انسداد استخوان‌های عاصی.


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa: ko‘rsatilmagan


و ناگهان برف، چشمانم را رها کرد…

مقداری از من اینجا, کنار شماست.

پاتِ شناس: @Sepiidar_bot
نوشته‌های خودم رو با نام “سپیدار” دنبال کنید. 𖧧

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


فردا با حوصله چنل‌های قشنگتون رو نگاه می‌کنم و تا آخر شب نامتون رو به دستتون می‌رسونم.🤍
افرادی که چنل پرایویت دارن هم لینکش رو داخل ربات بفرستن برام.



این پیام رو فوروارد کنید داخل چنل‌هاتون و از طرف من یه نامه دریافت کنید…
یه ویدیو که وایب چنلتون رو بهم میده، همراه با نوشته‌ای که برای شماست.🪴✨
(لطفا دیگه فوروارد نکنید.)


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
شاید هیچ‌ وقت جایی که باید باشیم نبودیم. کدوم آدمی هوا‌های بارونی و پالتو‌های بلند و بوی قهوه رو به این زندگیِ ماشینی ترجیح میده؟ همه‌ی ما یک قسمتی از خودمون رو بین این روز‌هایی که می‌گذرن جا گذاشتیم. مثلا من هیجانم رو گم کردم. همون روزی که سوار قطار شدم و برای همیشه خونه رو ترک کردم، لبخند‌هام رو توی ایستگاه جا گذاشتم؛ اشک‌هام رو فراموش کردم و در نهایت دیگه هیچ احساسی رو تجربه نکردم.
ما هیچ وقت جایی که باید باشیم نیستیم و به نظرم این دردناک ترین جنبه‌ی انسان بودنه.
#سپیدار


- زمین بر پشت لاک‌پشت‌ها


( پرانتز ) dan repost
«خیلی عجیبه که بدونی دیوونه‌ای و نتونی هیچ کاری در موردش بکنی، می‌دونی؟ این جور نیست که باور داشته باشی عادی هستی. می‌دونی که یه مشکلی وجود داره ولی نمی‌تونی راهی پیدا کنی که حلش کنی.»


- صفحهٔ ۱۶۱ -


هشتاد درصدِ امید به زندگیِ منو شکلات‌های مخفیِ ذخیره شده پشت کتابام و شیرکاکائوی توی یخچال تشکیل میده.


همخونِ من𖧧


༄نوشابه رنگین‌کمان و جزیره جادو dan repost
سپیداری که بهترینه...🌱


اگر آدما یکم دست از “نگاه کردن” و “شنیدن” برمی‌داشتن و برای چند لحظه هم که شده “می‌دیدن” و “گوش می‌کردن”، کلی از مشکلات حل می‌شد.


پس آن انسان‌های “شاد” کدام هوا را نفس کشیدند؟


از زبانِ پروانه‌های کاغذی.


مدت‌ها پیش نوشته بودم:
«زندگیِ آرامی که نداشتیم، کاش لااقل مرگ آرامی داشته باشیم!»
چه انتظارات بی‌جایی! از کی تا به حال مرگ آرام بوده؟ یا اصلا زندگیِ آرام چه تفاوتی با مرگ دارد؟
کاش دست از این “ای کاش” های بی‌سر و ته بر می‌داشتم و در همین انزوای مسکوتِ خودساخته‌ام زندگیِ کُلنی وارم با اضطراب و درد و فشار را ادامه می‌دادم. حداقل این “قلم” به آرامش می‌رسید.


بعضی روزا هم اینطوریه که، نه تو از تختت دل می‌کَنی نه اون از تو :)


همین که جناب سلیمی می‌گن.


تو زیباترین حزنِ من بودی. عزیزترین زخمم بودی و این که با افعال گذشته از تو یاد می‌کنم، غم‌انگیزترین شکلِ انقراض است که برگزیده‌ام...‏
-حمید سلیمی


ببینید و لذت ببرید :)




بی‌نام، بی‌صدا، بی‌احساس، همچون غم.


…چشمانم به زحمت کلمات را تشخیص می‌دهند!
به سرعت دارم در سیاهچال تکلّف سقوط می‌کنم!
هرچه از نیچه و زردشت نوشته‌ام پس می‌گیرم
و به جایش سیگاری روشن می‌کنم!
تو به جای سیگار پسته بشکن
یا آب پرتقال بنوش تا سالم زندگی کنی!
بالشم بوی مرغ مردار می‌دهد
بالشِ تو چطور؟
جمله‌‌ی سفر به آلمان و رفتن به قبرستان و گل بابونه و قبر نیچه و حرف‌های زردشت را خط بزن…
برایم دعا کن!
چشمان تو گل آفتاب‌گردانند!
به هر کجا که نگاه کنی
خدا آن‌جاست!
هزارمین سیگارم را روشن می‌کنم…
پس چرا سکته نمی‌کنم؟
نمی‌دانم…
-حسین پناهی
#همخون


به گمانم برایت گفته بودم که ماهی ها را دوست دارم، دیشب خواب یک ماهی مرده را می‌دیدم. چشم‌هایش باز و بسته می‌شد و دریاچه‌ از رنگ خونش بنفش شده بود! مرا نگاه می‌کرد. منی که دامنم را با دستان مشت شده‌ام بالا گرفته بودم و مشغول کنار زدن تار‌های پریشانِ موهایم بودم. آنقدر مرا نگاه کرد، آنقدر آرام پلک زد که دریاچه به کل رنگ گرفت. درون رگ‌هایش چیزی بجز امید نبود و من درگیر تمام آن چیزی بودم که هرگز اهمیت نداشت. ماهی سفید کوچولو انقدر با دهان بسته فریاد کشید که چشم‌هایش معنا را از دست دادند. دریاچه همچنان بنفش بود و من دیگر نه دامن داشتم نه مو!
-سپیدار

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

97

obunachilar
Kanal statistikasi