دیشب در جهک "یک گل سرخ برای امیلی" ویلیام فاکنر را خواندیم؛ داستانی کوتاه که در ۲۰ دقیقه به سرمیرسد.
پیشنهاد امیر بود.
میس امیلی عجیب بود، منزوی ومغرور و گرفتار نوعی جنون و رنگ رو پریده.
حسن گفت رنگ و بوی داستان به آثار ادگار آلن پو میبرد.
درباره دلایل انزوا و کارهای عجیب امیلی حرف میزنیم و سوالها را با کلمه میبینم که پخش میشوند در فضا.
میس امیلی با لباس تیره و نگاه سرد میان جمع نشسته و از بالا نگاهم میکند!
امیر از ضرورت توجه به context و زمینههای تاریخی متن میگوید. درباره جدال سنت و مدرنیته و نشانههایش در متن بحث میکنیم.
هلیاد میپرسد دلیل منطقی احترام گذاشتن به بزرگترها چیست؟
بهار میپرسد چطور بفهمیم که بهتر است با فرهنگ و اصول و ارزشهای گذشته سرکنیم یا مداوم با تغییرات اجتماعی به روز شویم؟؟
بین جروبحثها بسیار میخندیم. نیم ساعت از زمان پایان جلسه میگذرد. کسی از جایش تکان نمیخورد. نگاهشان میکنم. انگار دوست دارند کنار هم بمانند و از هم بشنوند.
حسن میگوید اصرار نکنید نمیرویم.
دیشب دلم میخواست بگویم غذا هست همگی بمانید.
کتابخوانیهای دوهفته یکبار جهک اگر هر بار به شام بکشد به تریج قبای روزگار بَرنمیخورد؛ جوانان عزیزی که در هجوم این روزهای سردوعبوس خود را می رسانند برای گفتگو درباره یک کتاب.
اگر امکانش بود این جلسه ها را به شام میرساندم مثل جشنی مقرر و ساده و گرم دوهفته یکبار.
#همخوانی
برگرفته از کانال از...تا
@aztaaclub@tarhe_jahak