یادته وقتی رو که توی جاده های شیرین شادی قدم میزدیم و موهای تو دست در دست نسیم داده بودن..
با لبخند محسور کننده ات ستاره هارو به رقص دراوردی و قلب کوچیک من رو به صدا..
شیرینیِ نگاه براقت وجودم رو به وجد میاوردو لمس های تو احساسات رو توی قلبم جاری میکرد..
قلب کوچیکم تنگه واسه خاطرات، تنها چیز هایی که برام باقی موندن..و اون ها هم دارن آروم آروم و برخلاف میلم من رو ترک میکنن
شاید روزی، وقتی که ستاره ها روی زمین باریدند و آسمون سبز شد و گل ها همه زرد اقیانوس ها همه خشک و پروانه ها به حرف اومدن، ذهنم خالی از تو باشه و من نمیدونم که اون روز باید خوشحال باشم یا غمگین..
با لبخند محسور کننده ات ستاره هارو به رقص دراوردی و قلب کوچیک من رو به صدا..
شیرینیِ نگاه براقت وجودم رو به وجد میاوردو لمس های تو احساسات رو توی قلبم جاری میکرد..
قلب کوچیکم تنگه واسه خاطرات، تنها چیز هایی که برام باقی موندن..و اون ها هم دارن آروم آروم و برخلاف میلم من رو ترک میکنن
شاید روزی، وقتی که ستاره ها روی زمین باریدند و آسمون سبز شد و گل ها همه زرد اقیانوس ها همه خشک و پروانه ها به حرف اومدن، ذهنم خالی از تو باشه و من نمیدونم که اون روز باید خوشحال باشم یا غمگین..