ثانیه شماره دو وقت دارند مهماتشان را بزنند. بعد ما بودیم که باید خوشه‌ای‌ها را می‌زدیم.
چون بمب خوشه‌ای خطر انفجار و اصابت ترکش ندارد، در کنار هم در فاصله ۳۰۰ تا ۴۰۰ متر حرکت کردیم. این‌فاصله هم برای این‌بود که هواپیمای من دوربین داشت. بنا بود دوربین جلویم، فیلم بمب‌های جناب سرگرد رضایی را بگیرد و دوربین عقبم هم نتیجه بمب‌های خودم را ثبت کند.

وقتی برگشتیم، فقط چندثانیه از فیلم را به ما نشان دادند. ۱۲ بمب خوشه‌ای ضرب در ۱۴۷ می‌شود بیش از ۱۵۰۰ بمبچه؛ که ما زدیم توی سر این‌نیروگاه! و فقط هم به خود نیروگاه زدیم، نه در و دیوارش! به مجرد این‌که پوررضایی زد، شمردم هزار و یک، هزار و دو، هزار و سه و زدم!

همه بمب‌ها درست خورده بود. به‌همین‌دلیل نتوانستند برای ایران مشکلی درست کنند...

* یعنی …؟

متهم به جنایتش کنند. مثلاً روسیه در همین جنگ با اوکراین، حدود دو ماه پیش که چرنوبیل را گرفت، حتی یک‌گلوله هم شلیک نکرد. چون می‌دانست چه بلایی سرش می‌آورند.

* پس کار را خیلی تمیز درآوردید!

بله. ایران در سال ۱۳۳۴ پروتکلی را که طبق آن حمله بی‌محابا علیه تأسیسات هسته‌ای ممنوع است، امضا کرده بود.

* اسکندری در این‌ماموریت، در رفت یا برگشت، کار خاصی انجام نداد؟
حرفی نزد؟

نه. آن‌ها ۱۹ مایل از ما جلوتر بودند. او در برگشت در رادیو صدا می‌کرد «دماوند، چک!»
ما هم به‌ترتیب، شماره‌هایمان را گفتیم تا بداند سالم هستیم.
این‌ماموریت، تنها مأموریتی بود که دستورش از وزارت دفاع آمده بود نه از نیروی هوایی. سرّی و آنی هم بود.

شب که شد، BBC گفت در شبی که صدام قول داده بود در تهران باشد، در بغداد دنبال شمع می‌گردد!
چون اسکندری زده بود تمام بغداد را بی‌برق کرده بود.
طوری که برای چندماه، امارات ایستگاه برق سیار برایش علم کرده بود. VOA هم گفت در شبی که صدام قول داده بود در تهران باشد، جنگنده‌های ایرانی بزرگ‌ترین آرزوی او را به فنا دادند. همان‌شب ۴۰۰ مهندس فرانسوی در عرض ۶ ساعت از بغداد فرار کردند و تعدادی از آن‌ها هم زخمی شدند که در اخبار چیزی درباره‌شان نگفتند.
زخمی‌های این‌ماموریت، با هواپیمای C141 آمریکایی به کویت منتقل شدند. تازه ما خیلی مؤدبانه زدیم. اگر بمب General Purpose (همه‌منظوره) داشتیم، همه‌اش می‌رفت روی هوا.

حالا با این‌اوصاف یک‌کارگردان آمده گفته اسرائیلی‌ها، کار نیمه‌تمام خلبانان ایرانی را تمام کردند.
بگو مرد مؤمن چطور چنین‌حرفی می‌زنی؟
بعد از همین‌حمله بود که امام (ره) به نیروی هوایی عنوان نیروی هوایی الهی را دادند. آن عبارت نجم ثاقب‌شان هم خیلی مهم بود.
حالا این‌آقای فیلمساز چنین‌حرفی زده که اسرائیلی‌ها کار نیمه‌تمام ما را تمام کرده‌اند. این‌ماموریت فقط و فقط براساس دستورالعملی که از وزارت دفاع رسید بود، انجام شد و بنا نبود راکتور صدمه بخورد.
چون شائبه تزریق سوخت هسته‌ای به آن مطرح بود و شنیده بودیم دارند تست‌اش می‌کنند.

* آقای ذوالفقاری کمی بیشتر درباره محمود اسکندری صحبت کنیم.

