🔸پروژهی نولیبرالی
نولیبرالیسم نمایانگر تأکید مجدد بر باورهای بنیادی اقتصاد سیاسی لیبرالی است که ایدئولوژی سیاسی مسلط قرن نوزدهم، بالاخص در بریتانیا و ایالات متحد آمریکا، بود. استدلالهای اقتصاد سیاسی، بیشتر بر مدعا و شهود مبتنی بود تا تحلیلهای دقیق، اما قدرت این استدلالها بیشتر بر جذابیت ایدئولوژیکشان استوار بود، تا دقت تحلیلی آن. در اواخر قرن نوزدهم همزمان با رشد مطالبات برای «اصلاحات اجتماعی» به سبب رشد طبقهی کارگر سازمانیافتهتر و افزایش آگاهی از «مسائل اجتماعی» ناشی از توسعهی سرمایهداری، جذابیت ایدئولوژیک لیبرالیسم رو به افول بود. شاخههای مسلط اقتصاد، دیگر برمبنای اولویت بازار تقاضا برای اصلاحات اجتماعی را منکر نمیشد، بلکه درعوض با تصدیق «نواقص بازار» که به این واقعیت منتهی شد که اقتصاد بازار از آرمان لیبرالی دورتر است، درصدد بود دامنهی اصلاحات را به رسمیت بشناسد و محدود سازد. مدل لیبرالی جامعه همچنان آرمانی ماند اما تأیید شد که صرفاً با نیروی بازار نمیتوان به این آرمان دست یافت و باید آن را با دست هدایتگر دولت همراه ساخت. اصلاحات اجتماعی جزئی در سرتاسر نیمهی نخست قرن بیستم، پس از پایان جنگ جای خود را به اصلاحات نظاممندانهتر «دولت رفاه کینزی» داد که بر کاربرد نظاممند سیاست مالی بهمثابه ابزار بازتوزیع و تنظیم کلان اقتصادی برای اصلاح نواقص بازار مبتنی بود.
نولیبرالیسم بهمثابه پاسخی ایدئولوژیک به بحران «دولت رفاه کینزی» که در نتیجهی بحران تعمیمیافتهی سرمایهداری شتاب یافته بود، همراه با بحرانهای پایان رونق بازسازی دوران پس از جنگ در کنار هزینههای فزایندهی آمریکا در جنگ ویتنام در آغاز دههی هفتاد میلادی پدیدار شد (کلارک 1988، فصلهای دوم و یازدهم). این بحران خود را در کند شدن شتاب انباشت جهانی سرمایهداری نشان داده که در همراهی با تورم فزاینده و دشواری فزایندهی کسربودجهی دولتها، آنها را مجبور به اعمال سیاستهای پولی انقباضی و طرحهای کاهش هزینههای دولتی ساخت. ادعا شد آنچه نمودار شکست شرمگینانهی کینزگرایی است، حُسن مثبت نولیبرالها است که بار دیگر بر جزمیت سنتی لیبرالی نیروهای روانساز بازار تأکید داشتند؛ مدعایی که به نظر میرسید توسعهی سرمایهی جهانی بر اساس آزادسازی افزونتر بازار جهانی آن را توجیه میکند.
قدرت نولیبرالیسم مرهون جذابیت ایدئولوژیکش است، اما نولیبرالیسم صرفاً یک ایدئولوژی نیست، و مدعی اتکا بر بنمایههای علمی اقتصاد لیبرالی مدرن است. اقتصاد نولیبرالی کنونی کمتر از نسخهی مقدم قرن نوزدهمیاش متکی بر مجموعهای از ادعاهای سادهانگارانه دربارهی ماهیت بازار و رفتار کنشگران بازار نیست. اقتصاددانان منتقد نولیبرالیسم مکرراً نشان دادهاند که مفروضاتی که مدل نولیبرالی مبتنی بر آن است چهقدر محدودکننده و غیرواقعی است. اما این استدلال که الگوی نولیبرالی غیرواقعی است تاحدودی نادیده گرفتن مسئلهی اصلی است، زیرا الگوی نولیبرالی خیلی مدعی نیست که جهان را چنان که هست توصیف میکند، بلکه مدعی توصیف جهانی است که باید باشد. مسئلهی نولیبرالیسم ساختن مدلی بسندهتر برای جهان واقعی نیست، بلکه ساختن جهانی واقعی است که با الگویش همخوانی بیشتری داشته باشد. این صرفاً بازی فکری نیست، یک پروژهی کاملاً حقیقی سیاسی است که تحقق آن تسخیر فرمانروایی نیروهای اقتصادی، سیاسی و فکری جهانی بوده به نحوی که همهی این نیروها بسیج میشوند تا پروژهی نولیبرالی برای کشاندن مردم جهان در بند داوری و اخلاق سرمایه را تحقق بخشند.
