عملیات نابودی اوسیراک
@skyhunterirگفتگوی مشروح با امیر خلبان حسینعلی ذوالفقاری
شرح مأموریت بمباران نیروگاه هستهای اوسیراک که فرانسه برای صدام میساخت و توسط خلبانهای فانتوم ایران ازجمله محمود اسکندری و ذوالفقاری مورد هدف قرار گرفت.
اما برخی بعدها مدعی شدند اسرائیل با بمباران دوباره نیروگاه اوسیراک کار نیمهتمام ایران را به سرانجام رساند که چنین حرف خلاف واقعی، بهشدت توسط امیرْ ذوالفقاری مردود است.
بههرحال یکی از نکات مهمی که در سخنان اینخلبان شکاری مطرح میشود، این است که ایران، کار بمباران اوسیراک را طوری انجام داد که مجامع بینالمللی با همه جانب داریهایشان از عراق، نتوانستند اتهامی درباره نقض حقوق بشر یا جنایت جنگی به ایران وارد کنند.
بخش دیگری از اینگفتگو به تلاشهای نیروهای ضدانقلاب برای ترور او و محمود اسکندری پیش از آغاز رسمی جنگ تحمیلی اختصاص دارد.
ذوالفقاری: ضدانقلاب پیش از ماجرای کردستان در پایگاه ما (همدان) نفوذ داشت. مثلاً کسی بود که اخبار پایگاه و تیکآفها را به دشمن میرساند...
* بله. اینمساله را آقایان قرهباغی و باقری هم گفتند؛ همانکسی که همسرش هم همانجا با او کار میکرد و در پست فرماندهی نفوذ کرده بود.
بله. اعدامش کردند. ما بخاطر وضعیت کردستان دو آلرت داشتیم؛ یکی برای جنگهای هوایی و یکی هم آلرتهای کردستان.
آنموقع رئیس عملیات، سرهنگ مولایی بود. هنوز جنگ شروع نشده بود. یکروز که من آلرت بودم، به من گفتند «سریع پرواز کن و به سنندج برو! باشگاه افسران پادگان سنندج را هم گرفتهاند.»
ما هم که از خدا خواسته سریع اقدام کردیم و بهسمت سنندج رفتیم.
اففور یکسیستم بهاسم TSO دارد. یکدوربین خیلی قوی روی بال چپش است که وقتی روشنش کنید، تصویر درشت بیرون را روی اسکوپ مقابل خلبان میاندازد و میتواند تصویر را تا ۱۰ برابر بزرگ کند.
یکدوربین تاکتیکال و اپتیک دارد. خب کردستان مملکت ما بود و نمیشد هرجایش را بمباران کرد. پای زنوبچه مردم وسط بود و اینضدانقلابها گاهی خانوادهها را گروگان میگرفتند. بههمیندلیل باید مراقبت بودیم. برای همینحساسیتها بود که TZO را On میکردیم تا تصویر بهتری از منطقه مأموریت به ما بدهد.
با رسیدن به آسمان سنندج، TZO را انداختم و دیدم ایبابا! اینجا که اصلاً خبری نیست! همهجا امن و امان است. دوری زدم و دیدم همهچیز معمولیِ معمولی است. نه تیراندازی، نه جنگی و نه درگیریای! به من ۶ بمب ۷۵۰ پوندی داده بودند که بزنم ولی هیچکدام را نزدم. محوطه پادگان نیرو زمینی سنندج هم روی تپهای بود که دور تا دورش خانهزندگی مردم بود. من برگشتم و هیچبمبی نزدم. وقتی به پایگاه برگشتم، رئیسعملیات یقه من را گرفت که چرا بمبهایت را نزدی؟
گفتم من چیزی ندیدم جناب سرهنگ! همهچیز امن و امان بود. نه دودی نه انفجاری!
گفت مگر میشود؟
میدهم دادگاهی نظامیات کنند!
من در آندوره یکی از خلبانهایی بودم که زیاد در کردستان مأموریت رفته بودم. به همیندلیل خیلی به من برخورد. وقتی بعد از مأموریت به پست فرماندهی رفتم که گزارش مأموریت را بدهم، فرمانده وقت پایگاه هم در اتاق هدف بود که خیلی هم مرد خوبی بود.
گفت «آقای ذوالفقاری چه شده؟ چرا نزدی عزیز من؟»
گفتم «تیمسار، من هیچچیزی ندیدم. هیچخبری نبود. اگر واقعاً سنندج سقوط کرده بود، من با چشمم باید چیزی میدیدم! من TZO ام را آن کرده بودم و دور سنندج گشت زدم.»
آن رئیسعملیات شلوغش کرد که نه! شما تمرد کردهای!
گفتم جناب سرهنگ هر کاری دوست دارید بکنید! چرا اعصاب خلبان را خرد میکنید؟ همانزمان صدای SSB بلند شد.
سامانه SSB اسم یکسیستم است که نیروی زمینی با استفاده از آن با پست فرماندهی ما در تماس است و درخواست کمک میکند.
پیام SSB را که آوردند به فرمانده پایگاه دادند، ایشان به آنجناب سرهنگ گفت «اینپیام چیست؟ میگویند یکهواپیما آمده سنندج، در ارتفاع پایین پرواز کرده و رفته است!»
فرمانده پایگاه رفت پشت SSB به بچههای سنندج گفت
«آقا آنجا چه خبر است؟ گفتهاند پادگان سقوط کرده و ضدانقلاب وارد ناهارخوری شما شده است!»
از آنطرف گفتند نه آقا! اینجا از اینخبرها نیست!
* یعنی کل پیام و درخواست کمک، یکفریب و اصطلاحاً سرِ کاری بود؟
کار ضدانقلاب بود. فرکانس SSB را گرفته بودند و به دروغ پیام فرستاده بودند که هواپیما برود آنجا را بزند!
* تا مردم کشته شوند؟
بله. ولی ما که اصلاً مردم را نمیزدیم.
* جناب ذوالفقاری آنماجرا که پیشتر گفتید اسم شما و اسکندری را به دیوار دانشگاهها زده بودند و ضد انقلاب دنبال ترورتان بود، مربوط به همینحوادث کردستان است؟
بله.
* یعنی اسکندری در پروازهای کردستان، نقش مهمی داشته ولی همراه شما نبوده.