کارش را انجام می‌داد، وظیفه‌اش را انجام می‌داد و زیر بار حرف زور نمی‌رفت. خیلی هم حرف شنید. واقعاً زحمت می‌کشید و سنگین‌ترین مأموریت‌های نیروی هوایی را انجام داد.


نه. امام عزیزمان! چالش سوم همان‌طور که گفتم، نوع مهمات‌مان بود. چون اطلاعات دقیقی وجود نداشت که خوراک اتمی به راکتور تزریق شده یا نه. ۴۰۰ مهندس و تکنیسین فرانسوی داشتند روی این‌نیروگاه کار می‌کردند و صدام می‌خواست با راه‌اندازی آن و فتح خرمشهر و پایان جنگ، قادسیه دومش را تکمیل کند.
بنا بود اولین‌کشور عربی باشد که نیروگاه اتمی دارد و خیلی به این‌ماجرا می‌نازید.

پرواز من در مأموریت زدن اوسیراک، ساعت ۹ و ۳۰ دقیقه صبح بود.

* از همدان رفتید؟

بله. همه عملیات‌های سنگین از پایگاه همدان بودند. در خلیج‌فارس هم اگر پرواز مهمی بود، با تعدادی از خلبان‌های همدان بود.

* از این‌جهت پرسیدم چون شاید به‌عنوان مهمان از همدان به پایگاه دیگری مأمور شده بودید؛ مثل همان پرواز آخرتان که از پایگاه دزفول انجام شد.

اوایل جنگ که اصلاً فرمانده پایگاهمان اجازه نمی‌داد ما به‌عنوان خلبان‌هایش جایی برویم.
(سرهنگ گلچین) به فرمانده نیرو گفته بود من این‌جا دارم هزار کیلومتر را پوشش می‌دهم. باید خلبان‌های خودم باشند.

خلاصه در حالی‌که پایگاه همدان، شدیداً درگیر سرپل‌ذهاب، قصر شیرین و بخصوص بلندی‌های بازی‌دراز بود، این‌ماموریت ابلاغ شد.
آن‌موقع، روزی سه‌راید پروازی می‌رفتیم تانک‌ها را می‌زدیم و ما بودیم که زیر خاک‌شان کردیم.
روز ششم در یکی از همین‌پروازها بود که گلوله درست به زیر آگزور هواپیمای من خورد و دسته‌گاز سمت راستم آمد بالا.
آگزور جایی است که دو دریچه دارد؛ هم برای چک‌کردن روغن بعد از پرواز و هم جایی است که کابل‌ها و میله‌های دسته گاز در آن قرار دارد.
خلاصه گلوله طوری به آگزور خورد که نمی‌توانستم از تراتل استفاده کنم. به کابین عقبم شهید (مصطفی) صغیری گفتم «هواپیما با تو!»
گفت «جناب سروان؟»
با تاکید گفتم «بگیر! هواپیما با تو!»
هرکاری کردم دسته‌گاز سمت‌راست درست نشد. این‌جور جاهاست که آدم قدرت خدا را می‌بیند؛ وقتی در قرآن درباره خلقت انسان و دست و بدنش حرف می‌زند! خودم طوری نشدم ولی دسته گاز از کار افتاد و چون یکی از دو دستم از مدار خارج شده بود، تعادلم به هم خورده بود. هواپیما هم سالم بود. فقط چهارتاگلوله خورده بود زیرش. صغیری هم موقع فرود، ماه نشست!
( منظور ایشون با مهارت کامل بود)

ما در حال پیگیری سرپل‌ذهاب و بازی‌دراز و شاهین‌دژ بودیم که ماجرای اوسیراک پیش آمد.
صبح روز مأموریت، جناب‌سرگرد پوررضایی کمی دیرتر آمد. به همین‌دلیل جناب سرگرد اسکندری، جناب سرهنگ گلچین و من بیریفینگ اوسیراک را انجام دادیم.
حالا پوررضایی، خواب مانده بود یا چه نمی‌دانم. دستور اکید داده شده بود که نباید به راکتور صدمه بخورد.

* یعنی اگر کامپیوتر و اتاق مغز نیروگاه را می‌زدید کافی بود؟

نه. قرار بود یک‌عملیات نمادین و جوابی برای صدام باشد که گفته بود یک‌هفته دیگر در تهران جواب‌تان را می‌دهم. قرار بود نفسش را بگیریم. حالا، پدافند بغداد که جهنم بود؛ پدافند اوسیراک جهنم اندر جهنم بود!

