📋 برگردان مقاله ی
, Marxism and Ecology/Common Fonts of a Great
Transition
مارکسیسم و بوم شناسی
✏اثر: جان بلامی فاستر
John Bellamy Foster
📝مترجم: فرزانه راجی
این مقاله (همراه با یادداشتهایی بر آن توسط نُه نویسندهی دیگر، از جمله همکاران: دیوید بارکین، هانا هولمن و فرد مگداف) در اکتبر ٢٠١٥ در وبسایت Great Transition Initiative منتشر شده.
پیونددادن مارکسیسم با تحول زیستمحیطی ابتدا شبیه تلاش برای پل زدن بین دو جنبش و گفتمان کاملاً متفاوت به نظر میرسد، هرکدام با تاریخ و منطق خود: یکی از آنها عمدتاً با روابط طبقاتی سروکار دارد، دیگری با روابط بین انسانها و محیط. اما سوسیالیسم از لحاظ تاریخی بر رشد و گسترش اندیشه و عمل زیستمحیطی تأثیر داشته است، درعین حال بومشناسی به عمل و اندیشهی سوسیالیستی آگاهی رسان بوده است. از قرن نوزدهم ارتباط بین این دو پیچیده، متقابلاً وابسته و دیالکتیکی بوده است.
برخوردهای مارکسیستی به بحران جهانی زیستمحیطی و تحول اجتماعی- زیستمحیطی ضروری برای حل آن، در دهههای اخیر بهسرعت درحال گسترش بوده، که مبنایی برای یک مبارزهی جمعی و قدرتمندتر برای تحولی بزرگ فراهم آورهاند، که در آن «مصرفگرایی، فردگرایی و سلطه برطبیعت» با «سهگانهای جدید: کیفیت زندگی، همبستگی انسانی و حساسیت زیستمحیطی» جایگزین میشود.[1] تقاضاها برای ایجاد جامعهای که خود را بیشتر وقفِ نیازها، برابری و همبستگی انسانی میکند تا سود، مدت مدیدی است که با سوسیالیسم عجین شده است. اخیراً، متفکران سوسیالیست با تکیه بر نقد محیط زیستی کارل مارکس از سرمایهداری و چشمانداز او از توسعهی پایدار انسان، اهمیت برابری برای پایداری بومشناسانه قائل شدهاند.[2]
این مقاله با کشف ریشههای عمیق بومشناسانه در اندیشهی مارکس نشان میدهد که او چهگونه یک چشمانداز زیستمحیطی متناسب با مسئلهی فراگیر تحول اجتماعی به دست داده است. و از آنجا تکامل بومشناسی مارکسی را، با پرتوافکندن بر پیوند عمیق و ساختاریاش با اقتصاد زیستمحیطی و سیستمهای بومشناسی مدرن، ردیابی میکند و به این نتیجهگیری میرسد که برای توقف و معکوس کردن تخریب اجتماعی و زیستمحیطی به پروژهای گستردهتر برای ساختن یک جنبش وسیع و عمیق اجتماعی نیاز داریم.
برای اولین بار در تاریخ بشر، گونههای بشری با یک انتخاب زیستی وحشتناک روبهرو هستند. میتوانیم مثل همیشه مسیر کسبوکارمان را ادامه دهیم و خطر فاجعهبار تغییر سیستم زمین را (که انگلس بهطور استعاری آن را«انتقام طبیعت» نامیده) بپذیریم، یا میتوانیم مسیر تحول یابندهی تغییر سیستم اجتماعی را انتخاب کنیم، که هدفش تکامل انسان مساواتطلب در راستای تکامل پارامترهای حیاتی زمین است.[3] این چالش مهم و تاریخی زمان ما را تشکیل میدهد: پیشبرد اقدامات اصلاحی رادیکال که مخالف منطق سرمایه در موقعیت تاریخی کنونی باشد و همزمان اتحاد برای انقلابی طولانی برای ساختن یکصورتبندی جدید اجتماعی و زیستمحیطی که توسعهی پایدار انسانی را هدف خود قرار داده است.
