ناتوانم توي دوري كردن از ادم هاي سَمي!
همه رو نصيحت ميكنم كه دور شيد از ادماي سَمي زندگيتون
اما خودم يه ناتوانِ بدبختم توي اين مورد...
زندگيم خالي از هر ادميه بجز چندتا ادم سَمي و چون از هيچكدومشون تاحالا بهم نفعي نرسيده و فقط از من سود و منفعت ميخوان بهشون ميگم سَمي...
راستيتش خون دل خوردم كه چند نفرو از زندگيم پاك كردم
چرا مث كَنه به من ميچسبن اخه؟!
چرا ولم نميكنن ؟ چرا انقد حسودن ؟! چطوري ميتونن انقد افكار يه نفرو به بازي بگيرن؟ چرا تلاش دارن منو از هدفم و ذهنمو از چيزي كه ميخوام دور كنن؟ چرا وقتي به من ميرسه همه شون از نااميدي صحبت ميكنن؟
من تاحالا تونستم زندگيم و اهدافم رو جمع و جور كنم و واقع گرايانه پيش ببرم اين جمله رو هميشه توي ذهنم تكرار ميكنم "لذت بردن از زندگي با گند زدن به اينده كاملا متفاوته عزيزِ من" با تكرار اين جمله دارم اين روزا رو ميگذرونم بخاطر اينده ام...
و به اميد روزيم كه بجز چند نفر همه رو از زندگيم بندازم بيرون اعم از دوستان و فاميل و اشنا و...
دورم خلوت باشه ميدونم ميتونم كه اگه توي منجلاب هم بيوفتم خودم ميتونم خودمو بكشم بيرون
اما افتادن تويِ منجلاب ِ اين ادماي سمي ذهن خودمم سمي ميكنه...
كاش فاصله بگيرن ازم .
هرچقدم كه مودي ميشم در رابطه بااونا و حرفامو رك ميزنم بهشون بازم هستن
بابا خسته شو از دخالتت توي زندگيم و اهدافم و كارام
اه...
چرا من به خودم ميگم ميتونم
هرلحظه توي ذهنم دارم تكرار ميكنم كه "تو ميتوني" و "تو تاحالا فقط پيشرفت كردي و تلاش و از اين به بعد هم همينطوريه قطعاً"
بعد اون ادمٍ بيشعور و مريض با حركاتش و رفتارش ميخواد بهم بفهمونه كه نميتونم ....
بابا چرا انقد بيشعوريد
دلم ميسوزه واسه شون و همينطور واسه خونوادشون!
همه رو نصيحت ميكنم كه دور شيد از ادماي سَمي زندگيتون
اما خودم يه ناتوانِ بدبختم توي اين مورد...
زندگيم خالي از هر ادميه بجز چندتا ادم سَمي و چون از هيچكدومشون تاحالا بهم نفعي نرسيده و فقط از من سود و منفعت ميخوان بهشون ميگم سَمي...
راستيتش خون دل خوردم كه چند نفرو از زندگيم پاك كردم
چرا مث كَنه به من ميچسبن اخه؟!
چرا ولم نميكنن ؟ چرا انقد حسودن ؟! چطوري ميتونن انقد افكار يه نفرو به بازي بگيرن؟ چرا تلاش دارن منو از هدفم و ذهنمو از چيزي كه ميخوام دور كنن؟ چرا وقتي به من ميرسه همه شون از نااميدي صحبت ميكنن؟
من تاحالا تونستم زندگيم و اهدافم رو جمع و جور كنم و واقع گرايانه پيش ببرم اين جمله رو هميشه توي ذهنم تكرار ميكنم "لذت بردن از زندگي با گند زدن به اينده كاملا متفاوته عزيزِ من" با تكرار اين جمله دارم اين روزا رو ميگذرونم بخاطر اينده ام...
و به اميد روزيم كه بجز چند نفر همه رو از زندگيم بندازم بيرون اعم از دوستان و فاميل و اشنا و...
دورم خلوت باشه ميدونم ميتونم كه اگه توي منجلاب هم بيوفتم خودم ميتونم خودمو بكشم بيرون
اما افتادن تويِ منجلاب ِ اين ادماي سمي ذهن خودمم سمي ميكنه...
كاش فاصله بگيرن ازم .
هرچقدم كه مودي ميشم در رابطه بااونا و حرفامو رك ميزنم بهشون بازم هستن
بابا خسته شو از دخالتت توي زندگيم و اهدافم و كارام
اه...
چرا من به خودم ميگم ميتونم
هرلحظه توي ذهنم دارم تكرار ميكنم كه "تو ميتوني" و "تو تاحالا فقط پيشرفت كردي و تلاش و از اين به بعد هم همينطوريه قطعاً"
بعد اون ادمٍ بيشعور و مريض با حركاتش و رفتارش ميخواد بهم بفهمونه كه نميتونم ....
بابا چرا انقد بيشعوريد
دلم ميسوزه واسه شون و همينطور واسه خونوادشون!