* یعنی واقعاً از بغداد وحشتناک‌تر بود؟

بله. چون کارکنان آن‌جا فرانسوی بودند، فرانسه موشک‌های درجه اول رولند 2 ی خود را اطراف نیروگاه گذاشته بود.
تنها نگرانی ما این بود که RHAW system هایمان که لاک موشک را هشدار می‌داد، فرکانس این‌موشک‌ها را می‌گیرد یا نه.
مهمات‌مان هم خوشه‌ای بود. چون اگر بمب سنگین بود، نیروگاه را درب‌ و داغان می‌کرد؛ اما قرار بود تأسیسات هسته‌ای موردنظر فقط آبکش شود.
ما در مأموریت‌ها بمب خوشه‌ای را عموماً ۴ تا بیشتر نمی‌بردیم ولی در این‌ماموریت ۶ بمب با خودمان بردیم. چون غلاف است دیگر!
اگر بمب‌ها به هم بخورند خطرناک می‌شود. به‌همین‌دلیل در مأموریت‌های عادی اگر بنا بود خوشه‌ای ببریم، ۴ تا بیشتر نمی‌بردیم.

قرار بود اول ما بزنیم، بعد دو فروند دیگر بیایند التاجی (نیروگاه اصلی) را بزنند.

* نیروگاه اصلی؟

بله. ۱۰ تا اسم برایش گذاشته بودند. نیروگاه اصلی که اصلاً اسمش تموز بود.

* اوسیراک اسم فرانسوی‌اش بود.

بله. حالا این‌جا ابابیل ما (اسکندری) به گلچین گفت «جناب سرهنگ اجازه بدهید من اول می‌روم التاجی را می‌زنم. بعد بچه‌ها بخوابند کف زمین و بیایند.»
التاجی ۱۹ مایل جنوب شرقی اوسیراک بود. می‌دانید که نیروگاه اتمی آب می‌خواهد. این‌نیروگاه جایی قرار داشت که دجله و فرات به هم نزدیک می‌شوند، و دریاچه‌ای هم درست کرده بودند که...

* راکتور را خنک کند.

بله. ما خیلی خوشحال بودیم و اسم مأموریت را گذاشته بودیم «Attack to Hell» (حمله به جهنم).
خود اسکندری می‌گفت «می‌خواهیم برویم جهنم!» (می‌خندد.)


مصطفی:
بله. ببینید، پروازهای کردستان، مأموریت برون‌مرزی نبودند. آرایش پرواز جنگی به این‌صورت است که یک‌لیدر دو یا سه ی قدیمی، لیدر دسته پروازی است.
شماره سه، ساب‌لیدر است که او هم باید لیدرسه باشد. شماره‌های سه و دو هم می‌توانند لیدرچهار باشند. در کردستان، چون خاک خودمان بود، مثلاً وقتی پرواز می‌کردم، خودم لیدر بودم، خودم تصمیم می‌گرفتم و وینگ‌من داشتم.

* برای تقدیر و تشکر از شما بود که اسم‌تان را به دیوار زده بودند؟

نه. کار ضد انقلاب بود. من خودم وقتی شنیدم باور نکردم. رفتم دانشگاه تهران و دانشگاه امیرکبیر و دیدم روی دیوار اسم ما را به‌عنوان قاتلین کردستان نوشته‌اند.
(می‌خندد) ما یک‌نفر را هم از مردم نکشته بودیم ولی این‌طور علیه‌مان تبلیغ می‌کردند.

* عکس‌تان هم بود یا فقط اسم زده بودند؟

نه. عکس‌مان را نتوانسته بودند پیدا کنند. عکس نمی‌گرفتیم. فقط از خود ارتش و نیروهوایی اجازه داشتند بیایند از خلبان‌ها عکس بگیرند.

* برای ترور شما یا اسکندری اقدامی شد؟

خودش به من گفت دوبار می‌خواستند ترورش کنند. از همدان که می‌آمدیم، به رزن می‌رسیدیم و بعدش گردنه آوج بود. زمستان‌ها از جاده ساوه و بویین‌ زهرا می‌رفتیم و به آوج می‌رسیدیم. افسری بود به‌نام جناب‌سرگرد رستگار – خدا حفظش کند – که پنجشنبه‌ جمعه‌ها سوار هواپیما می‌شد و TZO را آن می‌کرد و ماشین بچه‌ها را در جاده پوشش می‌داد. به بچه‌ها هم گفته بودند سعی کنیم با هم برویم.

