00:00
سایهها از درونم سر بر میکشند.
شب برافراشته میشود،
آرام آرام.
خورشیدی تاریک،
تشعشعش فروکاسته میشود.
و دَوَران، ما را به خود میخوانَد،
ورای زمان.
با من بگو،
آنگاه که بر کرانهی آب ها نشستهام،
نظارهگرِ سایههایی که به سراغم میآیند،
با من بگو،
آیا خاطراتِ محو ناشدنیات نیز از بین خواهند رفت؟
سایهها از درونم سر بر میکشند.
شب برافراشته میشود،
آرام آرام.
خورشیدی تاریک،
تشعشعش فروکاسته میشود.
و دَوَران، ما را به خود میخوانَد،
ورای زمان.
با من بگو،
آنگاه که بر کرانهی آب ها نشستهام،
نظارهگرِ سایههایی که به سراغم میآیند،
با من بگو،
آیا خاطراتِ محو ناشدنیات نیز از بین خواهند رفت؟