زندگی اعضای جامعه نیست، هرچند بهناگزیر بنیادیترین عامل تعیینکننده است. سرنوشت کسانی که ناگزیرند برای دستمزد کار کنند با رقابتشان در بازار کار تعیین میشود. آنانی که مهارت کمیابی دارند قادر به کسب دریافتی بیشتر و بهرهمندی از شرایطی مطلوبتر در قیاس با کارگرانی خواهند بود که مهارتشان کمبود عرضه ندارد؛ اگرچه چنین امتیازاتی، همواره موقتی بوده و پیوسته به واسطهی تغییرات در شرایط تولید و بازار کار در معرض تهدید خواهد بود؛ آنها که به دلایلی نظیر سن یا ضعف و ناتوانی یا فقدان مهارتهای مناسب قادر به برآورده ساختن تقاضاهای سرمایه نباشند، محکوم به بیکاری و وابستگی معیشتشان به دیگران خواهند بود. کلیهی سرمایهداران مرفه نیستند. سرمایهداران کوچک، تنها قادر به کسب درآمدی کافی به قدر برآورده کردن نیازهای معیشتیشان هستند و بنابراین قادر به انباشت سرمایه نیستند. سرمایهداران کوچکتر و کمتر موفق ممکن است در معرض سقوط قرار بگیرند و به جرگهی طبقهی کارگر بپیوندند. بنابراین طبقهی کارگر و طبقهی سرمایهدار، ازهم متمایز میشوند. اما این تمایز، به هیچ عنوان موجب تغییر ماهیت طبقاتی بنیادی جامعهی سرمایهداری نمیشود. به همین قیاس، ممکن است یک فرد سرمایهدار یا کارگر، به لحاظ ذهنی، خود را عضو این یا آن طبقه نداند. اما هویت اجتماعی آنان به نحو عینی برحسب عضویت طبقاتیشان تعریف میشود، آنان در جامعه یا با دیگران، بهمثابه افرادی دارای طیف کاملی از خصیصههای اجتماعی مشارکت دارند. کارگر برای دریافت دستمزد یا برای تثبیت وضعیت اشتغالاش به مهارتهای خاص و نیز تداوم رفاه کارفرمایش وابسته است. بنابراین ممکن است که منافع خودش را نه با سایر کارگران یا با طبقهی کارگر به طور کلی که با کسبوکار خاص، کارفرما، شاخهی خاص تولیدی یا منافع «ملی» در رقابت با سایر کشورها ببیند. سرمایهدار به تواناییاش در رقابت با سایر سرمایهداران وابسته و ممکن است امتیازاتش در این رقابت به واسطهی اعمال نیروهای انحصاری و یا بهمدد مزیتهای مالیاتی و یا مقررات دولتی تضمین شود. ازاینرو، سرمایهدار، میتواند منافعاش را با منافع طبقهی سرمایهدار به طور کلی شناسایی نکند، بلکه با منافع رقابتی بنگاه خودش، صنعت یا دولت ـ ملتاش مرتبط بداند. به همین ترتیب، سرمایهدار به تواناییاش در جلب خلاقیت و تعهد کارکنانش وابسته است که این امر از طریق ارائهی دستمزد و شرایط کار نسبتاً مطلوب تأمین میشود که مددرسان پرورش همسانی کارکنان و کارفرمایان است. در نهایت، با وجود اینکه، بخش اعظم هویت اجتماعی را میتوان با درک منافع اقتصادی پیریزی کرد، این هویت میتواند تحت تأثیر دیگر منابع فرهنگی و سیاسی تعیین هویت باشد یا از طریق آن رقم زده شود. اما مبنای شناخت ذهنی سرمایهداران و کارگران هرچه باشد، به هیچ عنوان ماهیت عینیِ بنیادی منافع طبقاتی متضاد و تعین عینی تجربه و چشماندازهای زندگی به سبب جایگاه طبقاتیشان را تضعیف نخواهد کرد.