یک‌بار هم در جاده دنبال خود من گذاشتند.

* متوجه شدید مربوط به کدام گروهک بودند؟

نه. ماشین‌شان از آن شورولت‌ایران‌ها بود که رهایش کرده بودند. این‌طوری می‌آمدند! ماشین‌شان نه نمره داشت و نه نام و نشانی. یک‌ماشین دیگر هم داشتند که با فاصله از اولی بود.

* اسکندری را چه‌طور؟ او را هم می‌خواستند در جاده بزنند یا در شهر هم علیه‌اش اقدام کردند؟

نه. در شهر نه. در پایگاه یا جاده اقدام کردند. یک‌چیزهایی تعریف می‌کرد ها! یک‌بار دنبال یکی از این‌ماشین‌ها رفته بود که به قول خودش بگیرد دهانشان را …!

* (خنده)

می‌خواست خفه‌شان کند! خب ماشالله هیکل‌دار بود. من در اسارت بود که ورزش کردم و روی فرم آمدم. چون اکثراً روزه بودم. غذایی که نمی‌دادند. کلش را به‌عنوان یک‌وعده سحری می‌خوردم. بچه خوبی بودم! (می‌خندد)

* خب برسیم به ماجرای بمباران نیروگاه هسته‌ای اوسیراک!

این یکی خیلی حرف دارد.

* فانتوم‌های ما یک‌بار آن‌جا رفتند زدند. درست است؟

بله.

* چند فروندی رفتید؟

چهارفروند؛ دو فروند جناب‌سرگرد اسکندری و لقمان‌نژاد که باید التاجی را بصورت ایذایی می‌زدند. بعد من و سرگرد پوررضایی...

* برای زدن خود اوسیراک!

بله. اوسیراک چالش‌های بزرگی داشت. چون براساس کنوانسیون ۱۹۴۴ ژنو و پروتکل الحاقی ۱۹۷۷ و قطعنامه ۳۰۶ سازمان ملل متحد، بازده حمله به تأسیسات اتمی فاجعه انسانی محسوب می‌شد؛ ممنوع بود و هرکشوری که بی‌محابا به تأسیسات اتمی یک‌کشور حمله می‌کرد، به‌عنوان جنایتکار جنگی معرفی می‌شد و تحت اختیار شورای امنیت سازمان ملل قرار می‌گرفت.
همین‌لغت بی‌محابا بود که مهم بود و مورد توجه طراحان عملیات مثل جناب (بهرام) هوشیار قرار داشت.

آن‌زمان درست بود که ما داشتیم با عراق می‌جنگیدیم ولی این‌جنگ، اسمی بود. چون در واقع داشتیم همزمان با ۱۴ کشور می‌جنگیدیم که ۵ تایشان اعضای دائم شورای امنیت بودند.

* واقعاً مثل شوخی می‌ماند!

این، اولین‌چالش بود. چالش دوم، زمان زدن نیروگاه بود. این‌ها همه در آرشیو صداوسیما و روزنامه‌های کیهان، اطلاعات و جمهوری اسلامی هست.

چالش دوم مربوط است به بعد از عملیات کمان ۹۹ (۱۴۰ فروندی) که صدام در حضور خبرنگارها با این‌سوال روبرو شده بود که «شما مگر نگفتید نیروی هوایی ایران را نابود کرده‌اید؟ پس چه شد؟»
طریقه راه رفتنش در آن‌لحظات مهم بود. دستش را زده بود پشتش و مثل آدم‌هایی که کمرشان شکسته، داشت از دست خبرنگارها فرار می‌کرد. آن‌جا با گستاخی به خبرنگارها گفت «یک‌هفته دیگر در تهران جواب‌تان را می‌دهم!»

هشتم بهمن یعنی روزی که اوسیراک را زدیم، شبی بود که ما در تهران منتظر جواب این‌آقا بودیم.

* یعنی تاریخی که می‌شد یک‌هفته دیگر و قرار بود صدام در آن‌روز در تهران باشد، شد زمان زدن اوسیراک!

بله. اصلاً پلن مأموریت، این بود و برای انجام آن از مقامات و چهره‌های رده‌ بالای مملکت کسب تکلیف کردند.