, Marxism and Ecology/Common Fonts of a Great
Transition
مارکسیسم و بوم شناسی
✏اثر: جان بلامی فاستر
John Bellamy Foster
📝مترجم: فرزانه راجی
این مقاله (همراه با یادداشتهایی بر آن توسط نُه نویسندهی دیگر، از جمله همکاران: دیوید بارکین، هانا هولمن و فرد مگداف) در اکتبر ٢٠١٥ در وبسایت Great Transition Initiative منتشر شده.
پیونددادن مارکسیسم با تحول زیستمحیطی ابتدا شبیه تلاش برای پل زدن بین دو جنبش و گفتمان کاملاً متفاوت به نظر میرسد، هرکدام با تاریخ و منطق خود: یکی از آنها عمدتاً با روابط طبقاتی سروکار دارد، دیگری با روابط بین انسانها و محیط. اما سوسیالیسم از لحاظ تاریخی بر رشد و گسترش اندیشه و عمل زیستمحیطی تأثیر داشته است، درعین حال بومشناسی به عمل و اندیشهی سوسیالیستی آگاهی رسان بوده است. از قرن نوزدهم ارتباط بین این دو پیچیده، متقابلاً وابسته و دیالکتیکی بوده است.
برخوردهای مارکسیستی به بحران جهانی زیستمحیطی و تحول اجتماعی- زیستمحیطی ضروری برای حل آن، در دهههای اخیر بهسرعت درحال گسترش بوده، که مبنایی برای یک مبارزهی جمعی و قدرتمندتر برای تحولی بزرگ فراهم آورهاند، که در آن «مصرفگرایی، فردگرایی و سلطه برطبیعت» با «سهگانهای جدید: کیفیت زندگی، همبستگی انسانی و حساسیت زیستمحیطی» جایگزین میشود.[1] تقاضاها برای ایجاد جامعهای که خود را بیشتر وقفِ نیازها، برابری و همبستگی انسانی میکند تا سود، مدت مدیدی است که با سوسیالیسم عجین شده است. اخیراً، متفکران سوسیالیست با تکیه بر نقد محیط زیستی کارل مارکس از سرمایهداری و چشمانداز او از توسعهی پایدار انسان، اهمیت برابری برای پایداری بومشناسانه قائل شدهاند.[2]
این مقاله با کشف ریشههای عمیق بومشناسانه در اندیشهی مارکس نشان میدهد که او چهگونه یک چشمانداز زیستمحیطی متناسب با مسئلهی فراگیر تحول اجتماعی به دست داده است. و از آنجا تکامل بومشناسی مارکسی را، با پرتوافکندن بر پیوند عمیق و ساختاریاش با اقتصاد زیستمحیطی و سیستمهای بومشناسی مدرن، ردیابی میکند و به این نتیجهگیری میرسد که برای توقف و معکوس کردن تخریب اجتماعی و زیستمحیطی به پروژهای گستردهتر برای ساختن یک جنبش وسیع و عمیق اجتماعی نیاز داریم.
برای اولین بار در تاریخ بشر، گونههای بشری با یک انتخاب زیستی وحشتناک روبهرو هستند. میتوانیم مثل همیشه مسیر کسبوکارمان را ادامه دهیم و خطر فاجعهبار تغییر سیستم زمین را (که انگلس بهطور استعاری آن را«انتقام طبیعت» نامیده) بپذیریم، یا میتوانیم مسیر تحول یابندهی تغییر سیستم اجتماعی را انتخاب کنیم، که هدفش تکامل انسان مساواتطلب در راستای تکامل پارامترهای حیاتی زمین است.[3] این چالش مهم و تاریخی زمان ما را تشکیل میدهد: پیشبرد اقدامات اصلاحی رادیکال که مخالف منطق سرمایه در موقعیت تاریخی کنونی باشد و همزمان اتحاد برای انقلابی طولانی برای ساختن یکصورتبندی جدید اجتماعی و زیستمحیطی که توسعهی پایدار انسانی را هدف خود قرار داده است.