منابع
-Clarke, S. (1988). Keynesianism, Monetarism and the Crisis of the State. Cheltenham and Vermont, Edward Elgar
-Clarke, S. (1991). Marx, Marginalism and Modern Sociology. Basingstoke, Macmillan
-Clarke, S. (1994). Marx’s Theory of Crisis. Basingstoke, Macmillan
-Friedman, M. (1962) Capitalism and Freedom, Chicago, University of Chicago Press
-Marx, K. (1962) ‘Critique of the Gotha Programme’, Marx-Engels Selected Works, Volume II Moscow, FLPH, pp. 13-37
-Marx, K. (1973) Grundrisse, Harmondsworth, Penguin
-Marx, K. (1976) Capital, Volume One, Harmondsworth, Penguin
-Smith, A. (1910) The Wealth of Nations, 2 Vols, London, Dent
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@siciology_economic_development
نولیبرالیسم نمایانگر تأکید مجدد بر باورهای بنیادی اقتصاد سیاسی لیبرالی است که ایدئولوژی سیاسی مسلط قرن نوزدهم، بالاخص در بریتانیا و ایالات متحد آمریکا، بود. استدلالهای اقتصاد سیاسی، بیشتر بر مدعا و شهود مبتنی بود تا تحلیلهای دقیق، اما قدرت این استدلالها بیشتر بر جذابیت ایدئولوژیکشان استوار بود، تا دقت تحلیلی آن. در اواخر قرن نوزدهم همزمان با رشد مطالبات برای «اصلاحات اجتماعی» به سبب رشد طبقهی کارگر سازمانیافتهتر و افزایش آگاهی از «مسائل اجتماعی» ناشی از توسعهی سرمایهداری، جذابیت ایدئولوژیک لیبرالیسم رو به افول بود. شاخههای مسلط اقتصاد، دیگر برمبنای اولویت بازار تقاضا برای اصلاحات اجتماعی را منکر نمیشد، بلکه درعوض با تصدیق «نواقص بازار» که به این واقعیت منتهی شد که اقتصاد بازار از آرمان لیبرالی دورتر است، درصدد بود دامنهی اصلاحات را به رسمیت بشناسد و محدود سازد. مدل لیبرالی جامعه همچنان آرمانی ماند اما تأیید شد که صرفاً با نیروی بازار نمیتوان به این آرمان دست یافت و باید آن را با دست هدایتگر دولت همراه ساخت. اصلاحات اجتماعی جزئی در سرتاسر نیمهی نخست قرن بیستم، پس از پایان جنگ جای خود را به اصلاحات نظاممندانهتر «دولت رفاه کینزی» داد که بر کاربرد نظاممند سیاست مالی بهمثابه ابزار بازتوزیع و تنظیم کلان اقتصادی برای اصلاح نواقص بازار مبتنی بود.
نولیبرالیسم بهمثابه پاسخی ایدئولوژیک به بحران «دولت رفاه کینزی» که در نتیجهی بحران تعمیمیافتهی سرمایهداری شتاب یافته بود، همراه با بحرانهای پایان رونق بازسازی دوران پس از جنگ در کنار هزینههای فزایندهی آمریکا در جنگ ویتنام در آغاز دههی هفتاد میلادی پدیدار شد (کلارک 1988، فصلهای دوم و یازدهم). این بحران خود را در کند شدن شتاب انباشت جهانی سرمایهداری نشان داده که در همراهی با تورم فزاینده و دشواری فزایندهی کسربودجهی دولتها، آنها را مجبور به اعمال سیاستهای پولی انقباضی و طرحهای کاهش هزینههای دولتی ساخت. ادعا شد آنچه نمودار شکست شرمگینانهی کینزگرایی است، حُسن مثبت نولیبرالها است که بار دیگر بر جزمیت سنتی لیبرالی نیروهای روانساز بازار تأکید داشتند؛ مدعایی که به نظر میرسید توسعهی سرمایهی جهانی بر اساس آزادسازی افزونتر بازار جهانی آن را توجیه میکند.
قدرت نولیبرالیسم مرهون جذابیت ایدئولوژیکش است، اما نولیبرالیسم صرفاً یک ایدئولوژی نیست، و مدعی اتکا بر بنمایههای علمی اقتصاد لیبرالی مدرن است. اقتصاد نولیبرالی کنونی کمتر از نسخهی مقدم قرن نوزدهمیاش متکی بر مجموعهای از ادعاهای سادهانگارانه دربارهی ماهیت بازار و رفتار کنشگران بازار نیست. اقتصاددانان منتقد نولیبرالیسم مکرراً نشان دادهاند که مفروضاتی که مدل نولیبرالی مبتنی بر آن است چهقدر محدودکننده و غیرواقعی است. اما این استدلال که الگوی نولیبرالی غیرواقعی است تاحدودی نادیده گرفتن مسئلهی اصلی است، زیرا الگوی نولیبرالی خیلی مدعی نیست که جهان را چنان که هست توصیف میکند، بلکه مدعی توصیف جهانی است که باید باشد. مسئلهی نولیبرالیسم ساختن مدلی بسندهتر برای جهان واقعی نیست، بلکه ساختن جهانی واقعی است که با الگویش همخوانی بیشتری داشته باشد. این صرفاً بازی فکری نیست، یک پروژهی کاملاً حقیقی سیاسی است که تحقق آن تسخیر فرمانروایی نیروهای اقتصادی، سیاسی و فکری جهانی بوده به نحوی که همهی این نیروها بسیج میشوند تا پروژهی نولیبرالی برای کشاندن مردم جهان در بند داوری و اخلاق سرمایه را تحقق بخشند.
منابع
-Clarke, S. (1988). Keynesianism, Monetarism and the Crisis of the State. Cheltenham and Vermont, Edward Elgar
-Clarke, S. (1991). Marx, Marginalism and Modern Sociology. Basingstoke, Macmillan
-Clarke, S. (1994). Marx’s Theory of Crisis. Basingstoke, Macmillan
-Friedman, M. (1962) Capitalism and Freedom, Chicago, University of Chicago Press
-Marx, K. (1962) ‘Critique of the Gotha Programme’, Marx-Engels Selected Works, Volume II Moscow, FLPH, pp. 13-37
-Marx, K. (1973) Grundrisse, Harmondsworth, Penguin
-Marx, K. (1976) Capital, Volume One, Harmondsworth, Penguin
-Smith, A. (1910) The Wealth of Nations, 2 Vols, London, Dent
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@siciology_economic_development