بنی‌صدر را که تحویل نمی‌گرفتند. اگر هم به او می‌گفتند، جراتش را نداشت دستورش را بدهد. این را مطمئن نیستم ولی شنیدم که آقا گفته بودند «به نجم‌های ثاقب من بگویید کاری از دستم برنمی‌آید، فقط برایشان دعا می‌کنم!»
چالش سوم هم نوع مهمات بود که مهمات هواپیماهای من و سرگرد پوررضایی بمب گلاستر (خوشه‌ای) بود.

* منظورتان از آقا، امام خمینی (ره) است یا آقای خامنه‌ای؟


عملیات نابودی اوسیراک @skyhunterir
گفتگوی مشروح با امیر خلبان حسینعلی ذوالفقاری
شرح مأموریت بمباران نیروگاه هسته‌ای اوسیراک که فرانسه برای صدام می‌ساخت و توسط خلبان‌های فانتوم ایران ازجمله محمود اسکندری و ذوالفقاری مورد هدف قرار گرفت.
اما برخی بعدها مدعی شدند اسرائیل با بمباران دوباره نیروگاه اوسیراک کار نیمه‌تمام ایران را به سرانجام رساند که چنین حرف خلاف واقعی، به‌شدت توسط امیرْ ذوالفقاری مردود است.
به‌هرحال یکی از نکات مهمی که در سخنان این‌خلبان شکاری مطرح می‌شود، این است که ایران، کار بمباران اوسیراک را طوری انجام داد که مجامع بین‌المللی با همه جانب‌ داری‌هایشان از عراق، نتوانستند اتهامی درباره نقض حقوق بشر یا جنایت جنگی به ایران وارد کنند.

بخش دیگری از این‌گفتگو به تلاش‌های نیروهای ضدانقلاب برای ترور او و محمود اسکندری پیش از آغاز رسمی جنگ تحمیلی اختصاص دارد.


ذوالفقاری: ضدانقلاب پیش از ماجرای کردستان در پایگاه ما (همدان) نفوذ داشت. مثلاً کسی بود که اخبار پایگاه و تیک‌آف‌ها را به دشمن می‌رساند...

* بله. این‌مساله را آقایان قره‌باغی و باقری هم گفتند؛ همان‌کسی که همسرش هم همان‌جا با او کار می‌کرد و در پست فرماندهی نفوذ کرده بود.

بله. اعدامش کردند. ما بخاطر وضعیت کردستان دو آلرت داشتیم؛ یکی برای جنگ‌های هوایی و یکی هم آلرت‌های کردستان.
آن‌موقع رئیس عملیات، سرهنگ مولایی بود. هنوز جنگ شروع نشده بود. یک‌روز که من آلرت بودم، به من گفتند «سریع پرواز کن و به سنندج برو! باشگاه افسران پادگان سنندج را هم گرفته‌اند.»
ما هم که از خدا خواسته سریع اقدام کردیم و به‌سمت سنندج رفتیم.

اف‌فور یک‌سیستم به‌اسم TSO دارد. یک‌دوربین خیلی قوی روی بال چپش است که وقتی روشنش کنید، تصویر درشت بیرون را روی اسکوپ مقابل خلبان می‌اندازد و می‌تواند تصویر را تا ۱۰ برابر بزرگ کند.
یک‌دوربین تاکتیکال و اپتیک دارد. خب کردستان مملکت ما بود و نمی‌شد هرجایش را بمباران کرد. پای زن‌وبچه مردم وسط بود و این‌ضدانقلاب‌ها گاهی خانواده‌ها را گروگان می‌گرفتند. به‌همین‌دلیل باید مراقبت بودیم. برای همین‌حساسیت‌ها بود که TZO را On می‌کردیم تا تصویر بهتری از منطقه مأموریت به ما بدهد.

با رسیدن به آسمان سنندج، TZO را انداختم و دیدم ای‌بابا! این‌جا که اصلاً خبری نیست! همه‌جا امن و امان است. دوری زدم و دیدم همه‌چیز معمولیِ معمولی است. نه تیراندازی، نه جنگی و نه درگیری‌ای! به من ۶ بمب ۷۵۰ پوندی داده بودند که بزنم ولی هیچ‌کدام را نزدم. محوطه پادگان نیرو زمینی سنندج هم روی تپه‌ای بود که دور تا دورش خانه‌زندگی مردم بود. من برگشتم و هیچ‌بمبی نزدم. وقتی به پایگاه برگشتم، رئیس‌عملیات یقه من را گرفت که چرا بمب‌هایت را نزدی؟

گفتم من چیزی ندیدم جناب سرهنگ! همه‌چیز امن و امان بود. نه دودی نه انفجاری!
گفت مگر می‌شود؟
می‌دهم دادگاهی نظامی‌ات کنند!
من در آن‌دوره یکی از خلبان‌هایی بودم که زیاد در کردستان مأموریت رفته بودم. به همین‌دلیل خیلی به من برخورد. وقتی بعد از مأموریت به پست فرماندهی رفتم که گزارش مأموریت را بدهم، فرمانده وقت پایگاه هم در اتاق هدف بود که خیلی هم مرد خوبی بود.

گفت «آقای ذوالفقاری چه شده؟ چرا نزدی عزیز من؟»
گفتم «تیمسار، من هیچ‌چیزی ندیدم. هیچ‌خبری نبود. اگر واقعاً سنندج سقوط کرده بود، من با چشمم باید چیزی می‌دیدم! من TZO ام را آن کرده بودم و دور سنندج گشت زدم.»

آن رئیس‌عملیات شلوغش کرد که نه! شما تمرد کرده‌ای!
گفتم جناب سرهنگ هر کاری دوست دارید بکنید! چرا اعصاب خلبان را خرد می‌کنید؟ همان‌زمان صدای SSB بلند شد.
سامانه SSB اسم یک‌سیستم است که نیروی زمینی با استفاده از آن با پست فرماندهی ما در تماس است و درخواست کمک می‌کند.
پیام SSB را که آوردند به فرمانده پایگاه دادند، ایشان به آن‌جناب سرهنگ گفت «این‌پیام چیست؟ می‌گویند یک‌هواپیما آمده سنندج، در ارتفاع پایین پرواز کرده و رفته است!»
فرمانده پایگاه رفت پشت SSB به بچه‌های سنندج گفت
«آقا آن‌جا چه خبر است؟ گفته‌اند پادگان سقوط کرده و ضدانقلاب وارد ناهارخوری شما شده است!»
از آن‌طرف گفتند نه آقا! این‌جا از این‌خبرها نیست!

* یعنی کل پیام و درخواست کمک، یک‌فریب و اصطلاحاً سرِ کاری بود؟

کار ضدانقلاب بود. فرکانس SSB را گرفته بودند و به دروغ پیام فرستاده بودند که هواپیما برود آن‌جا را بزند!

* تا مردم کشته شوند؟

بله. ولی ما که اصلاً مردم را نمی‌زدیم.

* جناب ذوالفقاری آن‌ماجرا که پیش‌تر گفتید اسم شما و اسکندری را به دیوار دانشگاه‌ها زده بودند و ضد انقلاب دنبال ترورتان بود، مربوط به همین‌حوادث کردستان است؟

بله.

* یعنی اسکندری در پروازهای کردستان، نقش مهمی داشته ولی همراه شما نبوده.


عملیات فانتوم های ایرانی (نیروگاه اوسیراک عراق)
@skyhunterir


چند مقام در نیروی هوایی آمریکا اعلام کردند که ارتش امریکا به دنبال حذف توپ ۱۰۵ میلیمتری بر روی هواپیماهای ای سی ۱۳۰ است... این توپ که از زمان ساخت این هواپیما در دهه ۶۰ بر روی این هواپیما بوده در واقع یک هویتزر ۱۰۵ میلیمتری زمینی بوده که با شکافتن سمت چپ این هواپیما لوله آن بیرون داده شده است.. این تصمیم از آنجا گرفته شده که بر اساس تحقیقات پنتاگون این هواپیما با این توپ در یک جنگ احتمالی با چین شانسی ندارد... برداشتن این توپ از هواپیما از سال ۲۰۲۶ آغاز خواهد شد ولی هنوز اعلام نشده چه چیزی قرار جایگزین این توپ شود.. ای سی130 طی ۱۰ سال گذشته مجهز به بمب‌های هدایت ماهواره‌ای و موشک‌های هدایت لیزری در زیر بال شده و احتمال دارد که جای توپ ۱۰۵ میلیتری را سلاح جدیدی مانند پهبادهای انتحاری بگیرند

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

330

obunachilar
Kanal statistikasi